• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 25 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 160660
+
-

اتاقی از آن خود

نگاهی به زندگی جمعی در مراکز شبانه‌روزی شیرخوارگاه‌ها، خانه سالمندان و مراکز شبانه‌روزی نگهداری از نوجوانان فاقد سرپرست

گزارش
اتاقی از آن خود

مرض  یه موسوی، روزنامه‌نگار

شیرخوارگاه‌ها، مراکز شبانه‌روزی تحت حمایت بهزیستی برای نگهداری از نوجوانان، مراکز نگهداری از معلولان و مراکز سالمندان ازجمله مراکزی هستند که روح زندگی جمعی در آنها جریان دارد؛ زندگی‌ای که شانس تجربه‌های خصوصی و داشتن حریم شخصی در آن کمرنگ‌تر است. اگر پای درددل افرادی که در این مراکز شبانه‌روزی زندگی می‌کنند یا مددکاران و داوطلبانی که در این مراکز مشغول فعالیتند بنشینید، جزئیاتی از زندگی روزمره را مثال می‌زنند که جایشان در زندگی در آسایشگاه‌ها خالی است‎. جزئیاتی که می‌توانند تأثیر عمیقی روی کودکی و نوجوانی افراد بگذارند و اغلبشان ختم می‌شود به نداشتن اتاقی از آن خود.

زندگی در شیرخوارگاه
«بچه‌های شیرخوارگاه سؤالاتی از من و دیگر مربیان می‌پرسند که گاهی جواب دادن به آن برایمان سخت است. مثلا می‌پرسند خونه چه جوریه؟ هروقت بخواهید تلویزیون رو روشن می‌کنید؟» شیرین 32سالش است و سال‌هاست به‌عنوان مربی داوطلب، ماهی یک‌بار به شیرخوارگاه‌ها می‌رود و با بچه‌های 3 تا 6 سال این مراکز بازی می‌کند. کنجکاوی بچه‌های شیرخوارگاه درباره زندگی بیرون از دیوارهای این مراکز را مهم‌ترین چالش‌های ذهنی کودکان ساکن در شیرخوارگاه‌ها می‌داند و می‌گوید: «زندگی جمعی در شیرخوارگاه‌ها که تحت نظارت و مدیریت مستقیم سازمان بهزیستی هستند، ویژگی‌های خاص خود را دارد. در این مراکز قوانین طوری تعریف شده‌اند که بیشترین مراقبت از کودک انجام شود. به بیماری‌های کودکان رسیدگی می‌شود و رعایت نظافت بسیار مهم است. اما مثل هر زندگی جمعی دیگری، بچه‌ها در این مراکز از داشتن زندگی فردی و شخصی محروم هستند.»
خوابگاه، سالنی با تخت‌های متعدد که سر ساعت در آن اعلام خاموشی می‌شود و صبح زود، قبل از تعویض شیفت مربی‌ها بیدارباش اعلام می‌شود‎؛ لباس‌های بچه‌ها باید تعویض شوند و به رختشورخانه بروند. همه به سالن غذاخوری می‌روند و بعد از صبحانه، کارهای روزمره همیشگی آغاز می‌شود. شیرین می‌گوید: «هیچ بچه‌ای در شیرخوارگاه‌ها، لباس مخصوص به‌خود را ندارد‎؛ لباس بچه‌ها هر روز عوض می‌شود و بعد از ضدعفونی و شسته شدن، براساس سایزبندی دوباره بر تن بچه‌ها می‌شود. حتما دیده‌اید که بچه‌ها عاشق طرح روی لباسی شوند و دلشان بخواهد هر روز همان لباس را بر تن کنند، اما در شیرخوارگاه‌ها چیزی به نام مالکیت وجود ندارد و لباسی که بچه‌ای یک روز دلبسته‌اش شده، احتمالا فردا بر تن کودک دیگری است.»
اسباب‌بازی‌ها، وسایلی عمومی هستند که در اتاق بازی همه با هم از آنها استفاده می‌کنند. زندگی جمعی در شیرخوارگاه‌ها و مراکز نگهداری از کودکان، حسرت‌های کوچک اما عمیقی در دل بچه‌ها می‌کارد. شیرین می‌گوید: «به یکی از بچه‌هایی که به مهد کودک می‌رفت، چند برچسب کارتونی دادم. هدیه بسیار کم‌ارزشی بود. اما می‌دیدم که از داشتن آن چه ذوقی در چشمانش می‌درخشید؛ این بچه چیزی را در اختیار داشت که دیگران نداشتند و منحصر به‌خود او بود. بارها به چشم دیده‌ام که حتی یک شکلات کوچک، برای بچه‌ها چقدر با ارزش‌تر از تغذیه پر و پیمانی است که هر روز با خود به مهد کودک می‌برند. برای آنها، با همه کوچکی‌شان، مهم است که چیزی از آن خود داشته باشند.»

باغی که می‌تواند زندان باشد
«بهنوش» 27سال دارد. قبل از اینکه به 7سالگی برسد از شیرخوارگاه آمنه به مرکز شبانه‌روزی باغ فرشته منتقل شد و تا همین یک سال پیش ساکن این مرکز بود‎ و در کنار بیش از 60دختر دیگر زندگی می‌کرد. بهنوش که از ناحیه دو دست و دو پا دارای معلولیت است، یک سالی است که به کمک خیران توانسته زندگی مستقلی برای خود دست‌وپا کند و اصطلاحا از مرکز شبانه‌روزی ترخیص شده است. او می‌گوید: «از زمان تولد تا 26سالگی در فضایی جمعی زندگی کردم اما هیچ وقت نتوانستم به این نوع زندگی عادت کنم. هیچ روزی از همه این سال‌ها خلوتی برای خودم نداشتم و حتی هنگام شب هم احساس می‌کردم خبری از آسایش نیست. با وجود داشتن وسواس، مجبور به استفاده از سرویس بهداشتی و حمام عمومی بودم. همه دارایی من در 26سال گذشته، چند دست لباس بود که در کشو و کمدم در مرکز باغ فرشته نگهداری می‌کردم.»
زندگی برای او، از وقتی توانسته مستقل شود شکل دیگری به‌خود گرفته. بهنوش در یک سال گذشته ساده‌ترین خوشی‌هایی را که هر فردی در زندگی شخصی تجربه می‌کند با تک‌تک سلول‌های خود درک کرده است. او می‌گوید: «در زندگی جمعی تصمیم‌ها به صورت جمعی  گرفته می‌شود. خیلی وقت‌ها ممکن است دلت نخواهد کسی را ملاقات کنید، اما ساعت برخی برنامه‌ها از قبل مشخص شده و نمی‌توان از آنها گریزی داشت. تصور کنید که هر روز مجبور به دیدن فردی هستید که علاقه‌ای به معاشرت با او ندارید. یا مثلا اگر دوستی در مدرسه و جاهای دیگر پیدا کرده‌اید، نمی‌توانید او را به محل زندگی خودتان دعوت کنید چون فکر می‌کنید امکان پذیرایی دلخواهتان را ندارید.»
بهنوش قوانین ساده‌ای را که در مراکز شبانه‌روزی باید به آنها پایبند بود مثال می‌زند که زندگی جمعی را برای او سخت‌تر از هر زمانی می‌کرد: «برای رفت‌وآمد به بیرون از مرکز، باید برگه‌ای را پر می‌کردیم تا مسئولان مرکز در جریان باشند. همین یک اتفاق به ظاهر کوچک باعث می‌شد فکر کنم در زندانی بزرگ زندگی می‌کنم و همیشه تحت کنترل هستم» و یادآوری می‌کند که به زندگی‌ای فکر کنید که هیچ حریم شخصی‌ای برای پنهان کردن هیچ‌چیزی، حتی یک برگه کاغذ، در آن ندارید: «طغیان‌های دوره بلوغ و بسیاری دیگر از مراحل رشد ما در شرایطی گذشت که هیچ کنج دنجی برای خودمان نداشتیم؛ جایی که هیچ‌کس به آن راه نداشته باشد و مثلا بتوانیم یک دل سیر گریه کنیم.» ترخیص بهنوش از مرکز شبانه‌روزی، برای او حکم شروع زندگی را داشت و استقلالی که این روزها به آن رسیده، مهم‌ترین دستاورد زندگی 27ساله‌اش است. با این حال افزایش کرایه‌ها و احتمال بازگشت او به مرکز شبانه‌روزی، کابوس شبانه‌روزی‌اش شده. او می‌گوید: «پدرم که اتفاقا وضع مالی خوبی هم دارد، بسیار فرد خسیسی است. برای مستقل شدن، مدیر مرکز بارها و بارها با او صحبت کرد تا راضی‌اش کند پول پیش این خانه 60متری را برای من بپردازد. حالا که شنیده باید 100میلیون تومان به پول پیش اضافه کند من را تحت فشار گذاشته که به مرکز شبانه‌روزی برگردم. به برگشت به زندگی جمعی که فکر می‌کنم انگار دارم کابوس سختی را می‌بینم. در یک سال گذشته معنای آرامش و در اختیار داشتن حریمی شخصی را به‌خوبی حس کردم. گرچه از هر روزش که تعریف کنم، صرفا یک روز خیلی معمولی و عادی بوده اما قدر آن را دانسته‌ام.»
سعید سعدآبادی، مدیر مرکز شبانه‌روزی باغ فرشته و رئیس هیأت مدیره بنیاد همیاران خیر جمعی ایرانیان، از ایده‌آل‌ترین حالت زندگی جوانان بالای 18سال می‌گوید که فاقد سرپرست مؤثر هستند: «واقعیت این است که مراکز شبانه‌روزی هرقدر هم که خدمات خوبی ارائه کنند، برای افرادی که در آن زندگی می‌کنند خوشایند نیست؛ زندگی جمعی بسیاری از اختیارات را از آنها می‌گیرد و آنها را با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو می‌کند. البته با شرایط امروز چنین اتفاقی اجتناب‌ناپذیر می‌شود.»
او در سال‌های گذشته 10نفر از دختران ساکن در مرکز شبانه‌روزی باغ فرشته را ترخیص کرده تا زندگی مستقل یا نیمه مستقل خودشان را تجربه کنند. سعد آبادی  می‌گوید: «بهترین حالت این است که تا قبل از سن قانونی، مهارت‌های لازم را به بچه‌ها یاد بدهیم تا بتوانند بدون وابستگی به کسی زندگی مستقلی داشته باشند. متأسفانه شرایط مالی و امکانات موجود در مراکز کمتر چنین فرصتی در اختیار ما می‌گذارد. با فرض اینکه بچه‌ها چنین توانایی‌هایی را هم به‌دست بیاورند، برای مستقل کردن آنها به امکانات مالی زیادی نیاز داریم؛ تامین مسکن و وسایل اولیه زندگی و مستمری‌ای که این بچه‌ها بتوانند با آن روزگار بگذرانند کار ساده‌ای نیست. همین امروز ما حدود 15دختر در مرکز باغ فرشته داریم که آمادگی مستقل شدن را دارند اما بودجه و حمایت مالی کافی برای این اتفاق را نداریم.»
مهارت‌آموزی، همان کلید گمشده‌ای است که به کمک آن می‌توان سلامت روحی و جسمی سالمندان در دهه‌های آینده را هم بالاتر برد.

میانسالی و سالمندی
«خانه سالمندان» با آنچه معمولا در فیلم‌های تلویزیونی به تصویر کشیده می‌شود تفاوت دارد؛ ساختمانی که در اتاق‌های چند نفره آن، سالمندانی با چهره‌های مات و مبهوت از آلزایمر روی تخت خود نشسته‌اند یا در گروه‌های چند نفره کوچکی، روی ویلچر نشسته و دور هم جمع شده‌اند و به‌نظر می‌رسد سال‌هاست که دیگر حرفی برای گفتن ندارند. حمام بردن یک روز در میان، غذا در دهان سالمندان گذاشتن، کمک به گذاشتن سالمندان از تخت روی ویلچر و از ویلچر روی تخت، رساندن بموقع داروها، تعویض لباس‌هایی که در روز چندباری کثیف می‌شود و... فرصتی برای مددکاران و کارمندان مراکز نمی‌گذارد تا به احوالات شخصی سالمندان رسیدگی کنند. زندگی جمعی در مرکز نگهداری از سالمندان بیشتر حول محور سلامت می‌گذرد و گذران زندگی با کمترین رنج. میزهای شطرنج داخل حیاط خالی است. اغلب سالمندان رغبتی به بافتنی و گلدوزی ندارند و در سکوت روزگار می‌گذرانند. شخصی‌ترین فضای آسایشگاه‌های سالمندان، کشوهای 3طبقه‌ای است که کنار تخت هر فرد قرار دارد. از عکس‌های خانوادگی گرفته تا کیف پول رنگ و رو رفته‌ و تک و توک خوراکی‌هایی که طعم زندگی گذشته را برای آنها زنده می‌کنند در کشوها به چشم می‌خورد‎؛ بیسکویت‌های وانیلی و پفک نمکی و... که به ندرت و با وسواس گاهی یکی دو پر از آن خورده می‌شود. زمان در این مراکز برای ساکنان آن به کندی می‌گذرد. احساس بیهودگی و ناکارآمدی، مهم‌ترین مشکلی است که سالمندان در آسایشگاه‌ها با آن روبه‌رو هستند‎. بسیاری از افراد سالخورده در جامعه زندگی در آسایشگاه‌ها را مساوی با انتظار برای فرا رسیدن مرگ می‌دانند. همین باعث شده تا زندگی در مراکز شبانه‌روزی سالمندان، در فرهنگ ما با اندوه و افسوس همراه باشد.
دکتر «مهشید زاهدی» دوره دیده طب سالمندان است و 23سال سابقه فعالیت در حوزه سالمندان را از سر گذرانده و این روزها مرکز شبانه‌روزی نگهداری از سالمندان «نگار» را اداره می‌کند. او می‌گوید: «یک ماه اول ورود سالمندان به مراکز شبانه‌روزی، پر چالش‌ترین زمان زندگی جمعی آنهاست. می‌دانیم که شرایط زندگی خوابگاهی و آسایشگاهی با شرایط زندگی در خانه شخصی تفاوت دارد. تماشای جمعی تلویزیون، محدود شدن زندگی شخصی و کوچک شدن حریم شخصی افراد، آنها را در زندگی جمعی معذب می‌کند. اما تجربه من نشان داده این موضوع اغلب کمتر از یک ماه دوام دارد. بعد از آن سالمندان به گروه‌های همسال خود وابسته شده و با محیط اخت می‌شوند. بارها دیده‌ام که وقتی سالمندی برای مدت کوتاه پیش یکی از فرزندانش رفته، به سرعت به آسایشگاه برگشته است چراکه آنجا را خانه اصلی خود می‌داند.»
او کاستی‌های موجود در فضاهای جمعی و گروهی را اغلب مرتبط با مشکلات مالی مراکز شبانه‌روزی می‌داند و محدودیت‌هایی که باید با اصلاح قوانین و مقررات، برطرف شوند. دکتر زاهدی می‌گوید: «طبق آمار، جمعیت کشور ما در چند سال آینده به سمت سالمندی پیش می‌رود. این یعنی باید از الان به فکر روزهایی باشیم که حدود 45درصد از جمعیت کشور را سالمندان تشکیل داده‌اند. همین حالا هم درحالی‌که جمعیت سالمندان به کمتر از 10درصد می‌رسد، ما با مشکلات و چالش‌های زیادی در زمینه سالمندی روبه‌رو هستیم. بخشی از این مشکلات به این برمی‌گردد که متولیان مختلف، درکی از ضروریات زندگی در آسایشگاه‌های سالمندی ندارند. از طرفی از مجریان هم راهنمایی نمی‌گیرند. پروتکل‌هایی که بهزیستی برای این مراکز تعریف کرده با قوانین ساخت‌وساز در شهرداری در تضاد است.  هر دوی این نهادها با اداره‌های خدمات‌رسان مثل آب، برق و... در ناهماهنگی به‌سرمی‌برند. ادامه این روند بدون تغییر و بهبود، مشکلات زیادی برای جمعیت سالمند در دهه‌های آینده به‌وجود خواهد آورد.»

نکته
ایران به‌سوی سالمندی

3دهه پیش‌رو، سال‌های تعیین‌کننده‌ای برای سلامت جسم و روان جمعیت ایران خواهد بود؛ سال‌هایی که طی آن پیش‌بینی می‌شود جمعیت جوان و میانسال کشور رو به پیری و کهنسالی حرکت کند. طبق آمارهای رسمی سرشماری سال1395، بیش از 44درصد از جمعیت 80میلیونی کشور را گروه سنی 30 تا 60سال دربر می‌گیرد؛ بازه سنی‌ای که بعد از 1430 در رده سالمندان قرار می‌گیرند. به‌نظر می‌رسد تجربه زندگی جمعی در آسایشگاه‌ها برای تعداد قابل‌توجهی از این جمعیت سالمند گریزناپذیر باشد. این در حالی است که زیرساخت‌های اجتماعی برای سلامت جسمی و روحی سالمندان در همین سال‌ها هم فراهم نیست.
تجربه سال‌ها فعالیت مراکز نگهداری از سالمندان نشان می‌دهد این مجموعه‌ها نیاز اساسی به تغییر ساختار فیزیکی دارند. اداره تعاملی این مراکز و انجام فعالیت‌هایی که به ساکنان آسایشگاه‌ها احساس مفید بودن بدهد، یکی از مؤثرترین راه‌حل‌ها برای از بین بردن مشکلات سالمندان با این مراکز است؛ مسئله‌ای که باعث می‌شود برخلاف گروه‌های سنی پایین‌تر، از زندگی جمعی با گروه همسالان خود احساس رضایت بیشتری داشته باشند.

این خبر را به اشتراک بگذارید