• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
دو شنبه 19 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 160082
+
-

بررسی علم از منظر علامه جعفری ره

علم بی‌نیاز از انسان مستقل و انکشافی است

علم دینی
علم بی‌نیاز از انسان مستقل و انکشافی است

آنچه در ادامه از نظرتان می‌گذرد تلخیصی از سخنرانی حجت‌الاسلام حمید پارسانیا با موضوع علم از منظر علامه محمدتقی جعفری(ره) است که طی سمینار مجازی «معرفت دینی در نگاه علامه جعفری» که در آبان‌ماه ۱۳۹۹ برگزار شد، ارائه شده است. متن کامل این گفتار به قلم مرتضی اوحدی منتشر شده است. او در این گفتار دیدگاه علامه را در جریان نقد نگاه‌های کانت و نوکانتی‌ها بیان می‌دارد.

براساس تعاریف مدرنی که از علم شکل گرفته است، خصوصاً تعریفی که از نیمه دوم قرن نوزدهم مطرح شد، علم عبارت است از دانش تجربی و آزمون‌پذیر. مبنای معرفت‌شناختی‌ای این تعریف، حس‌گرایی است. یعنی حس را صحنه و عرصه مواجهه با واقعیت می‌داند. بخش دیگری که این رویکرد بر آن مبتنی است، به‌نوعی بی‌توجهی به عقل است. ممکن است عقل ابزار معرفت باشد اما معرفت عینی نمی‌دهد یعنی محصول عقل را ذهنی می‌داند، نه حاکی از جهان واقع. این مبنا در فلسفه کانت مطرح می‌شود. کانت قائل به شهود حسی بود اما می‌گفت شهود حسی در ذیل پوشش مفاهیم ذهنی عقلی سامان می‌یابد لذا به‌رغم اینکه حلقه اتصال ما با جهان واقع حس است، نمی‌توانیم یک معرفت نابی نسبت به آن واقعیتی که مشهود ما در حس است داشته باشیم بلکه آن واقعیت محسوس را در قالب مفاهیم ذهنی خود صورت می‌دهیم.
رویکردهای نوکانتی همچنان مفاهیم عقلی را حاصل مواجهه و شهود واقع نمی‌دانند اما در اینکه این مفاهیم، ثباتی داشته باشد با او مخالف هستند و می‌گویند مفاهیم عقلی هویت تاریخی و فرهنگی دارد. ازجمله این افراد آگوست کنت است. کنت می‌گفت شناخت علمی، تجربی است و قائل به دو نوع شناخت دیگر بود؛ یکی شناخت عقلی که آن را ذهنی و دارای نظم می‌دانست و معتقد بود نوع دیگری از معرفت هم داریم که فاقد انسجام عقلی نیز هست مانند شناخت علمی نیست که مسیر درستی برای تبیین و معرفت به حقایق عینی داشته باشد و مانند شناخت عقلی هم نیست که از یک نظم ذهنی برخوردار باشد. او این نوع شناخت را که مقدم بر شناخت عقلی می‌دانست، شناخت و معرفت دینی تلقی می‌کرد؛ شناختی که فاقد انسجام و نظم عقلانی است و جنبه تخیلی دارد.
پس از دیدگاه آگوست کنت سه معرفت داریم؛ معرفت دینی، معرفت عقلی و معرفت حسی و تجربی. معرفت حسی و تجربی را علمی می‌دانست و معرفت عقلی را معرفت فلسفی نامید. از نگاه او تفاوت معرفت فلسفی با معرفت علمی در روش بود و این یک معنای جدیدی است که فلسفه را در مقابل علم قرار می‌دهد. اما قبل از این دانشی که نوعی روش‌مند است، نوع دیگری از معرفت که با روش تخیلی و تشبیهی است، معرفت دینی است.
علامه به دیدگاه کنت در مورد مراتب سه‌گانه معرفت که دینی، عقلی و تجربی است، اشاره می‌کند. یک زمانی برخی از دانشمندان غربی با ایشان دیداری داشتند و در مورد مشکلات غرب سخن می‌گفتند. ایشان در آنجا بیان کرده بود که مشکلات جهان غرب ناشی از تعاریفی است که از علم، عقل و دین دارند. وقتی معرفت دینی را معرفتی بدانیم که مربوط به مقطع کودکی اندیشه بشری است و فقط از روش تشبیهی استفاده می‌کند، چنین معرفتی فاقد اعتبار است و ارزش آن این است که ذهن را آماده می‌کند تا وارد معرفت فلسفی شود و آن نیز ذهن را برای معرفت علمی آماده می‌کند. فرهنگی که در آن علم و معرفت علمی به‌گونه‌ای تعریف شود که مقابل معرفت‌های فلسفی و دینی قرار گیرد، طبیعی است که زندگی متدینانه بین دینداران آسیب می‌بیند.
تقسیم‌بندی دیگری نیز معرفت علمی را معرفت تجربی می‌داند. در این تقسیم‌بندی، دو قسم معرفت فلسفی و معرفت دینی در ذیل «نالج» (knowledge) در مقابل «ساینس» (science) به‌کار می‌رود و معرفت دینی به‌عنوان یک نوع آگاهی است اما علم نیست و ممکن است کارکردی غیراز کارکرد تمهیدی کنت داشته باشد یا سرویس هم به معرفت علمی بدهد و ارتباط فعالی نیز با معرفت علمی داشته باشد اما این معرفت‌ها علم نیست و نوعی آگاهی ذهنی است که با انگیزه‌های مختلف انسان آنها را ایجاد می‌کند و شبیه نوعی ایدئولوژی است و اینها با ذهنیت انسان عجین است.
علامه جعفری این تعاریف را قبول ندارد و از دیدگاه ایشان، معرفت علمی به معرفت تجربی محدود نمی‌شود. در تعریفی که برای علم ذکر می‌کند، می‌گوید علم عبارت است از انکشاف واقعیتی که وجود و جریان کلی آن بی‌نیاز از من و عوامل درک انسانی بوده باشد که با آن ارتباط برقرار کرده است. قضیه و مسئله‌ای که از چنین اکتشافی حکایت کند، قضیه علمی می‌دانیم.
بنابر این تعریف، علم 3 ویژگی دارد؛ اول اینکه خصوصیت کشف دارد و علم برساخت ذهنی انسانی نیست، علم انکشافی است و انسان علم را می‌یابد، نه اینکه آن را بسازد. هرچند که می‌تواند نقشی ابزاری را هم ایفا کند و انسان را کمک کند اما حقیقت آن کشف از واقعیت است و در این کشف آنچنان نیست که وابسته به انسان باشد. دوم اینکه مستقل از انسان است و انسان او را نمی‌سازد بلکه او را می‌یابد. ویژگی سومی که برای آن ذکر می‌شود به همان ویژگی اول نزدیک می‌شود که همان بی‌نیازی از من و عوامل درک انسانی است. ایشان علم را به دانش حسی محصور نمی‌کند و عقل از دیدگاه ایشان سوبژکتیو نیست و ما را به شناخت واقع راه می‌برد و معرفت علمی به معرفت حسی و تجربی محدود نمی‌شود. وقتی که معرفت علمی به معرفت حسی و تجربی محدود شود، موضوع معرفت علم طبیعت می‌شود و این یک شناخت آزمون‌پذیر می‌شود و به‌دنبال آن مسائل ارزشی و متافیزیک مسائلی نیستند که با روش حسی به‌دست آیند و معرفت به آنها علمی نیست و در حقیقت تعریف علم به دانش حسی که ریشه در حس‌گرایی و سوبژکتیو دانستن معرفت عقلی دارد، موجب می‌شود تا دانش از ارزش جدا شود، یعنی معرفت علمی از معرفت نسبت به ارزش‌ها و حقایق متافیزیک جدا شود و این معرفت‌ها از سنخ نالج باشند و ممکن است این معرفت‌ها یک هویت دینی داشته باشند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید