چوپان تنها؛ شمیم صبح در هوای شب!
شهنام صفاجو
«چوپان تنها» از موضوعات برجسته تاریخ هنر مدرن است که بهویژه در زمینه نقاشی و موسیقی، شاهد آثار درخشان مفهومی از این واژه ترکیبی بودهایم. اگر دل در گرو چوپان تنهای سرزمین مادری ندارید و نیک نمیدانید که در پس هر بحران زیستمحیطی، این انسان خسته در غم مرتع دامش و علفزار جویبار جانش چه میکشد، چشم به تابلوی نقاشی چوپان تنهای «پاتریک برانول برونته» بگشایید و گوش به نوای پن فلوت قطعه چوپان تنهای «گئورگ زامفیر» بسپارید تا مرهمی بر سوز دردمندانی شود که قبل آن در قاب هنر هم جای گرفتهاند. تابلوی «چوپان تنها» که حوالی سال 1838توسط پاتریک برانول برونته بریتانیایی خلق شده، از آثار پیشرو سبک مبتنی بر نور و تاریکی است؛ قلمرو مدرنی که در فضایی پر از تاریکی، نور را به جد انعکاس میدهد؛ گویا جهانی که هنرمند نقاش در پی آن است، از دل این سیاهی محض بیرون میآید. چوپان تنهای برونته، نوعی نقاشی سیاهقلم با تکیه بر درخشش مقدس است؛ رنگ قالب سیاه و نور افق هم این باور را پدید میآورند که شمیم صبح در هوای شب میوزد؛ یک اتمسفر پر از ترس و تردید که با نور مهتاب جلا مییابد و هر رنگی به حاشیه رانده میشود. پاتریک برانول برونته، تنها برادر خواهران معروف برونته (شارلوت، امیلی، آن) نویسندگان سرشناس بریتانیایی و پدیدآورندگان آثاری چون جین ایر، بلندیهای بادگیر و مستأجر عمارت وایلدفل است که همه آنها به شکلی تراژیک، حوالی 30سالگی تا کمی بعد آن، بدرود حیات گفتند؛ درست شبیه مادرشان ماریا برانول و برخلاف پدر، کشیش پاتریک برونته که پیشوای روحانی منطقه هاورث در غرب یورکشایر بود و تا 84سالگی زندگی کرد. پاتریک، نخستین قربانی سریالی خانواده برونته است که در 31سالگی با بیماری سل و عفونت داخلی درگذشت. شارلوت برونته در بستر مرگ او اینگونه مینویسد: وقتی به چهره نجیب برادر عزیزم نگاه میکنم، از خود میپرسم چه چیزی باعث شده تا اینچنین سقوط کند! او شانس زیادی برای حرکت در مسیر صعودی داشت. این مکاشفه ظالمانهای از ضعف انسانیت است؛ از ناتوانی نبوغ برای رسیدن به عظمت واقعی. حال هر اشتباهی که کرده و هر دردی که باعث شده، از بین میرود و تنها رنجهای او به یادگار میماند. برادرم استراحت کن! این به ما آرامش میدهد که قبل از ترک دنیا، زندگی روی خوش به تو نشان داده است.