• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
شنبه 10 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 159580
+
-

قدرت اجتماعی روشنفکران حوزه ای

گذری بر روشنفکری حوزه‌ای براساس تلخیص مقاله‌ای از‌ حمید پارسانیا

اندیشه روشنفکری
قدرت اجتماعی روشنفکران حوزه ای

تنظیم و تلخیص‌ ، ماهان مهدخت

آنچه در ادامه می‌خوانید تلاش دارد براساس مقاله‌ای از حجت‌الاسلام ‌ حمید پارسانیا، دانشیار گروه آموزشی جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، ضمن درنظر گرفتن معانی عرفی و اصطلاحی مختلفی که برای روشنفکری وجود دارد، به تبیین مفهوم روشنفکری حوزه‌ای پرداخته و فرایند تاریخی و اجتماعی روشنفکری حوزه‌ای را براساس معانی مختلفی که این ترکیب پیدا می‌کند، دنبال کند. مقاله «روشنفکری حوزه‌ای» براساس 3 ‌معنا از روشنفکری به 3 مفهوم از روشنفکری حوزه‌ای می‌رسد و با بررسی ترکیب روشنفکر حوزه‌ای به بنیه‌های اعتقادی، فقهی، اجتماعی و سیاسی آن می‌پردازد. تلخیص و بازنویسی این مقاله در ادامه از نظر می‌گذرد.

6 معنای روشنفکری
آنگاه که از ترکیب «روشنفکر حوزه‌ای» سخن به میان می‌آید نخست به جهت آنکه اذهان به یکدیگر نزدیک شوند تا دچار کژفهمی‌های لغوی نشویم بایستی معنای ترکیب فوق را مشخص ساخت. ‌ پارسانیا در این راستا روشنفکر را در شش معنای متفاوت شرح داده است: اول: معنای لغوی، دوم: معنای مستعمل در عرف عام، سوم: معنای تاریخی روشنگری، چهارم: معنای مدرن روشنگری، پنجم: معنای تاریخی اینتلکتولیتی و ششم: معنای مدرن اینتلکتولیتی.
معنای لغوی روشنفکری، بهر‌ه‌وری از فکر روشن است و در عرف عام از آن چیزی از قبیل زمان آگاهی و آشنایی با مسائل و حوادث واقعه و داشتن مواضع فعال اجتماعی است. اینلایتنمنت به‌معنای روشنگری تا قرن هفدهم در معنای معنوی و روحانی آن به‌کار برده می‌شد و لکن از قرن نوزدهم در معنای مدرن آن به‌کار برده شد. معنای مدرن آن، نظر به جریانی داشت که از قرن هفدهم آغاز شد و در قرن هجدهم به قدرت رسیده بود. اینتلکتول، نیز مأخوذ از intellect به‌معنای عقل است و معنای آن اهل فکر و تعقل و عقلی و عقلانی است. intellect گرچه در معنای تاریخی خود نظر به عقل کلی داشت اما در معنای جدید، در ذیل عقلانیت مدرن قرار گرفته است و این لغت در نیمه‌اول‌قرن بیستم بر جمعی از اهل قلم به‌کار برده شد که با رویکرد سیاسی اعتراض‌آمیز خود در جهت تغییر و تبدیل وضعیت موجود، تأثیرگذار بودند.

حوزه و روشنفکری
حوزه با محتوای معرفتی، ریشه تاریخی، موقعیت تأثیرگذار اجتماعی نسبت به مبانی و مفاهیم متفاوت و گاه متناقض روشنفکری، موقع و وضعیتی خنثی و یکسان نمی‌تواند داشته باشد و به همین دلیل، ترکیب روشنفکری حوزه‌ای به تناسب معنایی که از روشنفکری مراد می‌شود و با برداشتی که عرف عام یا خاص از آن می‌کند، پیامدهای مختلفی دارد.
اگر ترکیب لغوی روشنفکری مورد نظر باشد، حوزه می‌تواند خود را به‌دلیل بهره‌وری از کتابی که مصداق نور الهی است و برای خارج‌کردن مردم از ظلمات به نور نازل شده، خود را روشنفکرانه و روشنگر بداند. اگر روشنفکری به‌معنایی باشد که عرف عام در برخی مقاطع از آن می‌فهمد، از قبیل زمان آگاهی، آشنایی با مسائل و حوادث واقعه، برخورد مسئولانه و متعهدانه نسبت به آنچه رخ می‌دهد، حوزه، روشنگری به این معنا را نیز وظیفه و مسئولیت خود قلمداد خواهد کرد و در این صورت، روشنفکری حوزه‌ای به وضعیتی مطلوب دلالت خواهد کرد و بخش‌هایی از حوزه که از این وصف محروم باشند، در موضع اتهام خواهند بود.
اما اگر روشنفکری، نظر به روشنگری و یا روشنفکری مدرن داشته باشد، در این صورت، ترکیب روشنفکری حوزه‌ای به لحاظ مفهومی، ناسازگار و به لحاظ تاریخی و اجتماعی، چالش‌آفرین و بحران‌زاست؛ زیرا روشنگری و به‌تبع آن روشنفکری مدرن در نفی مرجعیت علمی وحی و نقلی که مستند به وحی است هم‌داستانند، و حوزه‌های علمی اسلامی و شیعی با همه افراط‌ها و تفریط‌های ظاهرگرایانه، تأویلی و عرفانی و یا عقلانی بر محور وحی و نصوص دینی، وحدت و انسجام می‌یابند. ترکیب روشنفکری حوزه‌ای درصورتی که روشنفکری در معنای اصطلاحی و تاریخی قرن بیستمی آن باشد، بیش از وقتی که روشنفکری به‌معنای روشنگری مدرن به‌کار برده شود، به لحاظ مفهومی، تناقض‌آمیز است؛ زیرا روشنگری به‌رغم مغایرت ذاتی خود با تفکر حوزه‌ای شیعی در مقاطعی از تاریخ مدرن، تعاملات به ظاهر همدلانه‌ای با دیانت داشته و امکان استفاده از این تجربه تاریخی برای آن وجود داشته و دارد. بسیاری از مراکز آموزشی غرب که اینک از کانون‌های علمی مدرن هستند، نظیر کمبریج و سوربن، قبل از رنسانس و یا پیدایش روشنگری، مراکز آموزش‌های دینی بوده‌اند. تغییر و تبدیل این مدارس از صورت مراکز آموزش‌های دینی به‌صورت دانشگاه‌های سکولار، امری است که روشنگری در فرایند سکولاریزاسیون و دنیوی‌کردن جهان اجتماعی خود انجام داده است. پدیده منورالفکری در ایران درصورتی که هویتی بومی داشت، در شرایطی مشابه با آنچه در غرب گذشته بود، می‌توانست این مسیر را از طریق منورالفکری حوزه‌ای دنبال کند، ولی نه مذهب در ایران از قبیل مسیحیت در غرب بود و نه رابطه مذهب با قدرت از نوع رابطه این دو در قرون وسطی بود و نه منورالفکری در ایران یک تولید داخلی از نوع تولید غربی آن بود.

روشنفکر در نگاه حوزه‌ای
در نگاه حوزه‌ای، روشنفکر در مرتبه نخست، عالم ربانی است؛ کسی که با نور الهی می‌نگرد، و به همین دلیل نیز از فراست، بهره‌مند است و در مرتبه دوم، متعلم طریق رستگاری است. متعلم طریق نجات به نوبه‌خود از هدایت الهی بی‌بهره نیست. او از شریعت داخلی که عقل مفهومی و استدلالی مشترک بین بشریت است، بهره ‌برده و این عقل را در پرتو انذارات و بشارت‌های عالم ربانی اولاً، فعال کرده و ثانیاً، با کمک کلماتی که عالم ربانی از خداوند سبحان دریافت کرده، راه سلوک را جهت شهود ناب حقایق عقلی و نجوای با خداوند در ذات عقل خود طی می‌کند. متعلم طریق نجات با کمک عقل خود، سنت و راهی را که عالم ربانی ارائه می‌دهد، شناسایی کرده و با اعتقاد و ایمان در طریق آن گام می‌گذارد. حوزه علمیه در طول تاریخ فکری و عملی خود براساس چنین بینشی، کانون معرفتی خود را تداوم بخشیده و در دوران معاصر نیز روشنفکری و روشنگری مناسب با این هویت را در ابعاد نظری و عملی حفظ کرده است. بعد نظری روشنفکری و روشنگری حوزه‌های علمیه را در 2زمینه اعتقادی و فقهی آن و بعد عملی روشنفکری و روشنگری آن را در عملکرد و فعالیت سیاسی آن می‌توان دنبال کرد.

بعد اعتقادی روشنفکری حوزه‌ای
در بعد اعتقادی، حوزه‌های علمیه توانستند پس از فروپاشی صفویه و افول حوزه اصفهان، میراث حکمت صدرایی را در شرایط متزلزل و ناپایدار سیاسی حفظ کرده و بلکه به‌صورت یک مکتب فلسفی غالبی درآورده که آفاق اندیشه ایرانی و شیعی را از خراسان تا عراق درنوردد. حکمت صدرایی راه را بر افراط و تفریط‌هایی که بین جریان‌های ظاهرگرایانه، تأویلی و یا عقل‌گرا، در طول تاریخ اسلام و بلکه تاریخ اندیشه بشری به‌وجود آمده بود، بست. در این روش، قرآن، برهان و عرفان هماهنگ و فعال در کشف حقیقت به‌رسمیت شناخته می‌شوند.
در دوران قاجار، حوزه تهران به‌عنوان یکی از فعال‌ترین کانون‌های فلسفی شیعی درآمد. حضور زنده و فعال فلسفه صدرایی که میراث جریان‌های تفسیری، روایی، کلامی و فلسفه مشایی و اشراقی جهان اسلام را در خود پرورانیده بود، به حوزه‌های علمیه شیعی، توانمندی ویژه‌ای در تعامل با جریان‌های فلسفی مدرن بخشید و حوزه‌های شیعی به همین دلیل در تقابل با روشنگری مدرن، مسیری جدای از مسیر دیگر حوزه‌های علمی جهان اسلام طی کردند.

بعد فقهی روشنفکری حوزه‌ای
در بعد فقهی نیز روشنفکری حوزه‌ای، از پویایی و نشاط برخوردار بوده است. این جریان در صدر تاریخ معاصر ایران توانست رویکرد اخباری که مرجعیت عقل در استنباط فقهی و قواعد حقوقی را انکار می‌کرد، منزوی سازد و شیوه اصولی را تحکیم کند و دوره‌های استدلالی فقه را به‌گونه‌ای گسترده‌تر از گذشته بسط دهد. فقه شیعه در این دوران، همواره به تحولات سیاسی معاصر خود نظر داشته، بلکه بخشی از این تحولات را پوشش داده است. نقش و عملکرد فقه سیاسی شیعه را در تحولات معاصر در سه مقطع می‌توان دنبال کرد: مقطع نخست، مربوط به قبل از مشروطه است. فقه سیاسی شیعه در این مقطع، استبداد سیاسی حاکم را فاقد مشروعیت ذاتی و رفتاری می‌دانست. ویژگی دیگر فقه سیاسی شیعه در این مقطع، جهت‌گیری ضد‌استعماری آن است. در این مقطع به موازات فرصت‌های سیاسی‌ای که برای اعمال قدرت عالمان دینی پدید می‌آمد، مباحث مربوط به ولایت فقیه نیز طرح مستقل خود را باز می‌یافت. مرحوم نراقی در این مقطع، مسئله ولایت فقیه را که تا قبل از آن به تناسب، در ضمن دیگر ابواب فقهی مطرح می‌شد، به‌صورت مسئله‌ای مستقل مطرح کرد.
مقطع دوم، مربوط به دوران مشروطه است. در این مقطع به تناسب فرصت‌های اجتماعی نوین، حرکت سیاسی دینی جامعه که تا قبل از آن به‌صورت نوعی مقاومت منفی در قبال قدرت سیاسی حاکم دنبال می‌شد، به‌صورت رقابت سیاسی فعال درآمد. در این رقابت، تلاش بر این بود تا اگر نمی‌توان غیرمشروع‌بودن ذاتی قدرت شاهنشاهی را زائل ساخت، لااقل رفتار آن را از طریق مجلس برمبنای عدالت دینی به‌گونه‌ای قاعده‌مند کنترل کرد.
مقطع سوم، از دهه40 آغاز می‌شود. در این مقطع، فقه سیاسی شیعه، صورت شرعی قدرت در عصر غیبت را که از دیرباز در ابواب مختلف فقهی، حضور خود را نشان می‌داد، به‌گونه‌ای مستقل مطرح کرده و آن را در سطح فرهنگ عمومی جامعه شیعی به‌عنوان یک آرمان اجتماعی قابل وصول مطرح می‌کند. حکومت اسلامی بر مدار ولایت فقیه، صورت‌پردازی سیاستی قدسی است که مشروعیت خود را در مسیر اراده تشریعی خداوند و از طریق مشروعیت ولایت و راهبری حضرت بقیه‌الله(عج) تأمین می‌کند.

قدرت اجتماعی بی‌بدیل روشنفکر حوزه‌ای
موقعیت تاریخی روشنفکری حوزه‌ای و ارتباط همه‌جانبه آن با باورها و اعتقادات مردم و فرهنگ عمومی جامعه، قدرت اجتماعی بی‌بدیلی را برای آن فراهم آورده است. روشنفکری حوزه‌ای در تاریخ معاصر با استفاده از همین قدرت، 2انقلاب عظیم اجتماعی را به‌وجود آورده است؛ یکی از این دو انقلاب در صدر قرن بیستم و دیگری در پایان قرن رخ داد و 2خصلت مهم این دو انقلاب، یکی مردمی‌بودن و دیگری دینی و مذهبی‌بودن آن است.
قرن بیستم، قرن انقلاب‌های آزادی‌بخش کشورهای جهان سوم است و لکن دو انقلابی که در آغاز و انجام سده بیستم در ایران رخ داد، با 2خصلت فوق از دیگر انقلابات این قرن امتیاز می‌یابد؛ زیرا هیچ‌یک از انقلابات انجام شده نظیر مشروطه و انقلاب اسلامی ایران، از ابعاد همه‌جانبه و فراگیر مردمی برخوردار نبود و هیچ‌یک از آنها نیز مثل این دو انقلاب از زمینه معرفت دینی مردم استفاده نکردند.

عملکرد سیاسی معاصر روشنفکر حوزه‌ای
عملکرد سیاسی معاصر روشنفکر حوزه‌ای را در 3 مقطع اصلی می‌توان دنبال کرد: مقطع نخست، مربوط به دوران مشروطه است. در این مقطع، روشنفکری حوزه‌ای با غلبه بر جریان اخبار‌ی‌گری، موقعیت اجتماعی خود را در موضع مرجعیت و مقام افتا تحکیم کرد و عملکرد سیاسی خود در قبال حاکمیت سیاسی را که فاقد مشروعیت ذاتی و رفتاری بود، از موضع مقاومت منفی به رقابت فعال اجتماعی ارتقا بخشید.
مقطع دوم، مقطع افول و رکود سیاسی روشنفکری حوزه‌ای است. عملکرد سیاسی روشنفکری حوزه‌ای در این مقطع از نوع تهاجمات پارتیزانی و بلکه بیشتر از نوع مقاومت منفی است که قبل از دوران مشروطه وجود داشت. بعد از غلبه منورالفکران، عملکرد سیاسی روشنفکری حوزه‌ای از افق مرجعیت شیعه تنزل پیدا کرد. با به قدرت‌رسیدن استبداد منورالفکری، یعنی حکومت رضاخان و حذف مدرس از صحنه سیاست، آخرین رقابت فعال که از طریق مشروطه دنبال می‌شد، پایان پذیرفت. تجربه تلخ مشروطه، بخش اعظم روشنفکران حوزوی را نه‌تنها از عملکرد سیاسی، بلکه از فعالیت‌های نظری ناظر به مسائل اجتماعی جامعه اسلامی دور کرد و آنها را به نوع فعالیت‌های فقهی قبل از مشروطه باز‌گردانید. این گروه بدون آنکه مشروعیتی برای قدرت سیاسی موجود قائل شوند، مسیر مقاومت منفی و مماشات با آن را در حد واجبات نظامیه دنبال کردند.
مقطع سوم، مقطع انقلاب اسلامی ایران است. این مقطع با رهبری امام‌خمینی(ره) و قیام پانزده خرداد از افق مرجعیت شیعه آغاز شد. روشنفکری حوزه‌ای در این جهان جدیدی که به برکت خیزش تمدنی امت اسلامی در حال شکل‌گیری است، در حقیقت، وجدان آگاه و زبان گویای تاریخ و فرهنگی است که به دلایلی مختلف، بیش از 2سده است که در معرض هجوم تمدن غرب قرار گرفته است. جهان موجود، میراث سلطه و اقتدار فرهنگ سکولار غرب است. تمدن غرب با اینکه اینک به لحاظ اقتصادی و سیاسی، ابعاد مختلف این جهان را به‌خود مشغول کرده است، از آسیب‌های معرفتی و فلسفی عمیقی در رنج است. روشنگری مدرن در وادی شکاکیت، نسبیت، نیهیلیسم و تفسیرهای پراگماتیستی و ابزارانگارانه از تب و تاب فرو افتاده و جاذبه‌های معنوی هستی، هم رویکردهای دینی و قدسی را در مرکز و حواشی این جهان احیا کرده و هم بازار مدعیان کاذب دیانت و عرفان را فعال ساخته است.
روشنفکری سکولار قرن بیستم نیز اینک بیش از 2دهه است که پس از افول، عنوانی تهی برای دلالان سرگردانی شده است که اندیشه و قلم خود را در جهت تداوم این جهان به مزاید‌ه گذارده‌اند. این جهان در انتظار روشنفکری و روشنگری نوینی است که درهای بسته آسمان را دیگر بار بر دیده و دل انسان تشنه کام امروز بگشاید. عقلانیت مدرن، ظرفیت عبور از مرزهای جهان خود را ندارد. گشایش آسمان از مسیر راه‌های درونی این جهان ممکن نیست، راه آسمان جز از فراز گشوده نمی‌شود. روشنگری حوزه‌ای، جریان اصلی‌ای است که در امتداد سنت توحیدی اسلام، پیوند آسمانی خود را حفظ کرده و این جریان می‌تواند نقش حماسی، پیام‌آورانه و روشنفکرانه خود را در پاسخگویی به انتظار این جهان ایفا کند.

این خبر را به اشتراک بگذارید