روایتی از قهرمانهای گمنام
گفتوگو با نویسنده کتاب «حوض خون» که خاطرات 64زن ایثارگر را گردآوری کردهاست
شهره کیانوشراد، روزنامهنگار
فاطمهسادات میرعالی، نویسنده کتاب «حوض خون»، برای ثبت خاطرات بانوان ایثارگری که در رختشویخانه اندیمشک فعالیت میکردهاند، همراه گروهی پنجنفره حدود 2سال تحقیقات میدانی انجام داد تا بتواند این بانوان را پیدا و راضی به گفتوگو کند. خودش میگوید: «بسیاری از آنها حاضر به گفتوگو نمیشدند؛ چراکه معتقد بودند با نیت خدایی این کار را انجام دادهاند و دوست دارند گمنام باقی بمانند». نتیجه تلاشها و پیگیریهای فاطمهسادات میرعالی و گروه همراهش، چاپ کتاب «حوض خون» بود. با میرعالی درباره مراحل تهیه کتاب، گفتوگو کردهایم.
«حوض خون» نامی است برگرفته از فضایی که بانوان، پتوها و البسه خونی رزمندگان را در آن میشستند. رختشویخانه، دو حوض بزرگ داشت و در مجاورت بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک بود. میرعالی که خود ساکن اندیمشک ـ از شهرهای استان خوزستان ـ است پیش از تهیه این کتاب چند خاطره کوتاه از کسانی که آن دوران را به یاد داشتند شنیده بود اما بهگفته خودش تا قبل از تحقیق میدانی و گفتوگو با 64بانوی ایثارگر، هیچگاه فکر نمیکرد در این مرکز چه اتفاقات مهمی رخداده است؛ «به واسطه دفتر تاریخ شفاهی شهیدجواد زیوداری تحقیقاتی پیرامون پشتیبانی جنگ انجام داده بودم. دفتر تاریخ شفاهی زیر نظر جبهه مطالعات فرهنگی انقلاب اسلامی فعالیت میکرد و من بهعنوان پژوهشگر سراغ افراد گمنام و کمتردیدهشده میرفتم. درباره رختشویخانه بیمارستان شهیدکلانتری خیلی کم شنیده بودم. میدانستم مرکزی برای حمایت و پشتیبانی از جبههها بوده اما از ماجراها و سرگذشت زنانی که به این مرکز میآمدند بیخبر بودم. همیشه فکر میکردم قهرمانهای شهر باید مدال گردنشان باشد و همه، آنها را بشناسند اما در روند تحقیق و پژوهش متوجه شدم قهرمانهای گمنام بسیاری داریم. فرماندهان بزرگ، هدایت جنگ را برعهده داشتند و افرادی هم در دل شهر بهصورت گمنام در کوچه و محلهها با تمام توان از رزمندگان حمایت میکردند. و من وظیفه خود دانستم که این قهرمانها را معرفی کنم.»
بهترین الگوی سبک زندگی
زهرا بختور، سمانه نیکدل، سمیه تتر، نسرین تتر، مهناز الفتیپور، آمنه لهراسبی و نرگس میردورقی همراه فاطمهسادات میرعالی حدود 2سال کار تحقیق و مصاحبه با بانوان ایثارگر را انجام میدهند. سوژهیابی از سال1394 شروع و پس از تدوین و نگارش، کتاب در سال1399 چاپ شد. میرعالی که کار تدوین و نگارش کتاب را برعهده داشته میگوید: «ابتدا بانوان اندیمشکی، بهصورت داوطلب پتوها را در خانه میشستهاند و بعد خودشان فضایی دیگر در مجاورت بیمارستان شهید کلانتری را پیشنهاد میدهند. بعد از پایان جنگ تحمیلی هر کدام از بانوان در سکوت به زندگی خود ادامه میدهند و گاهی هم در دورهمی، خاطرات را با هم مرور میکردند. وقتی برای مصاحبه سراغشان میرفتیم حاضر به گفتوگو نمیشدند. میگفتند ما کاری نکردهایم. آنها حدود 200نفر بودند و آنچه برای گروه ما اهمیت داشت این بود که آنها چگونه زمان را مدیریت میکردهاند که هم به خانواده برسند و هم هر روز به رختشویخانه بروند؟ چگونه در برابر دیدن آن همه خون، روحیه خود را حفظ میکردهاند؟ چگونه درحالیکه از شهادت عزیزانشان باخبر میشدهاند باز هم به این مرکز میرفتهاند؟ به اعتقاد من الگوی سبک زندگی در دل همین روایتها نهفته بود. معتقدم تلاش برای ثبت این خاطرات، همان جهاد تبیین است.»
به حالشان غبطه میخورم
«آنها دنبال هدفی والا بودهاند.» نویسنده کتاب حوض خون، والابودن هدف و افق نگاهی که این زنان داشتهاند را مهمترین ویژگی این زنان بومی میداند و در ادامه میگوید: «بهنظرم اگر هدفمان والا و برای خدا باشد، از کار خسته نمیشویم. وقتی خاطرات آنها را میشنیدم غبطه میخوردم که کاش آن زمان بودم. آنها در هیچ موقعیتی خودشان را نباختند و حتی زمانی که از شهادت فرزندشان باخبر میشدند باز هم روحیه خودشان را حفظ میکردند. در تهیه این کتاب هر جا کم میآوردم آنها را الگو قرار میدادم». ثبت خاطرات شفاهی اهمیت بسیاری دارد اما خواندن کتاب و معرفی آن به نسل جوان، وظیفهای است که بهگفته میرعالی، بر عهده همه دلسوزان نظام و انقلاب اسلامی است؛ «معتقدم مخاطبان کتاب، بهترین رسانه برای تبلیغ کتاب هستند. باید قهرمانهای گمنام در قالب مستند، فیلم، تئاتر و سرود معرفی شوند و داستان ایثارگران در کتابهای درسی گنجانده شود. این راه باید زینبوار ادامه پیدا کند تا جوانان و نسلهای آینده با الگوهای ایثار، مقاومت، صبر، ازخودگذشتگی و... که در دوران دفاعمقدس رواج داشتند، آشنا شوند.»
مکث
لطف دوست
رهبر معظم انقلاب در دیدار با دستاندرکاران کنگره شهدای زنجان: «من اخیرا یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» ـ البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهایخونی رزمندگان را و ملحفههای خونی بیمارستانها و رزمندگان را میشستند؛ [اینها را] دیدم ـ که این کتاب، تفصیل این چیزها را نوشته. انسان واقعا حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است.»