• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 15 اسفند 1400
کد مطلب : 155589
+
-

شعر دهه90 به سینما رشک می‌برد؟

دیدار با عبدالجبار کاکایی، شاعر و زبان‌شناس

گفت‌وگو
شعر دهه90 به سینما رشک می‌برد؟

فرشاد شیرزادی- روزنامه‌نگار

عبدالجبار کاکایی، شاعری خودآموخته و متشخص است. نام او هر چه به دهه90 نزدیک می‌شویم و از این دهه عبور می‌کنیم، درخشان‌تر از شاعران هم‌نسلش، در شعر فارسی نمایان است. نام بردن از مجموعه شعرهای درخشان او کاری بیهوده است، چرا که هم اهل ادبیات به‌خوبی نام و آثار او را می‌شناسند و هم شاعران جوان فعال در فضای مجازی شعرش را می‌پسندند و تحسین می‌کنند. کاکایی دلیل افت کیفیت شعر دهه90 را رخوت اجتماعی و غم نان برای دو نوع جریان رمانتیسیسم و شعر اجتماعی می‌داند و دلیل سومی هم در کنار آنها برمی‌شمارد که اتفاقاً سیاسی نیست و آن هم رنگ عوض کردن دنیاست. کاکایی می‌گوید، در دنیایی که انواع انیمیشن‌ها و فیلم‌ها و سکانس‌های سینمایی مورد توجه است، شعر مانند نقاشی در برابر عکاسی شکست خورده است. گفت‌وگوی ما را با این شاعر روشن‌اندیش و صاحب نگاه و نظریه بخوانید.

چرا شعر دهه90 با توجه به انتشار هر ماه، قریب به 350 تا 500عنوان کتاب شعر- طبق آمار خانه کتاب- تا بدین حد بی‌کیفیت شده است؟
به‌وجود آمدن یک دوره ادبی مستلزم اتفاقات گسترده‌تری در سطح جامعه است. یعنی باید افق‌های فکری رصد شود و حرکت‌های اجتماعی شکل بگیرد تا شعر در حوزه اجتماعیات قوی شود. یا در حوزه عاشقانه‌ها و آثار رمانتیک، جامعه باید به آرامشی برسد که به فرازی از رفاه، امیدواری و آرامش دست یابیم تا جنبش شعر رمانتیسم شکل بگیرد. دو وجه موضوعی شعر معاصر ایران یا رومانتیسم بوده یا اجتماعی. این دو وجه در دو شکل اجتماعی مردم ایران اتفاق می‌افتد که متأسفانه در این دهه‌ها دچار بلبشویی اجتماعی هستیم. اول اینکه معضلات اقتصادی، آن عواطف و احساسات عاشقانه را به حاشیه برده و دیگر اینکه بی‌عملی جامعه، سبب شده که هیچ جنبش اجتماعی‌ای که تحرکی ایجاد کند و افقی بگشاید، و براساس‌اش شعری سروده شود، به چشم نخورد. بر همین پایه می‌خواهم بگویم که چینه‌دان‌ها تهی است. میدان خلاقیت خالی شده. تقریبا کمتر در دوره‌های تاریخی، می‌توان دوره‌های فترت اینگونه را شاهد باشیم که امروز با آن روبه‌روییم. به این دو عامل مسئله سومی هم اضافه شده که آن گسترش موج مولتی‌مدیا و فضاهای مجازی و انتشار آثار از طریق فضای مجازی است. در مجموع چاپ کتاب شعر هم از این زاویه ضربه خورده. حال اگر تصور کنیم، اگر کتاب شعری هم منتشر نشود، آنچه از فضای مجازی رصد می‌کنیم، نکته، عنصر و مبحث دندان‌گیری نیست. مثل آثار پس از شهریور 1320، آثار پس از کودتای 28مرداد یا آثار دهه 40و آثار پس از سال1357 از دهه60 به بعد نبود. معمولاً نیروی شعر معاصر ایران بر همین منوال، 80درصدش اجتماعی و 20درصد عاشقانه است. کشوری جهان سومی درگیر با مسائلی مانند استقلال، آزادی و برخی مطالبات اجتماعی، معمولاً شعرش هم سمت و سوی اجتماعی به‌خود می‌گیرد. لذا شعرهای ما به حوادث اجتماعی الصاق می‌شود. چون جامعه دچار نوعی رکود و رخوت و سستی است، اتفاقی هم در شعرها نمی‌بینیم.
نخبگان، روشنفکران و کسانی که در این مسیر استخوانی ترکانده‌اند، چکار می‌کنند و چرا دهه90 در عرصه شعر این‌قدر دچار سکوتیم؟ صرفاً می‌خواهم از منظر تاریخ ادبیات موضوع را بررسی کنید.
اگر آن دو مورد را به تعبیر شما کنار بگذاریم و نگاه‌‌مان رکود اجتماعی شعر را درنظر نگیرد و از معضلاتش چشم بپوشیم و جنبش شعر رمانتیسیسم هم به‌دلیل معضلات اقتصادی و درگیر شدن جامعه با غم نان فراموش کنیم و هر دو این مسائل را با علل و عواملش کنار بگذاریم، به این موضوع می‌رسیم که چرا نخبگان ادبی ما که صاحب کتاب، صاحب تألیف و صاحب‌نظریه‌اند، اتفاقی رقم نمی‌زنند. به گمانم موضوع به انزوای شعر در جهان و فضای جدید بازمی‌گردد. به هر حال دوران عسرت شعر را هم برخی نظریه‌پردازان پیشگویی کرده بودند که شعر در مواجهه با هنرهای دنیای مدرن، اندک اندک به حاشیه می‌رود. مانند شکستی که نقاشی در مقابل عکاسی خورد. شعر هم در جهان جدید چندان نمی‌تواند رویکرد تأثیرگذاری داشته باشد. به هر حال هنرهای جدید آمده. ازجمله سینما، هنرهای تصویری، فضاهای انیمیشن و جهان جدید قدری بار شعر را سنگین کرده است. شعر گاهی اوقات سعی می‌کند شبیه به آنها شود. شما در آثار جوانان تأثیرپذیری از سینما، تئاتر، سکانس‌های سینمایی و غیره را می‌بینید. آنها سعی می‌کنند با بال این هنرها شعر را هم بالا بکشند و مثلا بگویند که هنوز رمقی در تن شعر هست که بتواند اذهان را به طرف خودش جذب کند. اما باید پذیرفت که شعر در این هیاهوی تصویر و رنگ و صدا، کم‌کم به حاشیه رفته و مخاطب خاص یافته و اندک‌اندک زبان، توان جنبش‌های برجسته‌سازی‌‌اش را از دست داده است. کلمات در دست وبال همه‌اند. قبلا روزنامه و رادیویی بود. اکنون از همه جا کلمه می‌بارد. فضای مجازی، گروه‌ها و... و می‌شود گفت زبان دستمالی شده و به همین دلیل برجسته کردن زبان در این شورش که من از آن با عنوان سونامی کلمات در جهان امروز یاد می‌کنم، شعر را به حاشیه برده. شعری که توجه‌ها را به‌خود جلب کند و اذهان را به‌خود جذب کند، چندان دندان‌گیر و چشمگیر نیست.
قبلا لفظ شاعر به کسی اطلاق می‌شد که مجموعه‌ای از علوم را در خود محفوظ داشت و حکیم بود. چطور به جایی رسیدیم که امروز هر کسی بالای پیجش و در فضای مجازی به‌خودش جرأت می‌دهد لقب «شاعر» بدهد؟
دقیقاً به یکی از معضلات اشاره کرده‌اید که من قبلاً درباره‌اش یادداشت هم نوشته‌ام. زمانی شعر ما سخنگوی حکمتان بود اما اکنون شعر هنر کلامی است. شعر نوعی رفتار تعریف شده با زبان محسوب می‌شود. نظریه‌های زبان‌شناسی بی‌تأثیر نبود. فرم‌گرایی در روزگار ما بی‌تأثیر نبود که شعر را از آن باطن، مضمون و موضوع خودش جدا و تبدیل به هنری کلامی کرد. همه این اتفاقات سبب شده که گونه‌ای از شعر رواج یابد که همه در آن به نوعی تخصص برسند. در قدیم هم این اتفاق افتاده. در قرون ماضی هم اتفاقاً همه شعرای‌مان حکیم نبودند و بودند کسانی که شعر موّشح می‌ساختند و با کلام بازی می‌کردند. شعر بی‌نقطه می‌سرودند. غیراز این شعر ابجدی هم داشتیم. با حروف ابجد شعر می‌گفتند و از این بازی‌ها که دستور زبان فارسی را به شعر درآوردند وجود داشت. آن موقع دایره وسعت‌شان کمتر بود اما امروز به مدد فضای مجازی و با استفاده از کیبورد همه صاحب امکاناتی برای بیان و گفتن و رفتار با زبان‌اند. اما دیگر شعر سخنگوی حکمت و اندیشه و فلسفه نیست. اکنون گاهی اوقات خودم به‌عنوان شاعر، به سینما متوسل می‌شوم. سینما به‌ویژه سینمای غرب و سینمای اروپای شرقی به زیبای مسائل فلسفی و نظریه‌ها و مسائل روانشناختی را به تصویر می‌کشد. گاهی رشک می‌برم که چرا شعر نمی‌تواند این نکات فلسفی، روانی و تاریخی را همه‌گیر و فراگیر کند. گویی زبان سینما قوی‌تر از شعر شده. بزرگ‌ترین جنبش فکری روزگار ما در دوران ادبیات معاصر اومانیسم بود که مرحوم خانلری و بسیاری از بزرگان ما و حتی خود نیما یوشیج توانستند بحث انسان‌گرایی و تمرکز و قدرت جهان روی شخصیت انسان را به تصویر بکشند. این بزرگ‌ترین جنبش فکری‌ای بود که توانست حکیم و صاحب‌فکر بسازد و شاعری مانند خانلری یا حتی فروغ، به گمانم در شعر دارای نظریه فکری‌اند. اما خب، کم داریم از این دست شاعرانی که صاحب‌نظریه و فکر باشند.
پس چرا با توجه به بحران کاغذ، باز هم بسیاری از جوانان عطش این را دارند که با سرمایه‌گذاری شخصی کتاب نیم‌بند زیر متوسط چاپ کنند و به زعم خودشان در عرصه نامی از خود به جای بگذارند؟
تألیفات به چندین جهت هنوز جزو علاقه‌های مردم، شعرا و اهالی هنر است. کسانی که زیاد تألیف داشتند، جدای از امتیازاتی که تألیفات در روزگار ما دارد قابل‌بررسی است. به هر حال جزو یک اتحادیه و صندوق اعتباری می‌شوند یا درجه هنری می‌گیرند. داشتن تألیفات رزومه کاری‌شان می‌شود و می‌توانند در جایی صاحب نفوذ شوند. جدای از امتیازهای مادی، داشتن تألیفات و کتاب به گمانم هنوز به‌دلیل حس نخبگی در جامعه ما طرف توجه است. کسی که هر چه تألیفاتش بیشتر باشد، گویی احساس وقار و شکوه بیشتری می‌کند و به همین دلیل پشت سر هم کتاب چاپ می‌کند. یکی از دلایل وفور چاپ کتاب‌ها هم البته فقدان نقد آثار است. نقد جدی هم در عرصه رسانه نداریم. اگر شاعری احساس کند که پس از چاپ کتابش، به‌شدت زیر نگاه واکاوی منتقدان برجسته قرار می‌گیرد، طبعاً در چاپ کتابش تجدید نظر می‌کند یا در قطر و قطع کوچک‌تری کتابش را به چاپ می‌رساند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید