• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
شنبه 30 بهمن 1400
کد مطلب : 154163
+
-

پاسخی از علامه محمد‌تقی جعفری ره به پرسشی از چیستی هدف زندگی

چرا از هدف زندگی می‌پرسیم؟!

اندیشه زندگی
چرا از هدف زندگی می‌پرسیم؟!

پرسش از هدف زندگی، پرسشی نوظهور در بین عموم مردم است که برخی از اندیشمندان قدمت آن را بیش از ۱۲۰ سال نمی‌دانند. علامه محمد‌تقی جعفری(ره) در گردهمایی سال1373 مربیان و دانش‌آموزان آموزش‌و‌پرورش وقتی سؤالی از هدف زندگی مطرح می‌شود، بحثی را درخصوص چرایی طرح این سؤال بیان داشته و پاسخی اجمالی اما خواندنی و قابل‌توجه به سؤال می‌دهند که در ادامه پیاده شده آن از نظر می‌گذرد.

زندگی ماشینی به روزگار بشر چه آورده است که در این سن [جوانی و نوجوانی] از هدف زندگی پرسیده می‌شود! درصورتی که انسان در این سن در هدف زندگی غوطه‌ور است و این برهه از سن، سن نشاط و ابتهاج و سرور و لذائی عالی حیات است. چه کرده‌اند این جهان‌خوران گنج‌بر با زندگی ماشینی که انسان‌ها به جایی رسیده‌اند که می‌پرسند هدف زندگی چیست؟!
«چیست هدف زندگی» سؤالی است که مصیبت امروز بشر را کشف می‌کند؛ او از حیات و زندگی دور مانده است و الا کسی که در زندگی غوطه‌ور است هدفش را می‌بیند، کسی که واقعاً زنده است در فلسفه‌اش غوطه‌ور است. اینکه می‌پرسد هدف زندگی چیست کشف از این می‌کند که مابین من و زندگی فاصله‌ای افتاده و من به این فاصله نگاه می‌کنم و می‌پرسم این چیست و هدفش چیست؟
اگر بشر همان استعداد پذیرش فرهنگ عالی را که مستند به کمال‌جویی او است به فعلیت می‌رساند، تمام این سؤالات برطرف می‌شد. یک استعداد انسان به قول عوام‌ها کور شده؛ آن سرچشمه کور شده و دیگر از آن آبی نمی‌جوشد. اگر این سرچشمه جاری باشد، منبع سالم باشد و آن استعداد کمال‌جویی بجوشد و بخروشد قطعاً این یک فرهنگ عالی سازنده‌ای برای خود پیدا می‌کند و آن وقت زندگی با این فرهنگ عالی عین غوطه‌ور شدن در هدف زندگی است. این را دقیق توجه فرمایید.
اگر کسی اوراق کتاب تاریخ را ورق بزند و کمی از تاریخ و انسان باخبر باشد کمال‌جویی را در ذات انسان خواهد دید. البته این به شرط این است که واقعاً مطالعه کند! واقعاً انسان را بشناسد! این انسان که امروزه به قول خود آقایان از دوران غارنشینی حرکت کرده و به اینجا رسیده، معنایش کمال‌گرایی است وگرنه اینجا چکار می‌کند؟! ۲۱تمدن که پشت سر گذاشته است بر چه مبنایی بوده و محرکش چه بوده است؟ کسی به او گفته بود برو تمدن بساز یا نه ذاتاً جوشیده است؟ افرادی مانند وارثان تاریخ، بزرگان تاریخ، دانشمندان بزرگ تاریخ با چوب خوردن آدم نشده‌اند، از درون جوشیده! با زور و اجبار ابن‌سینا به‌وجود نمی‌آید! آن همه عرفای بزرگ که هر کدامشان واقعا مساوی با تاریخ بشریت است، با چوب نمی‌شود! با اجبار نمی‌شود! با لذت‌گرایی که بیا جلو تا لذت ببینی، نمی‌شود! «لذت و تلذذ چه هدف ناچیزی است؛ تلذذ کار جانوران است!»‌ این را ویکتور هوگو می‌گوید نه یک شاعر دم‌دستی!
لذت‌جویی انسان را به بالا نمی‌برد چنانچه که با چوب نمی‌شود انسان را بالا برد! نه با کتک می‌توان انسان را به کمال رساند و نه با لذت‌گرایی و لذت‌جویی! درون باید بجوشد! تمام بزرگان تاریخ، چه مرد و چه زن، که خواسته‌اند به‌سوی کمال قدم بردارند، از درون گرفته‌اند!‌ «دل سرای توست پاکش دارم از آلودگی/ کاندرین ویرانه مهمانی ندانم کیستی»‌ای کمال! «در شکنجه فکر پنهانی ندانم کیستی/ از درون جان نمایانی ندانم کیستی/ نزهت گل، نغمه بلبل، صفای بوستان/ دل فریبی و غزل‌خوانی، ندانم کیستی». شما مقداری با درون خودتان کار کنید. بیرون همیشه هست. لحظاتی که می‌توانید، با درون خلوت کنید و بگویید که کیستم؟ برای چه آمده‌ام؟ به کجا می‌روم؟ باشد که درون، خودش را به شما نشان بدهد! من 2،3 بار این هدف را بحث و همیشه این نظر را طرح کرده‌ام که من در این بحث دست شما را گرفته‌ام و آورده‌ام به آستانه درون خودتان تا بعد خودتان بفهمید هدف زندگی چیست. آن‌قدر با خط زیبا درون شما نوشته است که هدف زندگی چیست! عینک هم نمی‌خواهد، همینطور قشنگ می‌توانید ببینید. «من تو را بردم فراز قله، هان/ بعد از آن تو از درون خود بخوان»البته این عرض من نیست، من ناقابلم که چنین چیزی بگویم، شعر مال مولانا است.
تکلیف معلمان و مربیان و حتی تکلیف انبیا و ائمه و تکلیف وارثان تاریخ این است که دست ما را بگیرند و آرام‌آرام و لنگان‌لنگان بکشند و ببرند بالای قله و بعد آنجا می‌گویند حالا نوبت این است که خودت با خودت رویارو بشوی! من هم لایه‌روبی کردم و عواملش را ایجاد کردم تا تو بتوانی خم بشوی روی خویشتن تا بفهمی هدف یعنی چه!
واقعاً آدم وقتی فکر می‌کند، می‌گوید خدایا چقدر باید این چشمه‌سار بخشکد که بپرسد منبعش کو؟ چشمه‌سار حیات ها! عزیزان بدانید! هر اندازه انسان را بکشند بیرون و نگذارند با درون خودش کاری داشته باشد، خشکی حیات قطعی است. همش ما در بیرون نیستیم، با درون کار داریم. ما شخصیت داریم. ما هویت داریم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :