شخصیتشناسی بهروز فروتن، کارآفرین
عقبنشینی مرگ انسان تلاشگر است
بیش از 400لوح و تندیس افتخار داخلی و بینالمللی دریافت کرده، نخستین سفیر یونیسف در ایران بوده و در سال 1384بهعنوان قهرمان قهرمانان صنعت غذایی انتخاب و تمبر یادبودی نیز به همین مناسبت در ایران منتشر شده است. اینها فقط بخشی از افتخاراتی است که بهروز فروتن، کارآفرین و بنیانگذار شرکت بهروز در زندگی خود کسب کرده است. اما او از ابتدا کارخانهدار و ثروتمند و موفق نبوده بلکه مسیر پرپیچ و خمی را برای رسیدن به این جایگاه پشت سر گذاشته است. آشنایی با مسیری که این فرد سختکوش طی کرده و ویژگیهای شخصیتی او، خالی از لطف نیست؛ مردی که معتقد است عقبنشینی، مرگ یک انسان تلاشگر است.
طعم سختی از کودکی
«من بزرگ شده امیریه تهران هستم و بهخاطر دارم در فروردین سال 1334که 10ساله بودم، درست روز سهشنبه که تحویل سال مصادف با روز مبعث بود؛ موقع تحویل سال نو، پدرم به رحمت خدا رفت.»؛ این جملات بهروز فروتن، فرزند آخر خانواده است که 2خواهر و 2برادر داشت و در همان سن کم، طعم تلخی و سختی زندگی را با از دست دادن پدر چشید. او جز ضربه عاطفی این از دست دادن، دچار سختیهایی شد که برای سن او زود بود. دوران سخت زندگی بدون حمایت پدر را با تلاش طی کرد، برای اینکه کمکخرج مادرش باشد از فروش درصدی محصولاتی مثل بادبادک، فانوس، روروئک و تعمیر دوچرخه و غیره و دسترنج کار در تعمیرگاهها مخارج خود را بهدست میآورد. بهروز آن روزها یک حرف را از پدرش به یاد داشت، پدرش میگفت:«انسان باید جوهر کار داشته باشد.» آنطور که فروتن در خاطراتش گفته، در کودکی اهل شیطنت بوده و در دبستان 7بار مدرسهاش را عوض کرده است! اگر معلمی خوب بود، درسهایش را بهخوبی یاد میگرفت و اگر حس میکرد معلمی خوب نیست، لج میکرد و درس نمیخواند. در دوران دبیرستان از دو درس زبان انگلیسی و جبر و ریاضی بهخاطر بداخلاق بودن معلم، متنفر بود و هنوز هم که هنوز است از این دو درس بیزار است. حتی در این دوران هم 3تا 4مدرسه عوض کرد! زمان خیلی سریع گذشت و او بعد از فارغالتحصیل شدن در رشته مدیریت در دانشگاه تهران، بهعنوان معلم شروع به تدریس در مدارس کرد. ولی بهدلیل مسائل و مشکلات زیاد زندگی، مجبور شد در کنار تدریس بهکار پیمانکاری هم مشغول شود.
از بدهکاری تا آتشسوزی
درست وقتی که خیالش راحت شده بود و همهچیز طبق خواستهاش پیش میرفت، بهدلیل اعتماد اشتباه به یکی از دوستان نزدیک خود، بدهی سنگینی به بار آورد، آنقدر که تمام داراییاش را از دست داد. در این موقعیت بود که به فکر راهاندازی کسبوکار جدید افتاد، کاری که به سرمایه کمی نیاز داشته باشد. به سراغ تولید فراوردههای غذایی رفت و به کمک همسر و فرزندانش در زیرزمین اجارهای، محصولاتی را تولید کرد. هر روز در ساعات 3صبح با یک ژیان که به سختی آن را خریده بود برای خریدن مواداولیه به میدان میرفت و همسرش هم مواد غذایی مانند رب، ترشی، مربا و غذاهایی مانند کشک بادمجان درست میکرد. بهروز با ژیان خود آنها را به فروشگاهها میبرد و میفروخت و وقتی مورد حمایت و استقبال خانوادهاش قرار گرفت، عزم خود را برای شروع فعالیت تجاری صنعتی جزم کرد، خانه را فروخت و با پولش کارش را توسعه داد و با 11نفر از آشنایانش شریک شد. 2سال بعد با اندک پساندازش و فروش جواهرات همسرش حتی حلقه ازدواجشان، موفق شد یک کارگاه اجاره کند ولی درست زمانی که قرار بود پروانه بهداشت را بگیرد، کارگاهش آتش گرفت و تمام وسایل کارگاه در آتش سوخت.
بیگانه با شکست
با اینکه در مسیر طولانی فعالیت بهروز فروتن، ردپای شکستهای مختلف دیده میشود، اما خودش معتقد است هرگز تسلیم این احساس نشده است. او در گفتوگویی گفته است: «با همه سختیهایی که پشت سر گذاشتهام، هیچ وقت معنی شکست را نفهمیدهام اما معنی تجربه را بسیار درک کردهام. باید بدانید که سرانجام تجربیات ناموفقم به موفقیت رسیده است و هنوز هم از پای ننشستهام. وقتی در برنامههای تلویزیونی حضور پیدا میکنم، بسیاری از افراد از من میپرسند که بهخودت نمره چند میدهی؟ من به آنها پاسخ میدهم که نمره من 14است و اگر با ارفاق حساب کنم 16! آنها متعجب میشوند از گفته من و میگویند: با این همه تلاش، افتخارات و تجربه که کسب کردهای، هنوز 20نشدهای؟ با جرأت میگویم که نه… هنوز به نمره 20نرسیدهام زیرا برای یک کارآفرین، مسیر همان هدف است و از لحظه به لحظه آن باید استفاده کرد. تمام سرمایهام در ابتدا همان آشپزخانه 11متری بود اما امروزه سرمایهام را وجود بیش از 1500پرسنل وفادار میدانم.»