نمی از یمی به قدر تشنگی
سیداحمد بطحایی - داستان نویس
این کلمهها قرار است از علی فرزند ابوطالب بگوید. مثل اینکه بخواهی با تکه چوبی آب از اقیانوس برکشی. همینقدر مضحک، همینطور رنج آور. به قول ناظم نیشابوری: ذکر علی، بر گوینده و نویسنده محنتی گران و باری سنگین است؛ اگر بخواهد حقش ادا کند به کفر و گزافه گویی دچار شود و اگر کوتاه آید خیانت کرده است. لیک به قول حضرت رسول(ص): «ما لایدرک کله، لا یترک کله.» آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید. سیدرضی در مقدمه نهج البلاغه میگوید: امیرالمومنین(ع) جمع اضداد است. چهکسی میتواند هم در میدان جنگ چون شیری دلیر به دل سپاه مقابل بزند، با دستی در قلعه خیبر را خرد کند و تهش، در انتها با کودک یتیمی همناله شود، بگرید و بازی کند.
بعدتر به دل غاری بنشیند و با خدای خودش حرف بزند، از تنهایی بگوید، از درد بیهمدمی. برای مردمی که نمیتواند حرف هایش را به آنها بزند. عاشق باشد، در فراق معشوقش چنان سوگواری کند، بیهمتاتر از هر داستان و رمان عاشقانه ای. با خردبچهها سخن بگوید زیباتر و صمیمیتر از پدرهاشان. مردی که چاه میکند، نخل می کارد و ناشناس به آنهایی کمک میکند که احتمالا لعن و نفرینش میکنند.
علی(ع)، ساکت فتنه است، بیعتکننده با خلیفه نامشروع زمانش و در عین حال جدیترین اپوزیسیون سیاسی زمان خودش. تنها معصومی که به حکومت میرسد، آن هم تنها قد یک دوره ریاستجمهوری.
آدمها با تمام اداهای آتئیستی و ادعاهای لائیسیته، یک جایی به نقطه شروع وصل میشوند، به مبدا. اسمش را طبیعیت بگذاریم، نومن یا خدا. خلق باشد یا انفجار. فرقی نمیکند، ولی یک جایی همآغوشش میشویم. یکی با فیزیک رستگار میشود، یکی با کلام و فلسفه، دیگری با عرفان.
آن طرفتر یکی دلی و شهودی. من با فلسفه کمی ور رفتهام و در کلام بازی کردهام ولی اعتراف میکنم هیچکدام سفت و جان دار نه ایمانی میسازند نه دلی را قرص میکنند. اما میشود خیلی سرراست فرزند فاطمه را دید و ایمان آورد. میشود زل زد به همسر فاطمه و مومن شد به خدای علی. ابوتراب بیش و پیش از آنکه امام و پیشوا، یا حتی عارف و سالک و حتیتر پدر باشد، معجزه خداست، حجت مسلمانی ما.