• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
شنبه 23 بهمن 1400
کد مطلب : 153666
+
-

سینمایی که نقش خیال نیست

نگاه
سینمایی که نقش خیال نیست

میثم قاسمی - روزنامه‌نگار

این روزها که به واسطه برگزار شدن جشنواره فیلم فجر دوباره حجم اخبار سینمایی در رسانه‌ها بیشتر شده، یادم افتاد آخرین باری که برای تماشای فیلم به سینما رفتم 5 سال پیش بود. از آن زمان تاکنون چند فیلم خاص را به‌خاطر موضوع‌شان در شبکه سینمای خانگی دیده‌ام و تمام. در اطرافم آدم‌های زیادی را می‌بینم که سینمای ایران را رها کرده‌اند. چرا اینطور شده است؟حتما علل مختلفی برای این مشکل وجود دارد. من هم نمی‌خواهم همه‌‌چیز را در یک موضوع خلاصه کنم؛ اما حتما یکی از این علت‌ها، نوع پرداختن به سوژه‌های مختلف است.
دوستی که خودش در بدنه سینما است، نوشته بود: «سینمای اجتماعی ایران، پدر این سینمای بی‌ژانر و بی‌اتفاق را درآورده.» بله یکی از دلایلی که دیگر به سینما نمی‌روم، همین است. مردهای مدام عصبی، زنان همواره گریان، خانواده‌های همیشه بدبخت و از هم پاشیده و چیزی که اسمش را گذاشته‌اند «سینمای اجتماعی» که نمایشی بی‌وقفه از فقر و شوربختی است. در این سینما، کاراکترهایی که براساس قصه، کمترین سواد کلاسیک را دارند، جملاتی در حد گلستان سعدی می‌گویند؛ اما خبری از برقراری دیالوگ نیست. یعنی گفت‌وگویی انجام نمی‌شود. هرکس برای خودش جمله‌اش را می‌گوید و می‌رود. انگار همه به فکر جملات و فیگورهای به یادماندنی هستند تا روایت قصه‌هایی از زندگی و نمایش نقش خیال.‌مردم برای چه به سینما می‌روند؟ به گمان من در اکثر موارد آدم‌ها برای فرار از واقعیت‌های سخت زندگی و تماشای آنچه در دسترس‌شان نیست به پرده نقره‌ای خیره می‌شوند. خسته از نامردی‌ها و نامرادی‌ها، کلافه از فقر و تحقیر به سینما می‌روند تا ببینند قهرمان داستان با بدی‌ها می‌جنگد و شکست‌شان می‌دهد. به‌خاطر رفاقت از عشقش می‌گذرد، دختر پولدار با پسر فقیر ازدواج می‌کند و پسر پولدار، ثروتش را به پای دختر فقیر می‌ریزد.‌همه ما می‌دانیم این داستان‌ها در عالم واقع، رخ نمی‌دهند و اگر اتفاق بیفتند هم در بیشتر موارد به سرنوشت خوبی ختم نمی‌شوند. با این حال آدم‌ها دوست دارند برای ساعتی هم که شده، در خیالات خود غرق شوند و ناشدنی‌ها را شدنی ببینند؛ اما سینمای ایران مدت‌هاست از چنین داستان‌هایی خالی شده. سینمای دیگری وجود ندارد. هرچه هست یا سینمای معناگراست یا سینمای اجتماعی با موضوعات و روایت‌های سیاه. آن‌وقت آدم‌هایی که از صبح تا شب درگیر صدها مشکل هستند، چرا باید 2 ساعت به مشکلات ناتمام دیگران خیره شوند و با حال خراب و چشم گریان به خانه برگردند؟‌اگر فرصتی بود در همین روزها که تب جشنواره هنوز نخوابیده به موضوعات دیگری هم خواهم پرداخت.‌
 

این خبر را به اشتراک بگذارید