منوچهر اکبرلو-منتقد تئاتر
سخنگفتن از تأثیر عمیق و اعتلای بخش هنر- بهویژه هنر نمایشی- بر جامعه و مردمانش، سخنی است بدیهی و بدون نیاز به استدلال. حتی تماشاگرانی که برای سرگرمی به تئاتر میروند، میدانند که این سرگرمی از نوعی دیگر است. دیدن نمایش، چون آیینی بالنده، پالاینده و پرمعنا به زندگی آدمیان غنا، رنگ و معنا میدهد. اما برگزاری این آیین شرایط و لوازمی دارد، کارگزاری دلسوز و دانا میخواهد، هنرمندانی حساس و توانا میطلبد و خلاصه مایه لازم دارد. مهمتر از همه اینها تئاتر محتاج تماشاگر است. نفس تماشاگر چون بادی است که باید به بادبان نمایش بوزد تا کشتی به حرکت درآید. تنها با تأثیر بر تماشاگر و الهام متقابل از آرمانها و آلام مردم است که ناخدا قادر خواهد بود کشتیاش را به کرانه دلخواه برساند.
حضور داوطلبانه و توأم با رغبت عموم مردم بهعنوان تماشاگر از ارکان وقوع یک اتفاق نمایشی است. آنکه از سروظیفه یا محض احترام، به انگیزه رقابت با گروه نمایشگران یا برای تأیید دیدگاههای فرهنگی اجتماعی یا نقادانهاش - و یا هر علت دیگری- غیراز درآمیختن با تجربهای لذتبخش و شرکت در آیینی دستهجمعی به تئاتر میآید، چیزی را با خود میآورد که مانع ارتباط ثمربخشی او با نمایش خواهد بود. اجبار، ادای وظیفه، رقابت، پیشداوری و حتی انگیزههای آموزشی (آموختن فوت و فنهای گروه نمایش) شائبهای در جامعیت تماشاگر عام است.
سالهاست در ایران این سخن که «تئاتر هنر خواص است و سینما هنر عوام» مسلم فرض شده است، اما این ناشی از طبیعت تئاتر نیست. این بیماری تئاتر ماست که فقط فرهیختگان، تحصیلکردگان، روشنفکران و خود هنرمندان، هنرمندان تئاتر باشند. اگر تماشاگران تئاتر در فصول تئاتری سال، خاص هستند، در جشنوارهها این خاصبودن محدودتر میشود. چراکه کارگردانان، بازیگران، کارشناسان، مهمانان داخلی و خارجی، داوران، مقامات رسمی، مسئولان اجرایی و... کمتر جایی برای تماشاگر بالقوه داوطلب احتمالا و مشتاق باقی میگذارند.
چنین است که جشنواره بنا به ماهیتش نمیتواند اهداف اصیل هنری را که ناظر به ارتباط بیواسطه و بیشائبه تماشاگر و هنرمند است، دنبال کند. محدودیت سالنها، بیتوجهی مطلق به ساخت سالنهای جدید، اکتفا به مجموعه تئاتر شهر و چند سالن دیگر، تهرانمحوری و موارد دیگر (که درباره آنها در بخش دوم بیشتر صحبت میکنیم) سبب شده است که برخی نمایشهای تهرانی، همه نمایشهای خارجی و تقریبا همه نمایشهای شهرستانی فقط در جشنواره اجرا شوند.
به دیگر سخن، برخی گروهها- مشخصا شهرستانیها- فقط برای جشنواره کار میکنند. آنها حتی امکان حضور در تمامی مدت برگزاری جشنواره را نیز ندارند. متن و شیوهای را نیز که برمیگزینند متناسب با حال و هوای جشنواره است و در گفتوگو با آنها درمییابی که اساسا بستر لازم برای اجرای چنین نمایشی در شهرستان وجود ندارد. در آنجا یا اصلا کار تئاتر نمیکنند و یا نمایشهای فکاهی مناسبتی یا نمایش برای کودکان را به صحنه میآورند. در نتیجه آسیب ناشی از برخورد با تماشاگر خاص به آسیبهای جدیتر مواجهه با تماشاگر خیلی خاص تبدیل میشود که همانا گرفتارشدن به نوعی فرمالیسم وطنی است.
محدودبودن در دایره تماشاگر خاص، تماشاگری که خود اهل تئاتر است، نهتنها بهصورت ضمنی بلکه به شکل آشکار نیز بر هنر نمایش تأثیر مخرب بر جای میگذارد و هنرمند در انتخاب مضمون از میل و سفارش تماشاگر خاص فراتر نمیتواند برود. وقتی تماشاگری خودش تئاتری است، میل دارد خودش و مسائل خودش را بر صحنه ببیند. لذا برخی هنرمندان ما نمایشنامههایی را مینویسند راجع به زندگی هنری خود، نمایشگران گذشته و حال.
میتوان فهرست بلندی از نمایشهایی فراهم آورد که به زندگی یک نویسنده یا هنرمند تئاتر، معرکهگیر، عروسکها و عروسکگردانها و... میپردازد. طبیعی است که دغدغهها نیز در همین محدوده سیر میکند و مردم و آرزوها و آلامشان در غبار فراموشی گم میشوند؛ چراکه حرکت در دایرهای بسته، سرانجامی جز توجه به مرکز دایره (یعنی خود هنرمند) ندارد. چنین اثری افزون بر مضمون، در فرم نیز دچار مشکل میشود؛ چراکه گاه تکرار حدیث نفسها به سرخوردگی نمایشگر از پیام، اندیشه و مضمون منجر میشود و به دام فرمالیسم میافتد و به دور از آرمانها و زبان و فهم مردم، گرفتار پیچیدگی و ابهام بیهوده میشود.
تماشاگر عام در پشت این همه نمایش در نمایشها، در میان این همه قصههای موازی و بازگشت به گذشتههای مکرر، زبانبازیها و ساختارشکنی بیمنطق و این همه بیارتباطی با فرهنگ زنده و پویای جامعه، درمیماند و از تئاتر میگریزد؛ چراکه هنرمندی که از چشم زایای زندگی مردم بهره نمیگیرد، سرانجام در دایرهای محدود که مساحت آن مساوی معدل سواد و سلیقه و دید زیباییشناسانه نمایشگران جشنواره است، محبوس میماند. درحالیکه میتواند- و میبایست- به فراخنای فرهنگ و تاریخ چنگ بیندازد و در عمق زندگی و سرنوشت بشر جولان دهد. در غیر این صورت، حرف و مضمون شکل و ساختار نمایشها به تکراری ملالتبار گرفتار میآیند و میماند اینکه هنرمند با پیچیدهکردن شعبدهوار شکلی نمایش، سعی کند همکاران (یا تماشاگرانش) را به اعجاب وادارد تا فرصت فکرکردن را از او سلب نماید. نتیجه نهایی چنین ترفندها، تقیدها و پیچیدهکردنهای ساختاری و شکلی، در لابهلای ساختارهای بیهوده پیچیده نمایشی، در پشت فرمهای هندسی بیروح و حرکات دستهجمعی فرمالیستی، در لابهلای حرکات موزون، دنبال خویش و دنبال زندگی میگردد. درحالیکه زندگی، پویا بیرون از این دایره، جریان دارد و میکوشد از تئاتر چون ابزاری گیرا برای حرفهای خود بهره گیرد. این باید که هدف غایی جشنواره تئاتر فجر باشد؛ پویا و رو به مردم!
یکشنبه 17 بهمن 1400
کد مطلب :
153030
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved