عیسی محمدی-روزنامهنگار
تو آمدهای باعث زجرم بشوی؟
یا باعث ازدیاد اجرم بشوی؟
من عاشق «فیلماولی» بودم تا
سیمرغ بلور فیلم فجرم بشوی
تو سفره ما و گندم ِ جان بودی
چون مستمری مستمندان بودی
در خودروی عشق ما نبود عیب ولی
عیبی هم اگر بود ز قطعهسازان بودی
گه خشم وَ گاه خندهام میکردی
مانند کبابدندهام میکردی
من عشق به چشمان تو میورزیدم
تو حمله به «پخش زنده»ام میکردی؟
من عشق ِ طفیلی ِ تو بودم آیا؟
مجنون که نه، لیلی تو بودم آیا؟
کوبیدی و بعد از آن به بندم کردی-
«مهرشاد سهیلی» تو بودم آیا؟
در اوج سفر، «قطرخطر» را دیدم؟
یا آنکه خطرسفرقطر را دیدم؟
کوبیده شدم چون «اسکوویچ» اما باز
من زودتر از همه، «قطر» را دیدم
من خستهام از کار یدی، غیریدی
دخلم همه شصت، خرجم اما که صدی...
یک عمر نگه داشتهام این «دل» را
افسوس که «بایدن» شدهام جای بدی...
میگرن
در همینه زمینه :