• پنج شنبه 11 بهمن 1403
  • الْخَمِيس 30 رجب 1446
  • 2025 Jan 30
پنج شنبه 14 بهمن 1400
کد مطلب : 152813
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/yPYRP
+
-

چشمه زاینده نوستالژی

سیدجواد حسینی نصر،روزنامه‌نگار و نویسنده «چهل‌تیکه»

خاطره امروز متولد می‌شود و فردا به بلوغ می‌رسد. این فردا ممکن است 10روز دیگر یا 10 سال دیگر باشد. آن هم برای نسل نوستالژی‌ساز و نوستالژی‌بازی که ما باشیم. قسمت‌هایی از فصل‌های سوم و چهارم برنامه‌ای به اسم «چهل‌تیکه» را در فرصت‌های کانال عوض کردن شبانه تلویزیون و از شبکه نسیم دیده بودم و کلیت یک برنامه پرجزئیات باعث درنگ و توقف انگشتان جست‌وجوگر و بی‌حوصله روی دکمه‌های کنترل تلویزیون شده بود؛ برنامه‌ای محترم با جذابیت‌هایی که از دکور شروع می‌شد؛ نوار VHS خاطره‌ساز دهه‌های ۶۰ و ۷۰ تا اجرای محمدرضا علیمردانی، مهمان‌های خاطره‌ساز و پخش برش‌هایی از فیلم‌ها، سریال‌ها و کارتون‌های کودکی‌مان.
اینکه از این برنامه برای همفکری و نوشتن دعوت شده باشم یعنی پذیرش بی‌تأمل، آن هم به‌خاطر احترامی که در ذهنم برای یک برنامه ایجاد شده بود. نخستین سوژه؛ نوشتن برای یک در بود و این دریچه‌ای بود برای همکاری و نوشتن در گروهی که از کارگردان و تهیه‌کننده تا تک تک عواملش نوستالژی‌باز هستند و معمولاً قرارهای یک ساعته برای سوژه‌پردازی گاه به چهار و پنج ساعت اشتراک خاطره‌ها و تجربه‌ها از چهارسوی ایران می‌رسید؛ از شرق و غرب تا شمال و جنوب. خاطره‌هایی که نقاط اشتراک فراوان و نقاط تمایز زیادی هم داشتند؛ از کودکی، از مدرسه، از بازی‌ها، از بمباران، از تنبیه‌ها، از شیرینی‌ها و از تلخی‌ها.
6‌ماه تلاش شبانه‌روزی یعنی قرار دادن تکه‌های پازلی که چهل‌تیکه فصل پنجم را می‌سازد، آن هم توسط نسل عاشقی که از در و دیوار تا خودکار و نوار کاست برای‌شان خاطره است و مواجهه با آنها اندوه محترمی به جانشان خواهد انداخت. خوبی این اتفاق همکاری با تک‌تک عواملی بود که خاطره‌هایشان دستمایه نوشتن پلاتوهایی شد که ریشه در واقعیت زندگی آدم‌هایی عاشق زیستن و تجربه کردن در دهه‌های 60 و 70بود؛ بدون اینکه به خیال‌پردازی معمول نویسندگی نیاز باشد. شاید همین واقعی بودن، قابل لمس بودن و تجربه زیسته بوده که چهل‌تیکه را تبدیل به برنامه‌ای با مخاطب وفادار کرده است؛ مخاطبی که با تک‌تک مهمانان برنامه خاطره دارد و در عین حال منتظر روبه‌رو شدن با یک شگفتی است؛ دیدار با گذشته. درست مثل دیدار با خودِ گذشته در آینه امروز.
ساختن چنین برنامه‌ای نیازمند صبر و تحمل زیاد است. بخش زیادی از این زحمت به دوش عوامل تولید ازجمله الهام حاتمی و گروه تحقیق، تدوین و کارگردانی بود؛ برای مرور آرشیوها، نحوه چیدمان از مهمان تا قسمت‌های مختلف برنامه. بخش دیگر به دوش محمدرضا علیمردانی بود، به‌واسطه اینکه به موضوع برنامه ایمان داشت و خودش غرق در خاطره و نوستالژی بود و در عین حال عاشق و صادق و رفیق بود؛ هم برای مهمانان و هم عوامل تیم. ضلع سوم تولید چنین برنامه پر زحمتی عوامل فنی پرتعداد چهل‌تیکه بودند؛ از نور و صدا و تصویر تا گریم و هنری و تدارکات. تکه‌های یک کلِ منسجم که از تک‌تک‌شان آموختیم.
چهل‌تیکه به حدی دارای روح بود که تقریباً تمام مهمانانی که تعدادشان در فصل پنجم بالغ بر ۸۰ نفر می‌شد، پس از اعلام پایان ضبط با حالی خوش و سبکباری از گفت‌وگو با محمدرضا علیمردانی و حضور در مقابل دوربینی که برای آنها آشنا بود برای مرور گذشته‌های دور و نزدیک، استودیو را ترک می‌کردند. بخشی از مهمانان این برنامه هم صادقانه اعتراف می‌کردند که خیلی وقت است که چشم‌انتظار دعوت به برنامه هستند و این سادگی، صمیمیت و در عین حال وزانت و اعتبار یک برنامه تلویزیونی در این مدل ساخت و تولید را نشان می‌دهد.
تأکید ابتدایی من بر اینکه خاطره‌ها در لحظه ساخته می‌شوند برای این بود که در ابتدا برای خودمان این سؤال مطرح شده بود که حد و حدود نوستالژی تا کجا قابلیت دنبال کردن و پرداختن دارد؟ ما چرا باید به خاطره‌ها و نوستالژی‌ها بپردازیم و اینکه آیا نوستالژی و جامعه نوستالژیک خطراتی هم به همراه دارد؟
اما تأکید بر جریان مداوم خاطره و خاطره‌سازی تنها دلیل ساخته شدن و مداومت چهل‌تیکه و برنامه‌های مشابهی است که پس از چهل‌تیکه ساخته شدند.
مثلِ همکاری با الهام حاتمی و محمدرضا علیمردانی و تک‌تک چهل‌تیکه‌ای‌ها که سال بعد یا 10 سال بعد برای من خاطره‌ای ماندگار از کاری ماندگار خواهد شد که می‌توانم برای دیگران تعریفش کنم. درست مثل صدای اتصال دیالآپ اینترنت که در زمان خودش عادی و اعصاب خردکن بود و حالا با آب و تاب برای فرزندان‌مان تعریفش می‌کنیم و آنها با شگفتی و کمی دلسوزی نخستین تلاش‌های بشر اولیه اینترنتی را گوش می‌دهند. به همین سادگی خاطره‌زاده می‌شود و مثل سرکه نیاز به زمان برای جا افتادن دارد. خاطره و نوستالژی چشمه جوشان هر روزه است، امروز خلق می‌شود و فردایی دور یا نزدیک به بار می‌نشیند. آن هم برای ملت و نسل خاطره‌بازی که ما باشیم... .

این خبر را به اشتراک بگذارید