آینهای رو به سینما
به بهانه نمایش 10 فیلم مرمت و اصلاح شده در جشنواره فیلم فجر
امید نجوان،منتقد و مستند ساز
نمایش برخی فیلمهای مرمت شده از سالهای دور و نزدیک سینمای ایران، آنهم در حاشیه چهلمین دوره از جشنواره فیلم فجر، بیش از آنکه خبر از پایان فعالیت چراغ خاموش فیلمخانه ملی ایران (در زمینه بازسازی و اصلاح نگاتیوهای آرشیو شده در همین مرکز) داشته باشد، میکوشد تا تصویر بهتر و دقیقتری از سینمای ایران به نمایش بگذارد؛ سینمایی که در گذر از دههها و دورانهای مختلف، رهاوردهای مختلف و متنوعی داشته و همین که یک فیلم از دهه 1340(«گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی) در میان آثاری از تولیدات سینمای پس از انقلاب جاخوش کرده نشان میدهد هیچ فیلم خوبی هرگز در قفسه آرشیوها بهدست فراموشی سپرده نخواهد شد؛ حتی اگر فیلم خوشساخت و قدر نادیدهای مثل «دستنوشتهها» (تنها ساخته زندهیاد مهرزاد مینویی) باشد.
در میان آثار مرمت و اصلاح شدهای که امسال دوباره رنگ پرده را خواهند دید، فیلمهای «بچههای آسمان» (مجید مجیدی)، «پرده آخر» (واروژ کریممسیحی)، «جادههای سرد» (مسعود جعفریجوزانی)، «خانه دوست کجاست؟» (عباس کیارستمی)، «دیدهبان» (ابراهیم حاتمیکیا)، «ناخدا خورشید» (ناصر تقوایی)، «نیاز» (علیرضا داوودنژاد) و مهمتر از همه «عقابها» (ساخته زندهیاد ساموئل خاچیکیان) هم دیده میشود که این آخری، مدال «پرمخاطبترین فیلم تاریخ سینمای ایران» را با افتخار به سینه سازندگان خود آویخته است؛ با بیستویک سال نمایش پراکنده (از 1364تا 1385)، بیش از 10میلیون نفر تماشاگر و فروشی فراتر از 156میلیون تومان که رقم دقیق آن با احتساب تورم امروز سر به فلک خواهد زد!
مدیر یکی از سینماهای نمایشدهنده «عقابها» برای نگارنده تعریف میکرد که برخی سانسهای این فیلم، خصوصاً در آخر هفتهها تا طلوع آفتاب ادامه داشت و کار به جایی رسیده بود که برای کنترل اوضاع، نیروهای کلانتری محل هم وارد موضوع شده بودند! اما این همه ماجرا نیست. ظاهراً جذابیت صحنههای اکشن و قهرمانپرورانه فیلم (خصوصاً نماهای فیلمبرداری شده از آسمان که در آن سالها در سینمای ایران بیسابقه هم بوده) تماشاگران سینما و مخاطبان آن روزگار را چنان به وجد آورده که حاضر بودهاند در ردیف خالی بین صندلیها روی زمین بنشینند؛ و در چند مورد مجبور شدهاند سن پایین پرده (یعنی همانجا که در سالهای اخیر برای کمک به دخل و خرج برخی سینماها به اجرای نمایشهای روحوضی اختصاص داده میشود) را با تعدادی فرش بپوشانند تا خانوادهها با خیالی آسوده در کنار هم بنشینند، تخمه بشکنند و فیلم تماشا کنند! آنهم فیلمی برگرفته از یک ماجرای واقعی، درباره عملیات نجات یک خلبان ایرانی در اوج روزهای جنگ، و در عمق خاک عراق.
متأسفانه از آن روزهای پرشور و پرهیاهو جز یک خاطره محو و شیرین در کالبد سالنهای سینما در ایران باقی نمانده است. سالنهایی که در 2 سال گذشته با تازیانه کرونا تا مرز نابودی و تعطیلی کامل هم پیش رفتند و متأسفانه امروز فقط با یاد و خاطره صفهای طویل برای تماشای فیلمهای پرفروش و پرمخاطب روزگار میگذرانند.
از این زاویه میتوان نمایش تولیدات مرمت و اصلاح شده را به فال نیک گرفت و امیدوار بود نسل جدید فیلمسازان سینمای ایران (همانها که فقط مشتاق تولید فیلم با هر نتیجه و برایندی هستند) اینبار در آینه آن به آینده و سرنوشت نگاه کنند و از خود بپرسند چه رازی در بافت عینی و مجازی این فیلمها نهفته که باعث شده قوطیهای فلزی، قفسههای آهنی و دیوارهای نمور را کنار بزنند و خود را به مرز امروز برسانند؟ چرا این اتفاق برای همه فیلمها رخ نمیدهد؟ و چرا تماشاگران سینما هنوز مشتاق و شیدای غرق شدن در برکه خاطرات این فیلمها هستند؟
شاید بتوان پاسخ تمام این پرسشها را در یک کلمه جستوجو کرد: جذابیت! عاملی که باید پذیرفت دستکم یا نادیده گرفتنش از سوی متولیان سینما، عامل تولید بیشمار فیلم خنثی و بیچیز و بیهدف بوده است. فیلمهایی که نه مخاطب داشتهاند و نه کسی آنها را به یاد میآورد. فیلمهایی که حتی اگر ساخته نمیشدند هم سینما چیزی کم نداشت.