سطرهای سیاه و فاصلههای سفید
امید نجوان،منتقد و مستند ساز
یکی از مهمترین رویدادهایی که پیش از آغاز جشنواره فیلم فجر، تا حد زیادی آن را تحتتأثیر قرار داد، خبر انصراف مسعود و پولاد کیمیایی از داوریهای نهایی بود؛ رخدادی که یکبار دیگر ثابت کرد این جشنواره 40ساله، با تمام ابعاد فرهنگیاش در منطقه، هنوز تا چه حد بومی و محلی است (اگر مشابه چنین اتفاقی را در یکی از جشنوارههای شناخته شده دنیا سراغ دارید به ما هم بگویید!) و آدمهایش با وجود قامت ستبر و آنهمه ریشههای محکم و به هم تنیده در فرهنگ و سینما و خاطرات چند نسل از تماشاگران و سینماروهای این مملکت، چه روحیه شکنندهای دارند.البته این دو هنرمند عزیز که بهتر از هر کس دیگری میدانند سرودهای مخالف، ارکسترهای بزرگ ندارند، به غیراز کاربرد معنیدار کلماتی نظیر «حقیقت»، «آزادی»، «عدالت» و البته «تردید» درباره «قضاوت بزرگ» و «آدمهای کوچک» (در بیانیههای مجزا اما کموبیش یکسان خود) بهصورت مستقیم هیچ اشارهای بهدلیل یا دلایل چنین تصمیمی نکرده بودند اما از آنجا که در کشور ما قرائت یا تفسیر فاصلههای سفید و خالی میان سطرهای نامهها، خبرها و حتی ابلاغیهها و قوانین دولتی و غیردولتی به یک تخصص عمومی تبدیل شده، کیست که نداند اشاره تلویحی این انصرافها به «آدمهای کوچک» و «قضاوتهای بزرگ» چیست! آنهم در کشور ما که متأسفانه حاشیهها همواره پررنگتر از متنها ظاهر شدهاند؛ و در مواردی حتی فرمان را هم از دست صاحبان اخبار بیرون کشیدهاند.
جالب اینکه در میان این همهمه غبارآلود، کسانی هم بودند که تلاش کردند تا اشاره مستقیم برخی خبرنگاران به اصلیترین دلیل در مورد انصراف کیمیاییها (یعنی اظهارنظرهای تند و جنجالی شهاب حسینی در جشنواره 2سال پیش) را به سطحینگری مرتبط کنند و نتیجهگیری کنند که با وجود برتری بحث و گفتوگو به دعوا و تنش، چنین حاشیههایی نه در شأن سینماست و نه در شأن هیچکدام از هنرمندان شاغل در آن. درحالیکه چنان که چند خط بالاتر هم به آن اشاره شد، متأسفانه در کشور ما نهتنها حاشیهها متن را میسازند بلکه آن را به خاطرهها تبدیل میکنند؛ و در چنین شرایطی آنچه ظاهراً کمترین اهمیت را دارد قضاوت عمومی است. قضاوت عموم مردم، افکار عمومی و البته تماشاگران و مخاطبانی که محصولات هنری بهصورت مستقیم برای سرگرم شدن و مصرف توسط آنها تولید میشوند. بیایید یکبار دیگر– و اینبار از انتها به ابتدا– موضوع را بررسی کنیم. تصور کنید امروز واپسین روز جشنواره است و هیچکدام از هنرمندان حاضر در جشنواره، انصراف (بخوانید بیمیلی آشکار) خود را از قرار گرفتن در حیطه داوری علنی نکرده است. با درنظر گرفتن آنچه در گذر سالها و دهههای گذشته به شمایل ثابت مسعود و پولاد کیمیایی تبدیل شده کمی بعید بهنظر میرسد سیمرغ برای این دو عزیز یا یکی از آنها آغوش بگشاید. روز آخر جشنواره جوایز اعلام میشود. به شکلی قابل پیشبینی، اسمی از فیلمساز تاریخساز کشورمان و البته فرزند او نیست. اگر رأی و نظر احتمالی سایر داوران را هم بیاثر یا کماثر بدانیم میتوان گفت حالا توپ در زمین بازیگری است که چند سال پیش و در سرزمین کنایهها و نشانهها، عصبانیت و برونگرایی افراطی را جایگزین ایهام و اشاره کرده بود. احتمالاً از فردای مراسم پایانی، نیش کیبوردها (یا همان قلمهای سابق!) آن بازیگر/ تهیهکننده را نشانه میگرفت تا پاسخگوی «حقیقت» و «عدالت» و «انصاف» باشد اما امروز بیهیچ هزینهای نتیجه به نفع او تغییر کرده است. چهرههای مزاحم، خودشان زحمت را کم کردهاند و حالا او مانده و تهلبخند پیروزمندانهای خطاب به منتقدان خود که«دیدید حق با من بود؟»