سمیه جاهدعطائیان-روزنامهنگار
این روزها بخش زیادی از پیامهای رسیده در تلفن همراهم مربوط به گروهها و انجمنهای خیریهای است که برای کمک به کودکان بیسرپرست، بدسرپرست و یا زنان سرپرست خانوار فعالیت میکنند. گروهی در حال تهیه جهیزیه برای نوعروسان است. گروه دیگری نذر نان دارد. دیگری در جستوجوی یخچال یا لباسشویی دستدوم پیام میگذارد تا خانوادهای را خوشحال کند. انجمن بعدی شیر خشک یا دارو تهیه میکند؛ خیریه دیگری نیز گوشت و مرغ برای نیازمندان ارسال میکند. خلاصه پیامها را که بالا یا پایین میکنم جز فراخوان برای کمک به نیازمندان پیام دیگری نمیبینم. صبح برای رفتن به محل کار نخستین سفرم را با قطارهای زیرزمینی مترو شروع میکنم. پیرمردی با دستهای لرزان کمک میخواهد. زن میانسالی خودش را درگیر سرطان معرفی میکند و میگوید که باید سریعتر پول دارویش را جور کند. ایستگاه دیگر یکی از آنها پیاده میشود و پیرمرد دیگری که چند فال حافظ در دست دارد وارد میشود و چند مسافر پول خردهایشان را از ته کیف در آورده و صدقهای میدهند. تقاضا یا اصرار تکدیگرهایی هم شنیده نمیشود. آخر بسیاری از مسافران جوان هدفونی در گوش دارند و مشغول شنیدن موسیقی هستند؛ آنوقت که این مسافران جوان در عالم خوش دیگری سیر میکنند، خواستههای این تکدیگران شنیده نمیشود و آنها دست خالی واگنها را ترک میکنند. سفرم به ایستگاه نهایی مترو میرسد. بیرون از مترو کودکی روی پل هوایی نشسته و برای مشتری یافتن آدامسهایش التماس میکند... بدون اغراق هر روزِ بسیاری از ما با همین تصاویر شروع و تمام میشود؛ درست مثل پخش تکراری قسمتهایی از یکسریال نه چندان جذاب! در کنار تمام این تصاویر همیشگی، کلیپی هم در فضای مجازی دست بهدست میچرخد که نشان میدهد یک مرد تکدیگر در حال شمارش مبالغ زیادی اسکناس است و آنها را دسته دسته داخل کیف جا میدهد. خیلیها مثل من سؤال دارند که باید با حجم عظیمی از پیامهای روزافزون درخواست کمک به نیازمندان چه کنند... تضاد برجستهای ذهن بسیاری را مشغول کرده. این تضاد وقتی پررنگتر میشود که یکی از آشناهای خوشنام و قابل اعتمادمان هم پیام مشابهی برای کمک به یک نیازمند ارسال میکند. آنوقت میفهمیم که چقدر گرفتار
دور و برمان وجود دارد که نمیدانیم به کدام یک از آنها کمک کنیم. اصلا هر کدام از ما توان کمک به چند نفر را داریم و آن چند نفر باید چه کسانی بوده و چه شرایطی داشته باشند. این روزها تعداد گرفتاران زیادشده و ما هیچکدام غریبه نیستیم؛ خودمان هم تجربه ماندن در شرایط مشابه را داشتیم و جایی نیازمند کمک بودیم اما صدایمان از ترس آبرو درنیامده؛ بیسروصدا ادامه دادیم و حالا پوستمان هم کلفتتر شده است. حالا ختم کلام، مهم این است که کاش توان تشخیص نیازمندان واقعی در ما وجود داشت.
سه شنبه 12 بهمن 1400
کد مطلب :
152649
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/n5KE7
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved