نگاهی به غزلیات یک رهبر انقلابی
شاعری؛ مدالی کوچک بر سینه امام ره
«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم/ چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم/ فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم/ همچو منصور خریدار سر دار شدم...» معروفترین غزل حضرت امام بیشک غزلی است که این ابیات مطلع آن است؛ غزلی که طبع شعر حضرت آیتالله خامنهای را نیز به جوشش درآورد و در پاسخ به این غزل، غزل دیگری سرود و گفتند:«تو که خود خال و لبی از چه گرفتار شدی؟/تو طبیب همهای از چه تو بیمار شدی؟/تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان؟/دار منصور بریدی همه تن، دار شدی.»
در وصف مطلع این غزل معروف حضرت امام گفتهاند، بهاحتمال قوی بر اثر مشاهده تصویری منسوب به دوران جوانی پیامبر اکرم(ص)، سروده شده است. محمدحسن رحیمیان در کتاب «در سایه آفتاب» میگوید، هرچند که حضرت امام، نسبت به تابلوهای خیالی از ائمه و پیامبر بیتوجه بوده است اما این تابلو تنها تابلویی بود که در اتاق اصلی حضرت امام خودنمایی میکرد و این غزل متأثر از نگاه به آن تابلو سروده شده است.
فقیه، مجتهد، عارف و رهبر مبارز سیاسی، استاد و... عناوینی هستند که حضرت امام در طول زندگی پرماجرای خود به آنها دست یافته بود اما عنوان شاعری، عنوانی ورای همه این عنوانهاست. روحالله خمینی در زندگی خود سرِ شاعری نداشت و خود را با این پیشه سرگرم نکرد. بلکه هرگاه از وظایف سنگین هدایت، رهبری، تربیت، تدریس و... فراغت مییافت، در خلوت خود سخنانی موزون میراند تا آبی باشد بر آتش درونش. بسیاری از اشعار وی، بیان دردمندی و فراق از محبوب است. حضرت روحالله درباره شعرگویی خود گفتهاند:«باید بهحق بگویم که نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده، و نه در فصل پیری، که آن را هم پشت سر گذاشتهام، و نه در حال ارذلالعمر، که اکنون با آن دستبهگریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم».