ساعت فاجعه
نگاهی به مستند «بیبی جان» فیلم برگزیده تماشاگران جشنواره سینما حقیقت
محمدناصر احدی- روزنامهنگار
«بیبیجان» داستان تلخ و اندوهبار دختر 13سالهای اهل افغانستان و ساکن سیرجان است که فردای روز عروسیاش، به گناهی ناکرده، برادرش سرش را میبرد. درباره تلخی و دهشتناکی داستان «بیبیجان» چیزی نمینویسم اما قصد دارم قدری به صناعت آن بپردازم که اجازه نداده این مستند همچون برخی دیگر از مستندهای اجتماعی جشنواره به دامن سطحینگری و سرهمبندی فروبغلتد و صرفا نان سوژهاش را بخورد و هیاهوی بیجا راه بیندازد. «بیبیجان» از معدود مستندهای اجتماعی وطنی است که قائل به تعریف داستانش از طریق امکانات بیانی مدیوم سینماست. بخشی از روایت این مستند بر عهده تصویر و تدوین است و دوربین قرار نبوده که صرفا ضبطکننده تصاویر بارویکرد نقد باشد و در ادامه، این تصاویر از طریق تدوین به هم چسبانده شود. مستندهای اجتماعی زیادی هستند که حتی اگر به شکل گزارشی مکتوب عرضه شوند، لطمهای به آنها وارد نمیشود؛ چراکه از ظرفیت سینما برای بیان روایتشان بهره نمیبرند اما «بیبیجان» اینطور نیست. بگذارید با مثالی این نکته را توضیح دهم. در صحنهای از فیلم، پس از اینکه برادر بیبیجان در مقابل دوربین میگوید که حاضر است بار دیگر هم این کار را تکرار کند، دوربین کات میخورد به نماهای بستهای از چهرههای دختران و پسران
این مرد. هیچ کلامی، هیچ توضیحی، هیچ گفتار متنی نمیتوانست بهخوبی این نماها و این کاتها، خطری را که از جانب این مرد متوجه فرزندانش و حتی اجتماع است، افشا کند؛ نماهایی که از چهرههای معصوم این بچهها داده میشود، بیش از هر چیز تداعیگر خطری بالقوه است که هر آن ممکن است بالفعل شود. این همان وجه متمایزکنندهای است که «بیبیجان» را بَرمیکشد و از بسیاری از مستندهای اجتماعی ایرانی در جایگاهی بالاتر مینشاند. به جای سانتیمانتالیسم، فرم است که عمق فاجعه را به بیننده مینمایاند.