اکران آنلاین؛ فرصتی برای انس با مستند
مواجهه با حقیقت از ورای فرم و ساختار
محمدناصر احدی- روزنامهنگار
نمایش آنلاین مستندهای پانزدهمین جشنواره «سینماحقیقت» فرصت مغتنمی بود تا فیلمهای این جشنواره در دسترس افراد بیشتری که به تماشای فیلم مستند علاقهمندند، قرار بگیرد. همانطور که امکانات و ابزار فیلمسازی طی 3دهه گذشته دچار تحولات مهمی شده، شیوههای توزیع و عرضه فیلم نیز تغییر کرده و شیوع کرونا این امکان را بهوجود آورد که جشنواره سینماحقیقت نیز به سمت تجربه اکران آنلاین برود و در شیوه نمایش آثارش تجدیدنظری جدی کند. پیش از کرونا، هر قدر هم که از برخی مستندهای سینماحقیقت استقبال میشد، به هر حال ظرفیت سالنهای نمایش محدود بود و بارها پیش آمده بود که عدهای از تماشاگران نتوانند وارد سالن شوند و مستند مورد نظرشان را تماشا کنند. اما حالا با اکران آنلاین، تعداد تماشای مستندها به حدود 80هزار بار رسیده و این فرصت بهوجود آمده که استقبال از فیلمسازی مستند، حداقل در میان قشری از جامعه، افزایش پیدا کند. رویه اکران آنلاین فیلمهای سینماحقیقت نهتنها باید در سالهای آینده تداوم یابد، بلکه منطقی است از این تجربه برای اکران فیلمهای مستند در طول سال نیز بهره گرفته شود. جامعه باید به دیدن فیلم مستند عادت کند، تا فرق میان مستند خوب و بد را تشخیص دهد. وقتی مستندها در دسترس باشند، سلیقهها شکل میگیرند و نقدها نوشته میشوند و جریانها بهوجود میآیند. طبیعتا، حتی با وجود امکان اکران آنلاین، نتوانستم همه مستندها را ببینم، اما از میان آنهایی که دیدم، کوتاه درباره 2مستند دیدنی اینجا مینویسم.
«دبستان پارسی» کارگردان حسن نقاشی
«دبستان پارسی» مستندی است که به جد و جهد زرتشتیای به نام ماستر خدابخش به تاسیس مدارس زرتشتی در دوران مشروطه در یزد میپردازد. با اینکه «دبستان پارسی» مستندی تاریخی است و بر وقایع و شواهد و اسناد تاریخی تکیه دارد، اما همچون تریلری معمایی با موضوع خود برخورد میکند. تاسیس مدارس زرتشتی در یزد به هیچ وجه کار سهلی نبوده؛ هم نماینده حکومت قاجار مخالف این کار بوده، هم مأمور انگلستان و هم انجمنی مخفی موسوم به انجمن حقگو. اما ماستر خدابخش که در کودکی همراه خانوادهاش از ایران به هند میرود و از سوی انجمن پارسیان هند مکلف به بازگشت به ایران و تاسیس مدرسه در یزد میشود، حاضر نیست که به این سادگیها میدان را خالی کند و از هدفش دست بکشد. اما خدابخش با کارشکنیها و دسیسههایی روبهروست. فیلم حاصل پژوهشی جامع و دقیق است که این پژوهش، خلاف اغلب مستندهای تاریخی ایرانی به شکلی خام و غیردراماتیک به فیلم الصاق نشده است. پژوهش به شکل فیلمنامهای که دارای فراز و فرود دراماتیک است درآمده و وقایع تاریخی در یک فرم داستانی جذاب و پرکشش به تماشاگر ارائه شده است. عکسهای قدیمی از ماستر خدابخش و دوستان و مخالفانش بخش عمده مصالح بصری فیلم را تشکیل میدهد و گفتاری که در برخی صحنهها شبیه به واگویه ماستر خدابخش با تماشاگر است یا در صحنههای دیگر، بازگویی گفتوگوی ردوبدلشده میان خدابخش و سایرین است، این عکسها را همراهی میکند. اما این شیوه روایت اصلا باعث ایجاد ملال و یکنواختی نشده؛ عکسها با صداگذاری بجا و حرکات سنجیده دوربین جان گرفتهاند و به جنبش درآمدهاند. از سوی دیگر، گفتار متن با صدای هادی اسفندیاری و به قلم خود نقاشی در همراه کردن تماشاگر با مستند نقش مهمی دارد و با اغلب گفتارهای متن بد و خامدستانه بیشتر مستندهای جشنواره فرق دارد. «دبستان پارسی» نمونه خوبی از اعتماد به مستندسازی است که طی سالها تجربه اندوخته و رشد کرده و حالا قادر است روایت منحصربهفرد خود را از یک واقعه تاریخی ارائه دهد.
«ناگهان ذهنم ایستاد» کارگردان مهدی باقری
اصلیترین ویژگی مستند «ناگهان ذهنم ایستاد» تلفیق روایت ذهنی با روایت عینی و درهمتنیدن 3مفهوم زوال تن، زوال خاطره و زوال شهر است. در ابتدای فیلم، نوشتهای به مخاطب اطلاع میدهد که گفتار متن این مستند براساس نوشتههای وبلاگی یک بیمار مبتلا به اماس نوشته شده که از حال و روزش اطلاعی در دست نیست. درواقع، صاحب این نوشتهها در مستند حضور ندارد، ولی مستندساز از نوشتههای وبلاگی او استفاده کرده تا شخصیتی را در فیلمش بیافریند که نگاه خاصش به بیماری اماس و دلبستگیای که به شهر اصفهان و معماریاش و خاطره در حال رنگ باختن مادرش دارد، شاکله این مستند را شکل بدهد. نوشتههای وبلاگی آن بیمار مبتلا به اماس که البته تغییراتی در آنها داده شده، لحنی نوستالژیک و حالوهوایی شاعرانه دارد. این «حضورِ غایب» به ما از زوالی میگوید که همزمان تن و ذهن او را میخورد و با خود میبرد. فیلم با این صدای محزون ـ که گویی در حال وداع است ـ آغاز میشود و بعد سراغ 2زن میرود که آنها هم مبتلا به اماس هستند و از رنجی که اماس به زندگی آنها تحمیل کرده و البته از ایستادگی آنها در برابر این درد و رنج میگوید. روایت ذهنی آن شخصیتِ «غایبِ حاضر» و روایت عینی 2زن حاضر در برابر دوربین به موازات هم پیش میرود و توأمان مفاهیم زوال تن، زوال ذهن و زوال شهر به هم گره میخورد و به روایت عمق میبخشد. مهدی باقری توانسته از درد و رنجی که جذب زندگی روزمره آدمها شده و دیگر آنقدر دراماتیک نیست که توجهی برانگیزد، پرده بردارد و دشواری زیستن در چنین وضعیتی را به بیننده نشان دهد.