• جمعه 7 دی 1403
  • الْجُمْعَة 25 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 27
پنج شنبه 18 آذر 1400
کد مطلب : 147566
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/L9qY4
+
-

بادبادکی که بالا و بالاتر می‌رفت

بادبادکی که بالا و بالاتر می‌رفت

لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ
تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید
بخشی از آیه‌ی چهارم سوره‌ی فتح
ترجمه‌ی حسین انصاریان

من شگفتی بزرگی را کشف کرده‌ام. اگرچه تا پیش از این بارها و بارها آن را دیده بودم اما آن را درک نکرده بودم. دنیا پر از شگفتی‌هایی است که هرروز اتفاق می‌افتند. اما ما همواره از کنارش می‌گذریم بدون این‌که به عمق و عظمت آن‌ها پی ببریم. باید تو بخواهی تا لحظه‌ی درک فرا برسد. باید تو بخواهی تا جان و ذهن به حضور شگفتی آگاه شود.
حالا امروز انگار که قرعه به نام من افتاده باشد این شگفتی بزرگ را درک کردم: هرچه چیزی را بیش‌تر و بیش‌تر باور داشته باشم برایم بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود. عادت روزهای کودکی من است که دنبال نشانه‌ها می‌گردم. وقتی اندوهگین می‌شوم، وقتی میان چندراهی‌ها می‌مانم، وقتی دلم بهانه‌ی چیزی را می‌کند که نمی‌داند چیست، به نشانه‌ها دل خوش می‌کنم. نشانه‌ها را یکی‌یکی، با تمام وجود، پیدا می‌کنم و به قلبم می‌سپارم. به تو گفته‌ام نشانه‌ها ردپای تو هستند، حرف‌های تو هستند. و من همین‌که باور کردم آن‌ها از سوی تو می‌آیند، بیش‌تر و بیش‌تر شده‌اند. آن‌قدر زیاد که دیگر می‌توانم با نشانه‌ها با تو حرف بزنم.
این، قول تو است. اگر به راه خوبی‌ها بیایم خوبی‌ها را افزون می‌کنی. بر مهر، مهربانی می‌افزایی. بر نور، خورشید می‌افزایی. بر قطره‌های پراکنده ی آب، باران می‌افزایی و بر آن‌که به تو ایمان آورده است ایمان بیش‌تر می‌افزایی.
چه بخشندگی عجیبی داری تو. هیچ‌کس در دنیا نمی‌تواند باور ببخشد. هیچ‌کس نمی‌تواند ایمان ببخشد. بخشندگی بیش‌تر و بیش‌ترِ تو مرا به یاد بادبادک کودکی‌ها می‌اندازد. بادبادکی که هرچه به او بیش‌تر اجازه‌ی رهاشدن می‌دادم بالاتر می‌رفت. انگار که آسمان بر بال و پر او، اوج‌گرفتن را می‌افزود. بالا و بالاتر می‌رفت. رها و رهاتر می‌شد. وقتی که شبیه به نقطه‌ای رنگارنگ درمی‌آمد، چه‌قدر بیش‌تر از همیشه بادبادک بود.
تو بر آن‌که ایمان آورده است ایمان می‌افزایی و این نشانم می‌دهد در مسیر درست قرار گرفته‌ام. نشانم می‌دهد به مقصد نزدیک و نزدیک‌تر شده‌ام. من که گفته بودم از کودکی عادت داشتم نشانه‌ها را دنبال کنم. تو این را می‌دانستی که چشمم را به پرواز بادبادک باز کردی و با پرواز او مرا به تماشای نشانه‌ای شگفت بردی. انگار تو از همان کودکی به من گفته بودی بر آن‌چه از خوبی‌ها عطا می‌کنی همواره می‌افزایی.

این خبر را به اشتراک بگذارید