مردی که پدر هویت تهرانی شد
عیسی محمدی - روزنامهنگار
یکبار در یکی از شبکههای مجازی با کسی بحثم شد؛ یعنی در اصل نه نگاهم و نه غرضم بحث کردن نبود، ولی شد آنچه نباید میشد. طرف نوشته بود که مثلاً در یکی از شهرهای جنوبی، هنوز کولرهای گازی خاموش نشده البسه پاییزی را توی ویترین لباسفروشیها گذاشتهاند. من هم نگارش کردم که بله، مثلاً خواستهاند ادای تهرانیها را دربیاورند. خلاصه طرف ناراحت شد و من هم به زمین و زمان قسم خوردم که بابا مگر خود ما از کجا آمدهایم و غرض چنین نبوده؛ هرچند که افاقهای نکرد و ماجرا با این ناراحتی تمام شد.
متأسفانه امروزه عده ای«تهرانی بودن» را، نوعی تفاخر برمیشمارند. حالا چرا؟ شاید به این دلیل که پایتخت است؛ شاید هم بهدلیل قدمتش، ولی مگر تهران چه دارد؟ دستکم یکی مثل مرحوم جعفر شهری پیدا شده است که زل بزند توی چشمان ما و بگوید که تهران شهری بوده مثل همهجای دیگر؛ با همه خوبیها و بدیهایش.
این روزها سالروز درگذشت این تهرانپژوه بزرگ است؛ هرچند که برخی مانند نصرالله حدادی، معتقدند که تاریخ درگذشت او اشتباه ذکر شده و ششم آذرماه نبوده و هفتم آذرماه بوده. ششم یا هفتم آذرماه در نهایت بهانهای است که یادی از این تهرانشناس شهیر کنیم؛ کسی که تهران و گذشتهاش را بهگونهای برای ما تصویر کرده که وقتی آن را مطالعه میکنیم، دیگر نمیتوانیم به چیزی به اسم «تهرانی بودن» افتخار کنیم؛ هرچند که نه جای افتخار دارد و نه جای عدم افتخار؛ شهری است مثل همه شهرها با خوبیها و بدیهایی.
روایتهای شهری از تهران قدیم یا به قول خودش در کتاب معروفش «طهران قدیم»، روایتهایی بهشدت واقعی و گاهی عریان است. در این مورد برخی شیوه «عریاننویسی» را برای نوشتهها و سبک نوشتاریاش بهکار بردهاند؛ یعنی هر آنچه هست و بوده را، دستکم به روایت ذهن خودش و حافظه خودش، همانطور نوشته است. این عریاننویسی گاهی بهگفته برخی، ازجمله جناب نصرالله حدادی، آزاردهنده هم شده است؛ طوری که حتی در مصاحبهای گفته: «یکبار که درباره نکبتباری برخی از صحنههای کتابش از او پرسیدم، شهری گفت: مردم باید از گذشتهشان اطلاع کافی داشته باشند تا بتوانند آینده بهتری را بسازند.»
شاید همه اهمیت کار جعفر شهری به همین نکته باشد؛ اینکه اهالی تهران یا مهاجرانی که بعدها به هر دلیلی تهران را برای اقامت برگزیدهاند، از گذشته این دیار مطلع شوند. کسی که گذشتهای ندارد، هویتی هم ندارد؛ شهری هم که گذشتهاش را فراموش کرده، اساساً بعدها هویت خودش را هم انکار میکند. اساساً مهمترین ویژگی یک شهر و منطقه جغرافیایی، هویت آن است؛ بهگونهای که وقتی از این هویت تهی شد، یک مشت تیر و تخته، آجر، سیمان و خیابان است که حالا برای خالی نبودن عریضه چند تا دار و درخت هم به آن اضافه کردهاند.
جعفر شهری، بهراستی نمونه واقعی کسانی بوده که فارغالتحصیل دانشگاه خیابان و بازار بودند؛ کسی که تحصیلات دانشگاهی نداشت و هرچه داشت را خودش بهدست آورد. او بهواقع، مصداق واقعی کتابهایش بود؛ مردی که در فقر بزرگ شد و در کوچه و بازار و خیابان رشد کرد و با بیشتر شغلها راه آمد و کنار آمد. اگر کتابهایش و بهویژه کتاب ماندگارش (طهران قدیم) اینچنین به دل مینشیند، چون روایتی صادقانه از خود او و جامعهای بوده که وی در آن زیست فیزیکی و اجتماعی کرده است. او درواقع کاری کرد که پس از این، هر فیلمساز، نویسنده، پژوهشگر، معمار و شهرساز و... که بخواهد چیزهایی از گذشته تهران را بازآفرینی کند، نیازمندش خواهد بود؛ مردی که شاید بیشتر از خیلی از مردمشناسهای دانشگاههای تهران به مردمشناسی پایتخت و ایران کمک کرده است... .