ابراهیم گلستان
چراغ نفتی تنگ و باریک را نیمهروشن میکرد. چراغ، کنار شانه او، روی طاقچه قرار داشت. خودش روی یک جعبه چوبی نشسته بود و سایه سیاه و سنگینش روی زمین دراز کشیده و از 2 گوش دیوار کمرنگ که بالا میرفت شکسته میشد.
آذر، ماه آخر پاییز
در همینه زمینه :