• یکشنبه 29 مهر 1403
  • الأحَد 16 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 20
سه شنبه 2 آذر 1400
کد مطلب : 146222
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/L9EzA
+
-

دیدار با مجتبی ویسی، مترجمی که به‌تازگی برگردانِ «پایان غیاب» را منتشرکرده است

واژه، رنگ و بوی یک جغرافیا را زنده می‌کند

واژه، رنگ و بوی یک جغرافیا را زنده می‌کند

فرشاد شیرزادی - روزنامه‌‌نگار

مجتبی ویسی از مترجمان موفق 2دهه اخیر است. کتاب‌های متعددی از او انتشار یافته  که می‌توان ازجمله شاخص‌ترین آنها، به «جنون کتاب» نوشته «آلیسون هوور باتلت» که یک اثر غیرداستانی است و از سوی نشر ثالث منتشر شده، اشاره کرد. این کتاب درباره شخصیتی است که شیفته کتاب است و به‌دلیل فقر، دوست دارد کتاب‌ها را بدزدد. ایده‌آل او این است که یک کتابخانه شیک از آثار نایاب داشته باشد؛ به همین دلیل تن به هر کاری می‌دهد تا دستش به کتاب‌ها برسد. کتاب «پایان غیاب» اثر مایکل هریس با ترجمه او نیز به‌تازگی از سوی نشر خزه راهی بازار کتاب شده است. این کتاب درباره مواجهه با دنیای اینترنت است و اینکه فضای مجازی چه تأثیری بر ذهن افراد گذاشته است. درواقع فضای مجازی نوعی ازخودبیگانگی در آنها پدید می‌آورد و اینکه آنها را از آن تمرکز خاص خودشان خارج و وارد فضای آشفته ذهنی می‌کند. گفت‌وگوی ما را با ویسی بخوانید.

ورود واژگان گویش‌های مختلف مانند «پکیدن» که اصالتاً مربوط به شیراز و استان فارس است و امروز در ادبیات مصطلح است، «ان‌قلت» در دایره اصطلاحات تهرانی و... درصورت قابل فهم بودن برای همه مردم ایران، چقدر به صواب و صلاح است تا در یک متن ترجمه شسته‌رفته بیاید؟
من از گفته ابراهیم گلستان در ابتدای کتاب «خروس» وام می‌گیرم. او می‌گوید: «من نمی‌دانم واژه‌های بومی (منطقه جنوب) چه گناهی دارند که نباید وارد ادبیات ما شوند. البته ایشان درباره داستان فارسی این موضوع را می‌گوید، اما این مهم را در زمینه ترجمه هم می‌توان تعمیم داد. ترجمه هم می‌تواند سرشار از واژه‌های بومی و محلی باشد که اتفاقاً بهتر منظور نویسنده را برساند؛ به‌شرطی‌که آن متن اجازه ورود آن واژه محلی و بومی را بدهد و مانند یک وصله ناجور در متن جلوه نکند؛ مثلاً شما کتاب آمریکایی ترجمه می‌کنید و درمی‌یابید درباره منطقه‌ای خاص در آمریکاست و با مزیت‌ها و لهجه خاص مواجهید. اگر متن راه بدهد و خواننده متوجه این فاصله نشود و مخاطب در یک کلام احساس تفاوت شدید بین متن و انتخاب آن واژه نکند و از سوی دیگر به جای اینکه خواننده را وارد فضای بومی ایالات‌متحده آمریکا کند، ما را وارد فضای بومی ایران نکند، مترجم مجاز است که آن را در ترجمه‌اش به‌کار ببرد. اینجا مترجم اگر بتواند به شکل ملایم این انتقال کلامی را انجام دهد به‌نظرم در کارش موفق است. این چالشی برای مترجم محسوب می‌شود تا بتواند از آن استفاده کند و یک واژه بومی را در جای مناسب متن قرار دهد. به‌نظرم این کار هم تنوع واژگان را بیشتر می‌کند و هم باعث ایجاد حالت خودمانی با مخاطب می‌شود. اینها درواقع سویه‌های مختلف پاسخ به پرسش شماست و صدالبته ممکن است متناقض به‌نظر برسد. وظیفه مترجم این است که شکل انتقال را هر چه بیشتر ملایم کند تا مخاطب راحت‌تر با متن ارتباط برقرار کند.

شما به‌عنوان مترجم، نظر فنی و شخصی‌تان درباره ورود واژگان انگلیسی، عربی، فرانسوی، هندی، یونانی، روسی و... چیست؟ اگر این ترکیبات باعث غنای زبان می‌شود، نظرتان درباره ورود واژگان بیگانه به فارسی چیست؟
من به‌شخصه اعتقاد دارم که هم‌اکنون افراط بیش از حدی انجام می‌شود. این حرکت دیگر ورود واژگان نیست، بلکه هجوم واژگان بیگانه به فارسی است. این هجوم، زبان فارسی ما را لاغر و نزار می‌کند. هر روز دایره واژگانی ما کوچک و کوچک‌تر می‌شود. اعتقاد شخصی‌ام این است که حتی‌المقدور از واژه‌های فارسی استفاده کنیم؛ واژه‌هایی که از جاهای دیگر می‌آید باید همان ابتدا برایش معادل‌سازی شود و غنای زبانی را که کارکرد چندین هزارساله دارد، حفظ کنیم. ما با دست خودمان داریم تیشه به ریشه غنای این زبان می‌زنیم.
درباره واژه‌هایی که با ورود تکنولوژی به کشور، وارد زبان می‌شوند، چطور؟ گاهی نمی‌توان معادل‌سازی کرد.
ما باید در حد ایده‌آل و آرمان مراکزی ایجاد کنیم که پیش از اینکه تکنولوژی وارد کشور شود، برای واژه‌هایش معادل‌سازی کنیم؛ نه اینکه وقتی وارد شد و چندسال از آن گذشت، بعدش کاسه چه‌کنم چه‌کنم دست بگیریم.

درباره رایانه و گوشی‌های لمسی شاید برای همه نرم‌افزارهایش نتوان معادل‌سازی کرد. اینجا چه کار کنیم؟
زبان فارسی آن‌قدر نحیف نیست، قابلیت فراوانی دارد و می‌تواند ترکیب‌سازی کند. شما می‌توانید مصدری بسازید و بر مبنای آن کلمات مختلف در زبان بیافرینید. بسیار پیشوند و پسوند داریم. زبان فارسی انبوهی از اجزای دستوری و تنوع دارد که می‌توان بر مبنای آنها معادل‌سازی کرد، اما این کار را باید زبان‌شناسان انجام دهند. به گمانم باید زبان‌شناسان را وارد این حوزه کرد. نمونه فلسفی‌اش، داریوش آشوری در «چنین گفت زردشت» است که به‌سادگی واژه‌سازی می‌کند و معادل می‌آفریند.

شما داستان فارسی هم علاوه بر ترجمه، زیاد خوانده‌اید و مخاطب حرفه‌ای این حوزه‌ هستید. نظرتان درباره رمان‌هایی که در پایان کتاب فهرست واژگانی دارند و در پایان کتاب واژه‌های ترکی و کردی خراسانی را به‌کار برده‌اند، چیست. اصطلاحاتی مانند «تیار‌کردن چای» به جای «دم‌کردن چای»، «گسنه» به جای «گرسنه» یا «خواب افتادم» به جای «خوابم برد» چیست؟ نمونه این شاخصه محمود دولت‌آبادی است. این کار را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 
 لذتی مضاعف می‌برم وقتی می‌بینم یک نویسنده ایرانی از واژه‌های بومی استفاده می‌کند؛ چراکه این واژه‌ها با سنت و تاریخ و جغرافیای ما ارتباط مستقیم دارد. حیف است که واژگانی که در طول سالیان شکل گرفته و هر یک خصوصیات خودشان را دارند، وارد ادبیات‌ داستانی‌مان نشود. یک واژه می‌تواند رنگ و بو در منطقه‌ای جغرافیایی را زنده کند و در جان و ذهن مخاطب آن منطقه حی و حاضر بروز و ظهور بیرونی داشته باشد و ذات جغرافیایی آن اثر را زنده می‌دارد. نباید خودمان را به‌عنوان نویسنده از این امکانات محروم کنیم. خودم به‌شخصه از آوردن این واژه‌ها در متن‌های ادبیات ‌داستانی استقبال می‌کنم. ببینید احمد محمود چقدر از این واژه‌ها در رمان‌ها و داستان‌هایش بهره ‌برده است؛ ضمن اینکه کاری می‌کند که زبان‌های بومی از بین نرود و زنده بمانند.

با توجه به اینکه اصالتاً کرمانشاهی هستید، خودتان در ترجمه چقدر از واژه‌های بومی بهره ‌برده‌اید؟
باید بگویم که در این زمینه قدری کاهلی به خرج داده‌ام. زیاد به‌کار نبرده‌ام، اما همواره دغدغه‌ام بوده که بتوانم این واژه‌ها را به شکلی وارد ترجمه‌هایم کنم. شاید بتوانم در زبان کردی واژه مناسبی بیابم که در ترجمه از آن استفاده کرد. همواره در پس ذهنم به این مباحث اندیشیده‌ام. همواره فکر کرده‌ام که آن اختلاف سطح به‌وجود نیاید و آن واژه قابل فهم باشد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید