• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
یکشنبه 16 آبان 1400
کد مطلب : 144819
+
-

خنده، چنان‌که افتد و دانی

یادداشت یک
خنده، چنان‌که افتد و دانی

اکبر اکسیر- شاعر طنزپرداز

گرچه مردم کارشان از خنده گذشته، اما من به خندیدن آنها فکر می‌کنم؛ مردمی که روح‌شان فولاد است و روزی در پایداری، نفر اول جهان خواهند شد. «خنده در تاریکی» هم وضع این روزهای ماست؛ زمانه‌ای که باید در تاریکی خندید چون وقتی در جمع بخندید، همه نگران می‌شوند که نکند چیزی زده باشید! اصلا چطور می‌توانید در چنین وضعیتی بخندید؟ بدانید و آگاه باشید که خنده انواع دارد: مثلا معلم‌های بازنشسته، خنده‌هایشان با کارمندهای دیگر فرق می‌کند. مسئولان اما باعث و بانی این نشاط‌آفرینی در جامعه‌اند. البته برنامه‌هایی برای سورپرایزکردن مردم هست؛ اما وقت نمی‌شود. مثلا یک روز به پاس این‌همه سختی برایمان یارانه یک میلیونی واریز می‌شود. البته این نشاط زیادی است و باید آن را کنترل کرد. فکر کنید اگر به‌حساب بازنشسته‌ها حقوق سه‌برابری واریز شود، با حق عیال و نوه! چقدر برای قلب‌هایشان مضر خواهد بود؟ ممکن است سکته کنند.
  
اما روزنامه‌ همشهری واقعا لطف کرده که از خنده حرف زده. به قول مولوی هرکه فهمش بیش دردش بیشتر. پس امید دارم روزی همه افراد فهیم به مرخصی اجباری بروند و کمتر درد کنند. در این دوسال کرونا که در حصر خانگی بودم، اگر ملیحه‌خانم نبود، می‌پوسیدم و تیتر درشت «رفتن» در روزنامه‌ها می‌شدم. در این دوسال با موبایل کهنه‌ای سر کردم که خبرهای وحشتناکی برایم داشت؛ مثلا مدام باید نگران فرزندان مسئولان قدیم و جدید در خارج از کشور و رفاه خودشان در خانه غریبه و کشور اجنبی می‌شدم. بعد با شعرهایم که ملیحه‌خانم را می‌خنداند و سیر می‌کرد به نانوایی می‌رفتم و شاطر با اخم زهرداری خنده را توی دهنم قفل می‌کرد؛ یعنی شعر چیست، برو پول بیار! باید قبول کنیم که طنز دردی از مردم و جامعه دوا نمی‌کند، فقط چیزها را قابل‌تحمل‌تر می‌کند؛ مثلا وقتی پمپ‌بنزین‌ها به کما رفتند و مردم مجبور شدند بنزین یک‌هزار و 500تومانی را 3هزار تومان بخرند، می‌خواستیم طنزش کنیم، اما دیگر هیچ‌چیز مثل روزهای گذشته نبود. مثلا دوره‌ای بود که ما طنزنویس‌ها در رفاه بودیم. برای هر اقدام سازنده مسئولان می‌شد چند جلد کتاب نوشت؛ رگه‌هایی طلایی از منبع عظیم طنز. اما حالا مسئولان سوژه‌پرور ما دکان طنازان را تخته کرده‌اند. این شکاف افقی روی صورت‌مان که گاه به نیم‌دایره می‌رسید، دوخته شده است. شعرهای من نیز دیگر همه از درد است و گمان نکنم برای این شعرها دیگر کسی بخندد؛ هرچند ملیحه معتقد است قیافه‌ من مردم را به قدر کفاف خواهد ‌خنداند. امیدوارم بتوانیم با پرداختن به نقاط مثبت این زندگی همه را دلگرم کنیم.
مثلا بیایید مثبت نگاه کنیم. خدا شاهد است همین خاوری اگر در کیش یا آستارا پول‌هایمان را می‌خورد خیلی ناراحت نمی‌شدیم. چون شاید از خوراک او خرده‌هایی در شهر می‌ریخت و آن را آباد می‌کرد. وقتی امضای او هنوز پای پول‌هایمان است اما خودش نیست، پول هم از ارزش می‌افتد. مثل اعتبار ما که حالا از ارزش افتاده است. یادتان است؟ از ملیحه پرسیدم خاطرش باشد روزی جیب بچه‌هایمان را با خوراکی‌هایی پر می‌کردیم. گفتم اسمش نخود بود؟ گفتم خیر، آجیل بود. خاطرش نبود. می‌گفت طنز می‌گویم.
  
خدا شاهد است ما طنزپردازان آدم‌های خوبی هستیم. باید زیاد احترام ببینیم. ما می‌توانیم مردمی را خوشبخت‌تر کنیم. اصلا نمی‌دانم چرا وزارتخانه نداریم یا قوه‌ای کنار مقننه و مجریه، به نام طنزیه؟! حاضرم قول بدهم اگر دست ما طنازان در کار بود، دیگر زندانی‌ای نداشتیم. اصلا همه‌‌چیز با شوخی و خنده و روح آرام تمام می‌شد و به خشونت و بدی کشیده نمی‌شد. باید حداقل بخشنامه کنند در هر شهر، در کنار دادگاه نیروی انتظامی، عوامل طنزپرداز هم اداره‌ای داشته باشند. این، هم برای جامعه خوب است و لب‌شان را به خنده باز می‌کند و هم ما در رفاه خواهیم بود.
 می‌دانم خیلی‌ها در این ایام کرونا، به‌اصطلاح داغ کرده‌اند. من این «رادیاتور» را منتشر کردم تا جگرشان خنک شود. اما اینکه من در این مجموعه بیشتر از ملیحه، همسرم، سخن گفته‌ام، برای این است که او یار فرضی و مومیایی و مفرغی نیست و رؤیای مثلاً «آیدا»شدن را ندارد. ملیحه به گمانم، بانوی اساطیری و اصیل ایرانی است که پشت شوهرش در سنگر خانه نشسته و همه‌جا او را پشتیبانی می‌کند تا بتواند به‌عنوان هنرمند و شاعر، بهترین اثر و شعرش را ارائه کند. در روزهای کرونا هم مانند همه مردم ناچار بودیم از خانه خارج نشوم، پس اوضاع ما بهتر از شما نبود. اما در این دوره به آگاهی عمیقی رسیدم. نخستین کارم، شستن ظرف بود که آن را از همسرم آموختم. هنوز به مرحله پخت‌وپز نرسیده‌ام و به‌نظرم باید زمان کرونا را بیشتر کنند. سه‌مجموعه شعر نوشتم و خواستم همه موضوع‌های ریز و درشت اطراف خود را در این سه‌مجموعه به شعر طنز تبدیل کنم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید