• شنبه 15 دی 1403
  • السَّبْت 4 رجب 1446
  • 2025 Jan 04
دو شنبه 10 دی 1403
کد مطلب : 244664
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/JZ4K9
+
-

حال که شنا نمی‌دانی همه عُمرت بر فنا می‌رود

حال که شنا نمی‌دانی همه عُمرت بر فنا می‌رود

مرد نحوی خودپرست بود و به دانش نحو خود مغرور. برای همین از روی کبر و غرور، رو به کشتی‌بان کرد و گفت: آیا چیزی از علم نحو می‌دانی؟
مرد کشتی‌بان گفت: «نه، من تا‌کنون چیزی از علم نحو نخوانده‌ام.»
 آن مرد عالِم نحوی با ریشخند و تکبر به کشتی‌بان گفت: «حال که از علم نحو چیزی نمی‌دانی، نیمی از عمرت را تباه کرده‌ای.»
 مرد کشتی‌بان از این کلام پر غرور و تحقیرآمیز، نژندخاطر و دلشکسته شد، ولی دم برنیاورد.
دقایقی بعد از این گفت‌و‌گو،طوفانی هولناک برخاست و امواجی کوه‌آسا بر پهنه دریا پدید آورد و کشتی را به گردابی مهیب گرفتار ساخت. در این گیرودار، مرد کشتی‌بان رو به آن مرد نحوی کرد و گفت: «ای رفیق شفیق، آیا با فن شنا در دریا آشنایی داری؟»
مرد نحوی سری تکان داد و گفت: «نه، تا‌کنون شنا نکرده‌ام و شنا بلد نیستم.»
مرد کشتی‌بان با قاطعیت و صراحت گفت‌: «حال که شنا نمی‌دانی همه عمرت بر فنا می‌رود، چون این کشتی به گردابی فلاکت‌بار افتاده و راه نجاتی نیست به جز شناگری.»
منبع: دفتر اول «مثنوی معنوی» جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا



 

این خبر را به اشتراک بگذارید