• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 29 مهر 1400
کد مطلب : 143477
+
-

چند سطر شنیدن دوست، دور از چشم کرونا

یادداشت
چند سطر شنیدن دوست، دور از چشم کرونا

فریدون صدیقی- استاد روزنامه‌نگاری

دوتا بودند، هرکدام قد یک بند انگشت که هراسان به چپ و راست می‌رفتند تا راهی بجویند به جوی حقیری که شاید از برکه‌ای سردرآورند که برایشان دریاست! مرد محترمی که کیسه فریزر ماهی‌ها را دردست داشت روکرد به من و گفت آن سیاهه اسمش بهنام و قرمزه بهناز است، شما کدامش را دوست داری موفرفری؟ من در صف باجه پست برای ارسال یک بسته بودم که سراغم آمد، حدود سی‌وشش، هفت سال داشت و آراسته و باوقار بود! دوباره پرسید کدامش را دوست داری موفرفری؟ جواب دادم هردوش! او پوزخندی زد و رفت! خانم میانسالی که پشت‌سر من ناظر ماجرا بود گفت: بنده خدا مثل اینکه قاطی داشت! بقیه مردمانی که در صف بودند گفتند این روزها کی قاطی ندارد! حالم از تلخکامی آنچه دیدم و شنیدم مثل برگ ستمدیده زیر پای رهگذر پاییزی هزار تکه شد! یاد یک خاطره روزگار پیش از کرونای جانستان، بیکاری مهلک و گرانی تا بیرحم و بی پایان افتادم؛
 ...رها شده بودم روی نیمکت عصر تا روز را تا کنم و به شب برسم! پس در تماشای سبزه و درخت، فواره و مردمان سرگشته یا مکدر بودم و دیدم فقط بچه‌ها هستند که با دنیا در خوش‌و‌بش و خنده‌اند، مخصوصاً دخترکی کک‌ومکی و موقرمز که دستش در دست بادکنکی به شکل قلب بود. و چقدر حالش نازنین بود. در همین لحظه‌ها مرد 43-42ساله‌ای که دود سیگار به باد می‌بخشید کنار من نشست. بی‌قرار به‌ نظر می‌رسید این را در ملاحظات او دیدم که به گمانم خط‌خطی بود. سیگارش را که خاکستر کرد، سربه‌سر تلفن همراهش شد. تا روز تا شد و غروب ایستاد. من عزم رفتن کردم. آن مرد پرسید:
-در من چه دیدید؟ چه فهمیدید؟
-متوجه فرمایشتان نشدم!
-منظورم این است شما هم فکر می‌کنید من پریشان احوالم؟ من افسرده‌ام؟
من خاموش‌تر از سکوت، هیچ نگفتم و او سر در گریبان رفت وقتی دوباره سیگار در دستش از درد می‌سوخت. راستی آیا او افسرده بود؛ آن مرد محترم که خرام می‌رفت؟ در جایی خوانده‌ام افسردگی یعنی تغییر وضع که از پی گریز از دیگران، بی‌حوصلگی و حتی گریز از خود و عدم‌اعتماد به‌ خود می‌آید. همه اینها البته کم‌وبیش با من است و دیگرانی دیگر هم. با این‌همه با همین کم‌وبیش‌ها سعی می‌‌کنیم خوب باشیم که حال زندگی را از اینی که هست بدتر نکنیم. به پارک می‌رویم. بستنی نانی می‌خوریم، نان سنگکی می‌خریم، جویای حال همدیگر می‌شویم؛ یعنی خوبیم امیدوارم شما هم خوب باشید. بعد به آینه سلام می‌کنیم، چند پولک نان خرد پشت پنجره کبوتر و گنجشک‌های عاشق می‌ریزیم. چون می‌دانیم 5درصد از یک کار بزرگ، بزرگ‌تر از 95درصد یک کار کوچک است؛ مثل آب‌دادن به گلدان که دل و جان و جهان ما را سبز می‌کند. مثل دیدن کسی که آرام و خرام با تبسمی دلنشین از روبه‌رو می‌آید؛ مثل دیدن ماهی که بدر کامل است.

سرم را روی زانوی شب گذاشتم
خواب‌هایم آینه شعری شدند
که قامت و عشق زیبای تو
در آن نمایان بود

خاطره را جا می‌گذارم و در آینه زل می‌زنم به خودم. نگاه غم‌خورده وکم‌فروغی دارم مثل آدم‌های بی‌اشتها که اغلب میل به خوردن ندارند و نمی‌دانند بی‌اشتهایی از نشانه‌های بارز افسردگی است. راست این است که حالا و اکنون تعداد افسردگان بی‌شمارانند چرایی و چگونگی آن را همه می‌دانیم. وقتی دستخوش تغییرات رفتاری و گفتاری شده‌ایم و حالمان، بی‌حال و حوصله است، یعنی افسرده شده‌ایم که نسبت به همه‌‌چیز یا به‌شدت بی‌تفاوت یا به‌شدت حساسیم. مثل من که گاهی از دیدن خودم در آینه‌های روبه‌رو خسته می‌شوم. همراهم می‌گوید حق داری با این سروشکل، من هم بودم، همین‌جوری می‌شدم!
دوستی بسیار نزدیک، مثل پوست چسبیده به‌گونه‌های سرخ، توصیه می‌کند خودت را دوست داشته باش تا حالت خوب ‌شود؛ چون مهم‌ترین نشانه حال خوب ‌داشتن و احترام به‌ خود گذاشتن، دوست‌داشتن دیگران است. پس پنجره را بازکن زل  بزن به‌ ماه شب چهارده، به ستاره‌ای که مال شماست و باید دست به سرش بکشید. اصلاً کمی راه بروید و دوشاخه گل مهمان میز کنید، پیش‌بند، گردن‌آویز کرده و یک نیمرو با تخم‌مرغ محلی درست کنید و از خودتان و همراهتان پذیرایی کنید تا حالتان هوایی بخورد و خوش‌تر از نسیم شود!
حق با شماست اینگونه نگاه‌کردن به زندگی در شرایط کنونی غیرمحتمل و یا از سر خودفریبی است! بله، شاید! راست این است که من به رؤیاهایم احترام می‌گذارم. گاهی یک گلدان و یک کاسه آب، من را به جنگل و دریا می‌رساند! ویا چندسطر شنیدن تلفنی دوست دور از چشم کرونا حالم را چهارفصل می‌کند!

تنهایی را سراغ شب فرستادم
وقتی که آمد همراه خود
آغوشی پر از قوس ماه
سوسوی ستاره لبخند و
اندکی نور عشق برایم آورده بود

  شعرها از
شیرکو بیکس با ترجمه مختار شکری‌پور




 

این خبر را به اشتراک بگذارید