
نیمقرن پس از «آزادی»ها

حمیدرضا محمدی
برج آزادی، دیروز (24مهر) به پنجاهسالگی گام گذاشت و ورزشگاه آزادی، فردا (26مهر) پنجاهسالگیاش را جشن میگیرد. اینها نمادهای پایتخت هستند. اصلا همان نیمقرن پیش ساخته شدند تا نماد باشند؛ نمادی باشند برای تهراننشینان، تا هر فیلمی ساخته و هر کتابی نوشته میشود و هر ترانهای خوانده میشود، بهانههایی باشند برای از تهران گفتن.
آزادیها پنجدهه پیش ساخته شدند تا نشان دهند شهرها نیاز به نماد دارند؛ نمادی که هویت داشته باشد و گویای فرهنگ مردم آن شهر باشد. اصلا اگر بنایی، خواه اثر تاریخی خواه سازه فرهنگی و ورزشی بخواهد ایفاگر نقش نماد برای مردم باشد، باید همهچیزش معنا داشته باشد. باید ارجاعی باشد به فرهنگ اهالی آن دیار. برج آزادی و ورزشگاه آزادی چنین هستند و چنین حس و حالی را به تهرانیان و بلکه ایرانیان منتقل میکنند. همین که از اطراف و اکناف میآیند تا این دو را ببینند، در کُنه آن معنایی مستتر است که ابعاد ادبی، تاریخی، جغرافیایی، نشانهپژوهی، جامعهشناختی و حتی روانشناسی دارد.
برج آزادی، تلفیقی است از معماری هخامنشی، ساسانی و اسلامی و هر قوسش روایتگر بخشی از پیشینه این سرزمین. برای همین است که همه مردم از هر تن و تبار دوستش دارند. برای همین است که هرکه به تهران میآید، اولجایی که میرود و میبیند میدان آزادی است. امروزش را نبینید که لب خط شده است، که همین هم نشانه است؛ نشانه اینکه هر آیندی به پایتخت و هر روندی از آن، باید از آن بگذرد تا اثبات کند برج آزادی گذرگاه نیست، بهمثابه مبدأ و مقصد است.
ورزشگاه آزادی هم چنین است. مگر میشود ورزشکار و ورزشدوست بود و گذر به این مجموعه ورزشی نکرد. مگر میشود اهل فوتبال بود و دستکم یک شهرآورد را روی سکوهای آزادی تماشا نکرد. ورزش ایران اگر مخیر باشد که یک نماد برای خود برگزیند حتما آن ورزشگاه آزادی است.
هردوی اینها، برج آزادی و ورزشگاه آزادی، قدمبهقدمشان خاطره است؛ خاطره چند نسل مردم تهران. و همینخاطرهسازبودن، ماندگارشان کرده، تا یادگاری باشند برای نسل آینده.