تفکیک جنسیتی میانسالی
تجربه میانسالی در مردان و زنان چه تفاوتهایی دارد؟
نگار حسینخانی- روزنامهنگار
وقتی الیوت ژاک در ۱۹۵۷، در نشست انجمن روانکاوی بریتانیا مقابل حاضران، درحالیکه خود چهلساله بود، مقالهاش را خواند، هیچکس گمان نمیکرد ادعای او درباره دهه چهارم زندگی آنقدر مورد استقبال جهانیان قرار گیرد. او که افسردگی این دوره را از مطالعه زندگی هنرمندان بزرگ کشف کرده بود، میگفت این دوره میتواند افراد را دستخوش تغییراتی در احساسات دینی، بیبندوباری جنسی، ناتوانی ناگهانی در لذتبردن از زندگی، نگرانی بیمارگونه درباره سلامتی و کوششهای وسواسی برای جوانماندن کند. این در حالی است که آلیگیری، شخصیت اصلی «کمدی الهی» دانته که 35ساله است در ابتدای کتاب میگوید: «در میانه سفر زندگی، خویش را در جنگلی تاریک مییابم چراکه مسیر درست را گم کردهام.» احساسی که ژاک آن را «بحران میانسالی» مینامد. اما میانسالی در مردان و زنان چگونه است؟ میانسالی این دو گروه چه تفاوتی با یکدیگر دارد و باید چه اقداماتی در این دوره انجام داد تا به بحران در این مرحله زندگی نزدیک نشد؟
چطور به میانسالی برچسب بحران خورد؟
ایده ژاک بهزودی وارد فرهنگ عامه شد. بحران میانسالی، ضرورتی زیستشناختی شد. هرچند بهعنوان گرفتاری طبقاتِ متوسط و مرفه نگریسته میشد. شیهی، روزنامهنگار، با فعالیت در این زمینه و انتشار کتاب «گذارها» ایدهای را که یکدهه در حال نیروگرفتن بود، بهآسانی به یکی از واقعیتهای زندگی بدل کرد. بهزودی فنجانها و تیشرتهایی با برچسب بحران میانسالی همهجا پر شد. اما آیا بحرانهای میانسالی واقعاً اتفاق میافتادند؟ این نحله مخالفانی هم داشته است. مثلا استنلی برندزِ انسانشناس که در کتاب «چهل: سن و نماد»، معتقد است: «فرهنگ دارد من را بهنوعی دست میاندازد و من مجبور نیستم مسائل را بدان شیوه احساس کنم.» بنابراین افسانه بحران میانسالی مطرح شد. زیرا تحقیقات مید.یو.اس و دیگر مطالعات، نشان میداد فقط 10 تا 20درصد از آمریکاییها تجربهای دارند که میتوان آن را بحران میانسالی بهشمار آورد. بهعبارتی این اسم از اینرو مانا شده است که مردم دوست دارند روی هر بخش از زندگی خود نامگذاری کنند و بحران میانسالی نام گیرایی است. اما چه زمانی باید منتظر میانسالی و شاید بحران ناشی از آن باشید؟ بهنظر میرسد براساس تحقیقات انجامشده، مردان اوایل ۴۰ تا ۵۰سالگی دستخوش تغییرات میشوند و زنان آن را ۵۰ و ۶۰سالگی تجربه میکنند. دلیل این دیرکرد نیز آن است که در زنان در آن سن وظایف فرزندپروری کاهش یافته و وقت بیشتری دارند تا به مسائل شخصی خود بپردازند. اما اگر میخواهید بهتر و ملموستر با این دوره آشنا شوید، بدانید وقتی که بخش قابلتوجهی از پسانداز یا حقوق بازنشستگیتان را برای خرید چیزهایی صرف کردید که دوره استفاده از آنها برای شما گذشته، میانسال شدهاید.
میانههای یک بحران یا رشد
بحران میانسالی اما دیگر به دورهای طبیعی در زندگی بدل شده است. هر دو گروه مردان و زنان نیز با آن دستوپنجه نرم میکنند. مردان در این دوره بر دستاوردهایشان تمرکز میکنند و میل دارند موفقیتهایشان را به اطرافیان ثابت کنند. زنان اما مایلند ظاهر فیزیکی و جذابیتهای ظاهریشان را حفظ کنند. از آنجا که بسیاری از میانسالان در این دوره دیگر بهعنوان والدین وظایف چندانی ندارند، مایلند کارهایی انجام دهند که در گذشته بهدلیل وجود فرزندان از انجامشان چشمپوشی کرده بودند. در این افراد در هر دو گروه زنان و مردان به دو شکل «هوش سیال» و «هوش متبلور» تقسیم میشود. هوش سیال بیشتر به مهارتهای پردازش اطلاعات، سرعت تحلیل محرکهای دیداری و شنیداری و حافظه وابسته است و تا ۲۰سالگی افزایش یافته و پس از آن افت تدریجی پیدا میکند. درواقع هوش سیال، بهره هوشی فرد است که بهطور ژنتیک به او رسیده و کمتر تحتتأثیر یادگیری و فرهنگ است. اما هوش متبلور به ظرفیت و توانایی یادگیری و افزایش دانش مربوط است و تا پیری افزایش پیدا میکند و شامل مهارتهای قضاوت درست، آداب اجتماعی، آگاهی و تجربه زندگی است. بنابراین افراد میانسال، برخلاف تصور معمول تا حدود ۶۰سالگی همچنان توانایی دانش و مهارتآموزی دارند. همچنین بهدلیل تجربهاندوزی و حضور در جامعه، میتوانند از اندوختههای پیشین خود هم به شکل بهتر و کاملتری بهرهمند شوند. متداولترین تغییرات فیزیولوژیکی در این دوره اما شامل ضعیفشدن عضلات قلب، کلیهها، ترشح کم آنزیمها، ضعف دیافراگم، رشد غده پروستات در مردان و یائسگی در زنان است. ساناز فلاحزاده، دکتری روانشناسی سلامت، در اینباره میگوید: «میانسالی مانند دیگر دورههای زندگی سرشار از مواجهه با موقعیتهای جدید است. اما تفاوت عمده شروع این دوران با دیگر دورهها؛ تغییرات جسمانی تدریجی است که در اوایل بزرگسالی (تقریبا ۳۰سالگی به بعد) شروع و منجر به تجدیدنظر در خودانگاره جسمانی در فرد میشود. این تغییر در تصور فرد از خود همراه با امید کمتر به بهبود و تأکید بیشتر بر ادامه زوال است. درواقع فرد به ناگاه با سراشیبیای مواجه میشود که ناچار از فرودآمدن است. چنین دیدگاهی در مرد و زن به دلایل مختلف پدید میآید و هیچیک از ورود به این دوره و اثرات شناختی و هیجانی آن در امان نیستند. با وجود اینکه هم مرد و هم زن با ورود به سن میانسالی خود را رو به افول میبینند، تفاوتهایی در نحوه کنارآمدن آنها با این واقعیت وجود دارد. دلایل این تفاوتها نخست در روند تحلیل جسمانی است. زنان در دورهای 10ساله (معمولا۴۵ تا ۵۵) وارد یائسگی و قطع باروری میشوند.»
بروز و ظهورهای میانسالی مردانه
اگر نزدیکترین دوستتان، همسرتان یا برادرتان با خرید اتومبیلهای اسپرت گرانقیمت همه سرمایه مالیاش را به باد داد، نگران نباشید؛ مغزش ایراد پیدا نکرده. متأسفانه باید بدانید که یکباره وارد دوره میانسالی شده است. بله! مردان اینگونه پا در دوره میانسالی میگذارند. آنها بهدنبال کودکی خود میگردند و میخواهند با این اتومبیل اسپرت همه آن جذابیتها را دوباره بهدست بیاورند. اما بیشتر به کمخوابیهای شبانهشان دامن میزنند. لباس پوشیدن، آرایش مو و ریش و ورزش روزانه میتواند روی این تغییرات مؤثر باشد. مردان در این سن نیاز دارند حس کنند همچنان در نظر دیگران جذابند. آنها معمولا اطرافشان را با دوستان جوانتر پر میکنند و دوستان قدیمی را کمکم کنار میگذارند.
از علائم بحران میانسالی احساس ناامیدی و ضعف است. مردان از اینکه فکر کنند دیگر برای تغییر دیر شده آزرده میشوند. بحران زمانی آغاز میشود که فکر میکنند به مرگشان نزدیکتر شدهاند. فکری وسواسی که باعث بروز افسردگی میشود. این بحران معمولا با نوعی احساس نارضایتی در زندگی همراه است که باعث میشود فرد به تغییر مسیر شغلی یا در مواردی خیانت و طلاق فکر کند. از اینرو گاه بعضی به موادمخدر یا الکل روی میآورند تا بتوانند احساس پشیمانی و افسردگی را پنهان کنند. معمولا بیقرار و بیحوصلهاند و سرگرمیهایی که پیشتر از آن لذت میبردند، دیگر برایشان کسلکننده است.
هرچند برای جلوگیری از این بحران میتوان از پیش اقدام کرد؛ یعنی تحرک بیشتر در جوانی با نیرومندی و نشاط در میانسالی همراه است. حمله قلبی میانسالان که شدیدترین حالت بیماریهاست با همین تحرک و تغذیه سالم رفع خواهد شد. مردان در آستانه میانسالی توجه کنند که کنترل استرس، در پیشگیری از بروز مشکلات قلبی تأثیرگذار است.
بارقههای زنانه میانسالی
اگر همسر، مادر یا خواهرتان نگران صورت و جذابیتهای جوانی و زنانهاش شده، خل نشده است. او در حالگذار به دوره میانسالی است. البته در کنار آن شما پس از این ممکن است شاهد عصبانیت و تحریکپذیری بیدلیل او، شتابزدگیاش در تصمیمگیری و کم یا زیاد خوابیدنش باشید. لباس پوشیدن، آرایش و ورزش روزانه میتواند این تغییر را بهبود دهد. او نیاز دارد حس کند همچنان جذاب است. فکر اینکه برای آغاز کاری دیر شده و فرصتی برایش باقی نمانده باعث میشود از عزیزترین کسان خود نیز آزرده شود و آنها را متهم بداند زیرا بخش اعظمی از زندگی خود را برای تربیت و بزرگکردن فرزندان و امور خانه گذرانده یا فرصت فعالیتها چنانکه علاقهمند به تجربه آنهاست برایش مهیا نبوده است. فکرکردن به بیماری و مرگ و وسواس در اینباره ممکن است آنها را دچار افسردگی کند. همین باعث میشود حتی در انجام وظایف ساده روزانه تمرکز کافی نداشته باشد. افراد دچار بحران میانسالی، معمولا بیقرار و بیحوصلهاند.
اما از مهمترین تحولات فیزیکی زنان در این دوره، یائسگی است. دورهای ویژه برای زنان که بوریس آنکو، روانشناس آمریکایی، درباره آن میگوید: «یائسگی یک زن، بلوغ مجدد اوست. آشناییاش با دورهای از زندگی که میتواند هیجانانگیزترین، ارضاکنندهترین و پراقتدارترین نیمه زندگیاش باشد.» بهنظر آنکو در بلوغ اول، زنان قدرت بارداری و بهرهمندی از موهبت مادری را پیدا میکنند و در بلوغ دوم (یائسگی) از عقل و درایت ویژه برخوردار میشوند؛ احساسی که موجب میشود حاضر به بازگشت به جوانی نباشند و این بینش و تجربه را نتیجه زندگی ارزشمند خود بدانند. گرچه بعضی به جراحان پلاستیک پناه میبرند اما این در همه مشترک نیست.
فلاحزاده میگوید: «این تغییر در توانایی باروری بسته به فرهنگ، اثرات متفاوتی بر خودپنداره زنان دارد. مثلا در جوامع بدوی، تعداد زایمان و تولید فرزند برای زن ارزش محسوب میشود. از اینرو جایگاه زن با ازدستدادن توان فرزندآوری کاسته میشود، حال آنکه مردان هنوز چنین تواناییای دارند. پس این امر در اینگونه جوامع میتواند برای زن منشأ اضطراب و افسردگی و واکنشهای هیجانی دیگر باشد. از دیگر سو ورود به یائسگی منجر به تغییرات هورمونی و تسریع روند پوکی استخوانها میشود و این برای زنان همراه با احساس ناتوانی فزاینده و رو به فزونی است. به این ترتیب میزان افسردگی در زنان میانسال به نسبت مردان بهدلیل تجارب جسمانی و احساس ناامیدی پیرو آن، بیشتر است. البته حمایت خانوادگی و اجتماعی میتواند این دوره را برای زنان تبدیل به فرصت کند و انگیزه شروع بسیاری از کارهایی باشد که به دلایل مختلف در طول زندگی از انجام آن بازماندهاند.»
درمانگری اختلالها
اریکسون، روانشناس رشد، از دوره میانسالی بهعنوان تعارض زایندگی در برابر رکود یاد میکند و میگوید: «افرادی که تکالیف رشدی خود را بهدرستی نگذرانده و به لحاظ شغلی و زندگی اجتماعی در جایگاه مورد نظر خود قرار نداشته باشند، در این دوره بهجای انتخاب روشهای مطابق با سن خود و زایندگی بیشتر، دچار رکود و فروغلتیدن سریعتر به سمت پیری میشوند.» فلاحزاده همچنین تأثیرات متفاوت تجربه میانسالی در زنان و مردان را در فرهنگ میداند و به این اشاره میکند که در جامعهای مثل ایران، که موفقیت برای مردان بیشتر با شغل و میزان دارایی سنجیده میشود، این دوره میتواند بسیار نگرانکننده و افسردگیزا تلقی شود. او میگوید: «این درصورتی است که مرد به ملاکهای ذهنی خود برای تعریف موفقیت نرسیده باشد. جامعهای با امنیت اقتصادی و امکانات رفاهی میتواند بار این دوران را تا حدودی برای مردان کم کند زیرا احساس زایندگی در کنار استرس ناشی از فشارهای مالی، بیشک تنها میتواند به رکود ختم شود.» میانسالی گاهی در تغییر شمایل خود به بحران، میتواند دوران سختی باشد. در این دوره گاهی فرد به اختلال افسردگی «سندرم آشیانه خالی» مبتلا میشود. مثلا پدر و مادری که فرزندانشان مستقل شدهاند و جدا زندگی میکنند، احتمال دارد به این سندروم مبتلا شوند. فلاحزاده مسائلی چون طلاق، ترک منزل توسط فرزندان و... را برای هر دو جنس نیازمند تطابق و صرف نیروی روانی زیادی میداند و معتقد است این مسائل وابسته به جنسیت نیست؛ «تعاریف فرهنگی از نقش زن و مرد میتواند تعیینکننده رفتارهای واکنشی این تفاوتها باشد. زنان این مراحل را با اندوه و گوشهنشینی، و مردان با معاشرت با همسالان میگذرانند که میتوان با اندکی تغییر در خودپنداره و نگرش فرد به هویت خود در انتقال این دوره به پیری، تأثیر مثبت و زایندهای ایجاد کرد.»