
دیدار با مرتضی صبا معلم نام آشنای سنگان و سولقان
30 سال پای تختهسیاه روستا

سمیرا باباجانپور| خبرنگار:
منطقه 5
قطرههای شورانگیز باران بهاری روی شیشههای مدرسه سر میخورند. شور و شوق صدای بچههای روستا از حیاط مدرسه به گوش میرسد. طراوت بهار، این بالا در میان روستانشینانی که زیرسایه کوههای البرز زندگی میکنند، جور دیگری است. همین هوای ناب و دستنیافتنی کافی است تا آدم را یک عمر پایبند کند.
«مرتضی صبا» ۳۰ سال است که داوطلبانه در روستا تدریس میکند. ۲ ماه دیگر برخلاف میلش بازنشسته میشود و یک عمر خاطره و تلاش از دانشآموزان روستاهای سنگان و سولقان را به یادگار حفظ میکند.
مرتضی صبا، متولد 2 آذر 1348، در محله امامزاده حسن(ع) است. پس از پایان تحصیل در این محله، وارد تربیتمعلم میشود و روستای سنگان را پس از گذران دوران تدریس انتخاب میکند. خودش میگوید: «زمانی در آموزش و پرورش رسم بر این بود که بعد از گذراندن دوران تربیت معلم، فارغالتحصیلان 2 تا 5 سال در مناطق محروم و روستاها معلمی کنند. معمولاً بعد از این مدت در شهر محل زندگیشان مدرسهای تعیین میشد و شغل معلمی را ادامه میدادند. سال 1368 وارد روستای سنگان شدم، اما سال 1370 به قدری بچههای روستایی به دلم نشستند که تصمیم گرفتم چند سال دیگر در سنگان بمانم. چند سال دیگر تبدیل شد به ۳۰ سال تدریس و کار فرهنگی در روستا و این ماندن برایم به یک وظیفه تبدیل شد. وظیفهای که هیچگاه برای من به پایان نمیرسد و پس از بازنشستگی هم ماندنی میشوم.»
فراز و نشیبهای کار در روستا
روبهرویمان نشسته و خاطراتش را مرور میکند، با غرور خاصی از سالهای معلمیاش میگوید. سالهایی که خیلی هم آرام نبودند و او فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرد. صبا میگوید: در واقع هر معلمی چنین حالی را نمیتواند تجربه کند. من امروز حاصل کارهایی که در روستای سنگان انجام دادهام را میبینم. وقتی دانشآموزان دوران دبستانم که امروز معلم و استاد دانشگاه شدهاند من را میبینند احساس رضایتی در چهرهشان موج میزند. به جرئت میتوانم بگویم مدرسه روستا یک مدرسه تمام هوشمنداست. امتیازی که بسیاری از مدارس شهر هم ندارند.»
خاطرات روزهای مدرسه
از همه این خاطرات، خاطره یک روز زمستانی برای مرتضی صبا از همه به یادماندنیتر است: «سال 1372 مدیر مدرسه سنگان شدم. از امامزاده حسن(ع)، ساعت 6 حرکت میکردم و از صادقیه با مینیبوس میرفتم سنگان. آن زمان زمستانها خیلی سخت بود. گاهی10ـ 15 روز مدارس تعطیل میشد. یک روز بارندگی شروع شد و معلمها درسشان که تمام شد، به شهر برگشتند. برای اینکه کارهای عقبافتاده را انجام دهم، تصمیم گرفتم شب در مدرسه بمانم. شب خوابیدم و صبح که بلند شدم دیدم پنجره و در اتاق باز نمیشود.
پشت پنجرهها بالای یکمتر و 80 سانتیمتر برف نشسته بود. برف بهگونهای باریده بود که امکان رفتوآمد در روستا نبود. برای همین 8 روز در مدرسه ماندم و نتوانستم جایی بروم. در این مدت هم بچهها میآمدند و بهشان درس میدادم. صبا میگوید: «سال 1374 به من گفتند باید به مدرسه «امید اسلام» در دهکده بروی. من هرچه اصرار کردم دیدم سوءتفاهماتی شکل گرفته و بعضی تصورشان این بود که من منافعی در روستا دارم.
دستآخر 2 روز آمدم و در یکی از مدارس دهکده کارم را شروع کردم. روز سوم به من زنگ زدند و خواستند که خودم را به اداره آموزش و پرورش برسانم. «ولیالله اویسی» آن زمان مسئول انجمن مدرسه سنگان بود. ۳ مینیبوس از اولیای دانشآموزان را جمع کرده و جلو آموزش و پرورش منطقه آورده و اداره را به هم ریخته بود. آنها میخواستند که برگردم سنگان و تهدید کرده بودند که اگر نروم در مدرسه را میبندند و هیچ معلمی را به مدرسه راه نخواهند داد.»
قرار هفتگی آقا معلم با دانشآموزان قدیمی
آقای صبا یک ورزشکار است و علاقه او به ورزش و فوتسال موجب شد تا از همان روزهای نخست تیم ورزشی در مدرسه تشکیل دهد. اکنون بچههای این تیم ورزشی بزرگ شدهاند و طبق یک قرار هفتگی دور هم جمع میشوند. دانشآموزان ۲۰سال پیش آقای صبا هر هفته با او در سالن ورزشی دیدار میکنند و این دیدار نه تنها با ورزش همراه است، بلکه بهانهای برای انجام کارهای خیر و انساندوستانه شده است.
«ابراهیم روستاپیشه» 20 سال پیش دانشآموز کلاس درس آقای صبا بود. اکنون زن و بچه دارد و با اینکه زاده سنگان است ولی در شهر کرج زندگی میکند. میگوید: «20 سال پیش معلم کلاس پنجم ابتداییام همین آقای صبا بود. کلاس اول و دوم راهنمایی هم دانشآموز ایشان بودم. یادم میآید از همان دوران در کنار درس به ما اخلاق و منش انسانی را آموزش میداد. نه اینکه بخواهد حرفی بزند، این درس را از رفتار و عملش میگرفتیم. آقای صبا هنوز هم بچههای بیبضاعت مدرسه را دورهم جمع میکند و با هم به مسافرت میروند. حالا دیگر در این سفرها ما هم همراهش هستیم. ما هم تلاش میکنیم در این کار خیر دستگیرش باشیم.»
ابراهیم روستاپیشه میگوید: «همه هنوز ایشان را آقای صبا صدا میزنند. صمیمیت موجب نشده کسی اسم کوچک ایشان را صدا بزند. هنوز هم اگر وسط بازی نگاه چپ به کسی کند، صدای «آقا ببخشید، آقا ببخشید» بلند میشود. راستش این روزها بچهها یک بهانه خوب دارند تا آقا معلم قدیمیشان را در آغوش بگیرند. هفته گرامیداشت معلم است. البته تا یادم میآید کسی حق نداشت در مدرسه سنگان برای روز معلم هدیه بخرد.
این رسمی بود که آقای صبا جا انداخته بود. آقا معلم حواسش به همه بود. بهخصوص بچههایی که بضاعت مالی خانوادهشان اجازه نمیداد برای روز معلم هدیهای بخرند. برای همین رسم هدیه دادن به معلم در مدرسههای روستای ما ور افتاد. برای همین ما فقط یک تبریک صمیمانه به معلم اخلاقمان هدیه میدهیم.»
مدرسه ورزشی رایگان برای روستا
صبای دانشآموزان روستای سنگان و سولقان ۲ ماه دیگر بازنشسته میشود. او برخلاف میلش مجبور است بازنشسته شود. تصادف آبان سال گذشته، او را بسیار رنجور کرده است. خودش میگوید: «توان جسمانی ندارم که ادامه بدهم. خدا بخواهد در تابستان تکمیل مدرسه ورزشی روستا را بهطور جدی پیگیری میکنم. همه بچههای روستا به رایگان میتوانند در این مدرسه ورزشی عضو شوند. از این پس معلم ورزش بچههای روستا میشوم.»