تماشای حضرت حمزه در سینما المپیا
چگونه فیلم مصطفی عقاد بخشی از خاطره ما ایرانیان شد؟
سعید مروتی- روزنامهنگار
میان تمام فیلمها و سریالهایی که درباره پیامبران و ائمه ساخته شده «پیام» (با نام عربی «الرساله» که در ایران با عنوان «محمد رسولالله» به نمایش درآمده) طعم و حلاوتی دیگر دارد؛ فیلمی که با سنت آثار حماسی- تاریخی هالیوود ساخته شده و سازندهاش کوشیده و موفق شده به قواعد ژانر وفادار بماند و اثری باشکوه و تأثیرگذار بسازد؛ فیلمی قصهگو، روان و خوشساخت که هنوز هم بعد از گذشت بیش از 40سال از نخستین دیدار در کودکی، همچنان برایم تأثیر روز اول را دارد؛ از آن لانگشات ابتدای فیلم و آن سوارانی که بهسوی دوربین حرکت میکردند و بعد مسیرشان تغییر میکرد و هر کدام بهسوی سرزمینی میرفتند تا پیام پیامبر(ص) را به پادشاهان کشورهای مختلف برسانند؛ از خسرو پرویز که نامه پیامبر(ص) را پاره میکرد تا متانت پادشاه رم؛ از نخستین صفحه ورود حمزه به داستان که از عمق کادر سوار بر اسب حرکت میکرد تا قهرمان اثر ورودی تأثیرگذار به فیلم داشته باشد و آن دیالوگ کوتاه و ساده اما مؤثر «حمزه اومد»؛ پیادهشدن حمزه از اسب با کمانی در دست و کوبیدن بر صورت ابوجهل؛ از صحنه حضور مسلمانان در پیشگاه نجاشی و دفاعیه جعفر و خواندن بخشهایی از سوره مریم در حضور پادشاه مسیحی حبشه؛ از سکانس جنگ بدر که آن موقع برایم دلچسبترین و بهترین سکانس فیلم بود؛ از نبرد ۳نفره ابتدای این سکانس و آن ذوالفقار شاه مردان علی(ع) که ولید را به هلاکت میرساند؛ از رشادت حمزه، که دلمان قرص بود به او و سلحشوری بینظیرش، که با قهرمانی چون او میتوان لشکر پرتعداد کفار را شکست داد؛ از بلال که انتقامش از امیه را میگرفت و کشته شدن ابوجهل که حکم پیروزی در میدان بدر را داشت و همه این تصاویر درخشان که با موسیقی فوقالعادهای همراه بود که بعدها فهمیدیم سازندهاش موریس ژار است.
سالهای انتهایی دهه50، خانه ما در خیابان سلسبیل بود و در تقاطع سلسبیل و آذربایجان سینمایی بود به نام المپیا که کعبه آمال ما در دوران کودکی بود. فیلمهای زیادی را در آن سالها در المپیا دیدم. از «دختر گلفروش» ملودرام پرفروش محصول کرهشمالی که بیشتر تماشاگرانش بهخصوص خانمها، با چشمان اشکآلود از سالن خارج میشدند تا «سفیر» فریبرز صالح که چند سال بعد در همین سینما آن را دیدم و به گمانم «شعله»، که خاطرهای گنگ و محو از نخستین دیدارش دارم. با اینکه زمان اکران اول فیلم محمد رسولالله، خیلی کوچک بودم ولی خاطره تماشای فیلم در سینما المپیا هنوز برایم زنده است؛ سینمای محبوب من در دوران کودکی و نوجوانی که بعدها فیلم «مجنون» ملاقلیپور را بالای ۱۰بار در آن دیدم.
اما فیلم محمد رسولالله؛ آنقدر تجربه تماشایش دلچسب بود که تقریبا با هر بزرگتری که میشد راضیاش کرد و در هر سینمایی که نشانش میداد، به تماشایش میشتافتم. بعدها در مواجهه با همکلاسیها و در سالهای بعد در نوشتههای یکی،دو همکار مطبوعاتی متوجه شدم که نسل من حس مشترکی به این ساخته مصطفی عقاد داشته است؛ متولدین دهه50 که عوالم فیلم حماسی- مذهبی را با این فیلم درک کردند و از تماشایش سیر نشدند؛ چه در دوران کودکی در سینما و چه در دهه60 که تلویزیون بارها آن را پخش کرد و تقریبا هیچوقت فرصت تماشایش را از دست نمیدادیم. حتی آن نسخه عربی که بازیگر نقش حمزهاش چنگی به دل نمیزد و اصلا جذابیت آنتونی کویین را نداشت را هم در صبحهای جمعه دهه60 تماشا میکردیم.
سالها گذشت. فیلمهای زیادی دیدیم؛ ازجمله فیلمهای حماسی تاریخی هالیوود دهههای50 و 60میلادی و متوجه شدیم که در این ژانر، مثلا آنتونی مان چقدر نسبت به مصطفی عقاد کارگردان بهتری است (که فیلم بعدیاش «عمر مختار» را هم بارها دیده بودیم ولی به اندازه محمد رسولالله دوستش نداشتیم). با این همه فیلم کلاسیک مصطفی عقاد جایگاهش را همچنان حفظ کرد و هیچ فیلم مذهبی تاریخیای به گرد پایش هم نرسید.
هنوز هم وقتی فیلم را میبینم در سکانس جنگ احد دلم میخواهد مسلمانان این بار برای ترک غنایم جایشان را ترک نکنند تا خالد بن ولید (مایکل فارست) از پشت به آنها حمله نکند. هنوز هم صحنه شهادت حمزه توسط وحشی، دلخراش و متاثرکننده است؛ جایی که فیلم قهرمان اصلیاش را از دست میدهد و عقاد با سکوتی که بر صحنه حکمفرما میکند و اسلوموشن به استقبال مرگ قهرمانش میرود.
از همان کودکی بعد از حمزه، شیفته خالد بن ولید بودم؛ ضدقهرمان باهوشی که عامل اصلی شکست مسلمین در جنگ احد بود و اسلام آوردنش او را از ضدقهرمان تبدیل به قهرمان میکرد؛ قهرمانی که پیشقراول مسلمانان در فتح مکه بود.
محمد رسولالله فیلمی است قصهگو و حادثهپرداز با 2سکانس جنگی مفصل و پرجزئیات که توفیقشان محصول کارگردانی دقیق و هوشمندانه مصطفی عقاد است؛ فیلمی که نتیجه تلاش صادقانه و به ثمر نشسته فیلمسازی است که کوشیده با وجود محدودیتها، فیلمی جذاب درباره پیامبر اسلام(ص) بسازد. تمهید عقاد برای نمایشندادن چهره پیامبر(ص) و جایگزین کردن دوربین و نمای نقطهنظر به جای رسولالله مؤثر و کارآمد از کار درآمده، بدون دیدن چهره حضرتمحمد(ص)، میتوان حضور پیامبر را در سراسر فیلم حس کرد.
وقتی به تأثیرگذاری فیلم اشاره میکنیم نمیتوانیم سهم دوبله درخشانش را درنظر نگیریم؛ دوبلهای که در قسمتهایی خیلی وفادارانه هم نیست و در نریشن پایانی، به انتخاب حضرت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) بهعنوان جانشین خود اشاره دارد و این تغییر در دوبله برای ما شیعیان دلچسب است.
فیلم محمد رسولالله بهعنوان الگویی برای سینمای مذهبی ایران بهکار گرفته شد و تحتتأثیر فیلم مصطفی عقاد بود که فریبرز صالح «سفیر» را در اوایل دهه60 کارگردانی کرد. این تأثیرپذیری را میتوان در برخی سریالهای مذهبی تلویزیون هم مشاهده کرد. عقاد نشان داد برای پرداختن به زندگی ائمه، نباید چرخ را از نو اختراع کرد و برای تأثیرگذاری و جذابیت باید قهرمان داشت و برای تماشاگر داستان تعریف کرد. در خلال روایت درست داستان و کوشش برای سرگرم کردنش، اگر فیلمساز خلوصی داشته باشد و وظیفهاش بهعنوان سرگرمیساز را به درستی انجام دهد، حس و حال معنوی هم به فیلم راه پیدا میکند.
چند روز پیش فیلم محمد رسولالله را مرور میکردم. فیلم به سکانس فتح مکه رسید و آن دیالوگ بلال که «هیچ دری نباید شکسته شود. هیچکس حق ندارد به اموال مردم دستدرازی کند. به کسی تعرض و توهین نشود. هرکس پشت در بسته است در امان است. افراد خانه ابوسفیان در امان هستند و کسانی که در کعبه هستند در اماناند». و مثل همیشه و هر تجربه تماشای فیلم، به اینجا که رسیدم دیدم نمیتوانم مقابل بارانی شدن چشمهایم مقاومت کنم و اینکه این دیالوگهای ساده و صریح چقدر بهتر از تلاش برخیها توانسته مفهوم رحمانی اسلام را بر پرده سینما متبلور کند و اینکه فیلم عقاد بعد از گذشت نزدیک به نیمقرن از زمان ساختش، همچنان دیدنی و تأثیرگذار است و با فاصله، بهترین اثری است که درباره اسلام ساخته شده است.