• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
شنبه 10 مهر 1400
کد مطلب : 141921
+
-

دانش‌آموختگان قدیمی مدرسه جلال آل‌احمد تجریش به سنت هر ساله دور هم جمع شدند

مهر ماندگار

مهر ماندگار

راحله عبدالحسینی

 زنگ اول مهر ماه هر سال برای موسپیدکرده‌های تجریش که سال‌ها پشت میز و نیمکت‌های مدرسه جلال آل احمد (شاهپور سابق) می‌نشستند هم به صدا درمی‌آید. هر سال در نخستین جمعه مهر ماه، دانش‌آموختگان دهه 40 که حالا گرد پیری بر سر و رویشان نشسته، در موزه سینما دور هم جمع می‌شوند و یادی از روزگار درس و مدرسه می‌کنند. انگار همان پسربچه‌های شیطان و بازیگوش هستند. از مرور خاطره‌ها لذت می‌برند و از حال این روزهای یکدیگر جویا می‌شوند. دانش‌آموزان دیروز و پدربزرگ‌های امروز به همین دیدار سالانه دلخوش هستند و انگار از این گردهمایی جانی تازه می‌گیرند. دومین روز از ماه مهر امسال همایش «مهر ماندگار» به همت شمیرانی‌ها برگزار شد.
دبستان و دبیرستان شاهپور سابق در محل فعلی موزه سینما قرار داشت. در همایش مهر ماندگار، دانش‌آموزانی که در دهه 40 و بعد از آن در این مدرسه درس خواندند، دور هم جمع می‌شوند و با لبانی خندان از روزگار سالمندی می‌گویند و خاطرات قدیمی را مرور می‌کنند. برخی عصازنان می‌آیند و دلشان برای همکلاسی‌های قدیمی می‌تپد. در گوشه‌ای هم عکس یادبود افرادی که از میان ما پر کشیدند و امروز غایب هستند گذاشته شده؛ مثل محمدباقر سامعی، ابوالقاسم البرزی و...



احترام به معلم قدیمی
 در میان آنها معلمان قدیمی هم هستند. استاد «حسین وحیدی» از نخستین معلمان شمیران که این روزها 95سالگی را می‌گذراند از مهمانان دوستداشتنی جمع است. او باسابقه 73سال تدریس ریاضی رکورددار شناخته شده و آرزو دارد تا زمانی که زنده است بتواند تدریس کند. در آغاز تدریس او را به قزوین فرستادند. بعد از چند سال به تهران برگشت. می‌گوید: «به تهران که آمدم مرا فرستادند به اداره فرهنگ در باغ فردوس شمیران؛ همین ساختمان باغ‌موزه سینما. طبق حکمی که رئیس آموزش و پرورش به من داد از 9آذر 1331 برای تدریس به دبستان گلستان در درکه رفتم. هنوز هم یکی از بهترین خاطرات من همان روزهایی است که به درکه می‌رفتم.» او یک سال بعد از تدریس در دبستان گلستان به مدرسه شاهپور تجریش منتقل می‌شود. سال 1336 و هنگامی که در دبیرستان شاهپور تجریش معلمی می‌کرد، یکی از همکاران به او پیشنهاد می‌کند تا جزوه‌های درسی‌اش را چاپ کند تا همه از آن استفاده کنند: «گفته او را مزاح تلقی کردم. اما گفت اسم مرا هم روی کتاب بگذار تا کمکت کنم. من هم قبول کردم. یک کتاب حساب و یک کتاب هندسه برای کلاس پنجم و ششم چاپ کردیم. فروش خوبی هم داشت.» او می‌گوید: «هر جایی از شمیران که بگویید یکی از شاگردان من هست. وقتی آنها را می‌بینم به قدری خوشحال می‌شوم که اندازه ندارد. مدتی پیش در خیابان مقصودبیک به دکتر چشم پزشکی رفتم. دکتر شاگرد خودم بود. به او گفتم: از من چه به یادگار داری؟ گفت: همه چی. جلسه بعدی که رفتم فهرست نمراتش را به او نشان دادم. خیلی تعجب کرد. گفتم: ببین با چه نمراتی دکتر شدی.»


رفاقت بازنده ندارد
یکی از مهمان‌های همایش مهر ماندگار «حسن زاهدی» از صدابرداران سینماست که در جشنواره فیلم فجر 4سیمرغ بلورین برای فیلم‌های زیر بام‌های شهر، شهر زیبا، پابرهنه در بهشت و درباره الی دریافت کرده است. «اکبر قادری» که او را به‌عنوان یکی از پیشکسوتان ورزش شمیران می‌شناسیم می‌گوید که به رسم اول مهر باید دفتر حضور و غیاب را برداشت و اسامی را خواند: «من در این مدرسه پرورش پیدا کردم. در بین ما استادان سخن و قلم بودند که افتخار ما شاگردی آنها بود. سلام به یک یک شما عزیزان/ که آمدید به فردوس شمیران. این ساعتی که با هم هستیم، جزو گرانبهاترین ساعت‌های عمر ماست. رفاقت و دوستی بازنده ندارد.» او از قطعه «من تهرونم رو می‌خوام» مرتضی احمدی یاد می‌کند و می‌گوید: «من از این قطعه الهام گرفتم و می‌گویم من هم شمرونم رو می‌خوام. هموطنای تهران/ هم نوا شدند به شمران/زمین‌ها را خریدند/ درختا رو بریدند/ یاس و رازقی رو کندند/ به جاش ستون گذاشتند/ این قصیده‌ای بلند است که بخشی از آن را برایتان خواندم. کتابی هم نوشتم که به‌زودی چاپ می‌شود و درباره شمیران است. امیدوارم این کتاب را سال آینده به مهمانان این همایش هدیه بدهم.»


روزهای کودکی در عکس‌های قدیمی
یکی از پیرمردها عکس سیاه و سفیدی را از جیبش درآورده و یاد بچه‌های کلاس را زنده می‌کند.
یکی یکی با انگشت نشان می‌دهد و اسامی را می‌گوید. دیگر همکلاسی‌ها لبخندی می‌زنند. یکی می‌گوید: «فلانی همینجاست؛ امروز آمده.» برای دیگری هم خدابیامرزی می‌گویند. «ابوالقاسم حیدری» با لهجه شمیرانی می‌گوید: «خدا را شکر که هنوز در شمیران قدیمی‌ها هستند. سایه‌شان بالا سر ما باشد. امیدوارم کرونا هم برود که سال دیگر با خیال راحت دور هم جمع شویم.» «علی عبادی» یکی دیگر از شاگردان قدیمی که دستی در موسیقی دارد، شعری می‌خواند و یادی از ماه مهر می‌کند: «مهر است و مهربانی دوران کودکی‌ام آرزوست/ آن کیف و کفش و زنگ دبستانم آرزوست/ آن مبصر و مدیر و معلم به جای خود/فراش مهربان به از جانم آرزوست/ درس حساب و هندسه، جغرافیا کجاست/ هم طول و عرض کشور ایرانم آرزوست/ یادش بخیر صحبت ریگ و ریا نبود/ آن عم جزو خواندن قرآنم آرزوست/ بعد از کلاس و درس و تقلای بیکران/ لطف پنیر خانگی و نانم آرزوست/ بار دیگر برای فرار از کلاس درس/ آن ترکه‌های خیس به دستانم آرزوست/ تا آن خیال و خاطره‌ها تازه نشود/ اشکی به شکل بارش بارانم آرزوست/ در حسرت تمام زمان گذشته‌ام/ خارج از این جهنم و رضوانم آرزوست».


دلخوش به دیدار دوستان
«عباس صالحی» از قدیمی‌های شمیران هم در جمع مهر ماندگار حاضر است. می‌گوید: «سالی یکبار اینجا دور هم جمع می‌شویم. دیداری تازه می‌کنیم. از همدیگر خبر می‌گیریم. این دورهمی‌ها با ثبت لحظات توسط دوربین ماندگار می‌شود. عشق همیشگی من هم از دوران نوجوانی تا به حال عکس است. گنجینه‌ای از 12هزار قطعه عکس دارم. از روزهای قدیم شمیران تا امروز. از همکلاسی‌های قدیم و بچه‌های خوب شمیران که با هم بزرگ شدیم.» دانش‌آموزان دهه 40 بعد از یک دورهمی و احوالپرسی 2ساعته راهی خانه خود می‌شوند. برخی دیگر ساکن شمیران نیستند. اما از هر جای تهران خود را به این دورهمی می‌رسانند.

این خبر را به اشتراک بگذارید