• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
پنج شنبه 8 مهر 1400
کد مطلب : 141906
+
-

با ما مهربان باشید


من هیچ کجای این شهر نمی‌روم، مگر اینکه پاساژها و پارک‌ها و هر جای دیگری که توالت عمومی داشته باشند را شناسایی کنم. تکلیف توالت‌های عمومی که مشخص است. همیشه هم از این و آن می‌پرسم فلانی تو که فلان جا زیاد رفت‌وآمد داری، توالت عمومی‌اش کجاست؟ همه این نشان‌کردن‌ها و پرس‌و‌جو کردن‌ها برای این است که وقتی در جایی از شهر نیازمند توالت می‌شوم، که متأسفانه خیلی پیش می‌آید، جایی در پس ذهنم باشد همان عذابی که همه می‌دانیم چیست بر من نازل نشود.
با همه این هوشیاری و مراقبه اما همین چند روز پیش بدجوری لای منگنه گیر کردم. قرار بود برای ضمانت یکی از خویشاوندان، به یک بانک در پایین میدان هفت‌تیر بروم. بانک را پیدا نمی‌کردم، استرس دیر رسیدن امانم را بریده بود و در گرمای قبل از ظهر، مدام آب می‌خوردم. به بانک رسیدم و نیمی از مدارک را تحویل متصدی دادم که دیگر ایستادن جایز نبود. عذری خواستم و بیرون پریدم. می‌دانستم پایین‌تر استادیوم کبگانیان و شیرودی حی و حاضرند. از این بابت خاطر‌جمع بودم اما بیش از حد در تنگنا بودم. چشم‌ام به ساختمان یک اداره  افتاد. فرصت نکردم به یاد بیاورم که چقدر خجالتی هستم و سریع داخل رفتم. من آنقدر خجالتی هستم که از دبیر محترم صفحه آخر روزنامه خواسته‌ام اسمم را پای این یادداشت نزند اما آنجا جای خجالت کشیدن نبود. آهسته به یکی از 3نگهبانی که آنجا بودند گفتم که ماجرا چیست. انتظار داشتم انتهای راهرویی یا دری را نشانم بدهد اما محکم و بی‌رودربایستی گفت که نه نمی‌شود از توالت آنجا استفاده کنم. آنقدر شوکه شدم که حد نداشت. ناخودآگاه گفتم برادر! اگر اوضاع آنقدر اضطراری نبود، با این قد و قواره و هیبت اصلا اینجا نمی‌آمدم که سنگ روی یخ بشوم، درک کنید که شرایط حاد است. این بار 2نفر دیگر هم وارد معرکه شدند و محکم‌تر «نه» گفتند. چنان با صدای بلند من را به قول بچه‌های خیابان، دک کردند که چند نفری هم که در لابی بودند متوجه ماجرا شدند و وقت رفتن یک خانم مسن مهربان با من همدردی کرد. سرشکسته و با قیافه‌ای آویزان بیرون آمدم و سریع خودم را به ورزشگاه کبگانیان رساندم. دم نگهبانش گرم که با روی گشاده راهنمایی‌ام کرد.
وقت برگشتن، به آن ساختمان اداری نگاه کردم که با خط زیبا عنوان سازمان را نوشته بودند. خواستم بروم پیش آن 3نگهبان و بگویم که همه این دفتر و دستک، در واقع مال شهروندان است. خواستم بگویم که اگر چنین جایی با شهروندان مهربان نباشد، پس انتظار مهربانی را از چه جای دیگری می‌توانیم داشته باشیم؟ 

این خبر را به اشتراک بگذارید