کیانوش عیاری نباید توصیه بیلی وایلدر را فراموش میکرد
چه دوستش داشته باشید چه نداشته باشید
در جایی از کتاب گفتوگوی مشهور بیلی وایلدر و کامرون کرو، وایلدر به کرو میگوید: «اگر نمایشنامهای نوشتید و شانستان را در جایی مثل نیوانگلند امتحان کردید و جواب نگرفتید، تمام شب مینشینید و آن را بازنویسی میکنید و نمایشنامهتان را به جای دیگری مثل پیتسبورگ میبرید و دوباره جواب نمیگیرید. بار سوم که جواب نگیرید، دیگر فرقی نمیکند که چه کار میکنید، باید نمایشنامه را چال کنید و فراموشش کنید. این نمایشنامه هیچوقت شانسی ندارد که در نیویورک روی صحنه برود. اما سینما اینجوری نیست. مهم نیست که فیلم چقدر بد و بنجل شده. باید تا آخرین دلار بچلانیدش. فیلم باید اکران شود! آنهم برای همه دنیا! پس فیلم به نمایش درمیآید، چه دوستش داشته باشید چه نداشته باشید. شرمندگیاش تا ابد باقی میماند.»
این حرف از آن روشنبینیهای پیرمرد است که در کمال سادگی و واقعبینی یکی از ویژگیهای بیرحم سینما را توضیح میدهد. در تئاتر فرصت دارید که اشتباه شب قبل را شب بعد اصلاح کنید. دیالوگی را که بیمزه است، حذف کنید. کمی زودتر یا دیرتر واکنش نشان دهید. اصلا کل نمایشنامه را برای اجراهای بعدی بازنویسی کنید تا بهتر جواب بگیرید. ولی در سینما از این خبرها نیست. کارگردان باهوش و باتجربه وسط فیلمبرداری میفهمد که یخ کارش میگیرد یا نه و تماشاگر چه واکنشی به فیلم خواهد داشت. اگر کار بد پیش رفته باشد، شاید بتواند چیزهای جزئیای را اصلاح کند و تغییرات محدودی بهوجود آورد، اما واقعیت این است که در کل کار زیادی از دستش ساخته نیست. نماهای گرفتهشده را نمیشود دور ریخت. باید همانها را در تدوین نهایی استفاده کرد. بالای هر ثانیه پول زیادی خرج شده و نمیشود همه نماهایی را که کارگردان دوست ندارد دور ریخت. فیلم ساختن مثل گیرافتادن در رابطه بدی است که خلاصشدن از آن خیلی مکافات دارد. یکی از طرفین میخواهد از این رابطه خارج شود، اما طرف دیگر به این راحتیها ولکن قضیه نیست. حتی شاید بشود فیلمسازی را به بازی فوتبال تشبیه کرد که تیم بازنده میخواهد سوت پایان بازی زودتر زده شود، اما باید تا آخرین ثانیههای وقت تلفشده بازی کند و بعد از بازی هم با تبعات باختش روبهرو شود.
حالا این وضعیت درباره «ویلای ساحلی» کیانوش عیاری صدق میکند. نسخه اکران آنلاین فیلم، حتی در قاب کوچک تلویزیون هم، کاملا دافعهبرانگیز است. هیچ نشانی از تبحر و ذوق و شناخت کارگردانی مثل عیاری در آن نیست؛ فیلمی ملالتبار و خستهکننده که خیلی زور میزند بامزه باشد، اما کاملا مشخص است که کارگردان نمیداند دارد چه میکند. به قول معروف اینکاره نیست. حتی نمیتواند یک کمدی تجاری نصفهنیمه باشد که بد اجرا شده. باریبههرجهت و بلاتکلیف است چون کارگردانش به ساخت چنین فیلمهایی عادت نداشته و قواعد این نوع فیلمسازی را که بیشتر به بسازوبفروشی شبیه است بلد نیست. اما بههرحال فیلم باید اکران میشده و هزینه ساختش را درمیآورده و سود هم میداده به سازندگانش. شاید اگر بحث سود و زیان نبود «ویلای ساحلی» روی پرده نمیرفت، اما به قول وایلدر کبیر، فیلم به نمایش درمیآید، چه دوستش داشته باشید چه نداشته باشید.