یک مهاجر در ایستگاه میدان صنعت
ندا کروکپور
هر روز صبح ساعت 6:15 وارد ایستگاه مترو نواب صفوی میشود. میگوید که تنها زندگی میکند. هر صبح چند دقیقهای را تا مترو پیاده میآید و در همین حین، هدفونِ آبی به گوش، پادکستهای صوتی روانشناسی مربوط به زندگی را گوش میدهد؛ میگوید: «حال روحیام با گوش دادن به این پادکستها بهتر و قویتر میشود، به زندگی امیدوار میشوم. زندگی از گذشته سختتر شده اما من برای ادامه زندگی هدفهای بزرگی دارم که باید به آنها برسم.»
شبها تا دیروقت بیدار است و صبحها خودش را به نخستین قطاری میرساند که از نواب صفوی رو بهسوی متروی میدان صنعت دارد: «از زمانی که به تهران مهاجرت کردهام انگیزه هایم برای پیشرفت و موفقیت بیشتر شده است.صبح که بیدار میشوم صبحانهای که از شب قبل آماده کردهام را میخورم و حاضر میشوم برای ساختن یک روز دیگر. همیشه از مترو استفاده میکنم چون بهنظر من مترو تنها وسیله نقلیه عمومی است که در گرمای تابستان سیستم سرمایشی و در زمستان، سیستم گرمایشی مناسب دارد. درست است که در بعضی از ساعتها مترو شلوغ است اما در اینجا هر روز آدمهای جدید را با لباس و طرز رفتارهای مختلف میبینی.
او گاهی هم با مسافرهای منتظر در ایستگاه در حد لبخند و گاهی چند جمله سر صحبت را باز میکند و بعید هم نیست که تا لحظه جدا شدن مسیرها از یکدیگر، همینطور بگویند و بگویند برای هم: «استفاده از مترو هزینه مناسبی برای من و آدمهایی دارد که مثل من درآمد دارند. بنابراین آدمی که توی مترو میبینی، ممکن است حرفت را خیلی بهتر از دیگران بفهمد. از همه نقاط تهران چه از شمال به جنوب یا از شرق به غرب، در کوتاهترین زمان و با کمترین هزینه نسبت به سایر وسایل نقلیه به مقصد میرسی و از همه مهمتر اینکه میدانی رأس چه ساعتی قطار به ایستگاه میرسد.»
مریم یک سالی میشود که به تهران مهاجرت کرده و حالا یکی از میلیونها مسافرِ ثابت متروی تهران شده و میگوید که حرکت قطار درون تونلها، آدم را وادار میکند که به زندگی بیشتر فکر کند: «سرعت حرکت قطار مثل سرعت گذر عمر انسان است. تنهایی زندگی کردن بسیار سخت است و تو مجبوری ریال به ریال موجودی حسابت را برنامهریزی کنی تا بتوانی تا آخر ماه هزینههای زندگیات را تامین کنی اما ایمان دارم روزهای سختی تمام میشود.»