قصه شهر/ ما آدمهای معمولی
داوود پنهانی
در ترافیک صبح تهران، میان انبوه ماشینی که رانندگان آن همجوار طلوع آفتاب شدهاند تا به محل کار برسند و بادی ملایم شاخههای بیدهای مجنون حاشیه بزرگراه را تکان میدهد، مثل بقیه نشستهام در ماشین و خیره شدهام به روبهرو و روبهرویم چیزی نیست جز بنبست ماشینها و آدمها و بزرگراه انبوه از خودرویی که تبدیل به قطاری طولانی شدهاند، در مسیری که انگار به ناکجا میرود. نگاه میکنم به آینه ماشین و چشمم میافتد به خودرویی که از پشت سر میآید. خانوادهای معمولی. مرد حرف میزند، زن نشسته روی صندلی کنار دست مرد و خیره به روبهروست. دخترشان صندلی عقب نشسته و دست گذاشته زیر چانه و سرش را تکیه داده به شیشه و خیره به جایی است که نمیدانم کجاست اما دوست دارم بدانم کجاست و دوست دارم که تصور کنم کجاست و مرد که حرف میزند یک ریز و حین رانندگی چه میگوید برای خودش. زن نگاه میکند به سمت چپ، مرد فرمان میچرخاند که راه بگیرد و کسی راه نمیدهد و مرد به خط خود برمیگردد و حرف میزند و زن و دختر چیزی نمیگویند و سر به تأیید تکان نمیدهند و هر یک در عالم خود سیر میکند. صبح تهران، صبح مجموعهای از آدمهاست که هر یک شبیه همین ماشینی که از پشت سرم میآمد، در عالم خود سیر میکنند، متفرق در مجموع خود. صبح تهران، صبح ما آدمهای معمولی تنهاست که راه میافتیم تا به محل کار برسیم و تنها دلخوشیمان این است که به موقع برسیم و جوری برسیم که آفتاب از خط طلوع خود نگذشته باشد. ما آدمهای معمولی، توی ماشینهای معمولی، حین مکالمههای معمولی از خانه راه میافتیم، در ترافیک گیر میافتیم و همه تلاشمان این است که جوری راه بگیریم که 2ماشین و نصفی زودتر به محل کار خود برسیم و آفتاب که طلوع میکند، نصف بزرگراه تا رسیدن به مقصد فاصله داشته باشیم. ما آدمهای معمولی همیشه از پشت سر قابل مشاهدهایم، توی ماشین. نزدیک و دور از هم. بخت اگر همراهمان باشد، توی مسیر اگر تصادفی اتفاق نیفتاده باشد، چراغی اگر خراب نشده باشد، یکی دوتا از همشهریهایمان اگر توی خط این و آن حرکت نکنند، از ساعت 6صبح که راه افتاده باشیم، میتوانیم امیدوار باشیم که به موقع به محل کارمان برسیم. ما آدمهای معمولی، غصههایمان معمولی است. نگاه کردنمان به روبهرو معمولی است. هر روز صبح که آفتاب طلوع میکند، خانه را به سمت محل کار ترک میکنیم و خوب میدانیم که دست بر چانه و سر تکیه دادن به شیشه ماشین بابا و خیره شدن به کوههای البرز و بیدهای مجنون حاشیه بزرگراه یعنی چه.