جان استاینبک
جورج از جا در رفت که: «سس مُس خبری نیست! تو هرچی نداشته باشیم همونو هوس میکنی! پناه بر خدا! اگه تو رو بیخ ریشم نداشتم زندگیم چه راحت بود! هر جا میرفتم برام کار بود.
نه دردسری، نه دقمصهای! آخر ماهم که میشد 50چوقمو میگرفتم و میرفتم شهر و هر غلطی میخواستم میکردم. غذامو هرجا دلم میخواست میخوردم، تو هتل، یا هر جای دیگه، و هرچیام میخواستم سفارش میدادم یا میرفتم توی یه کافه برا خودم بیلیارد میزدم و این کار هر ماهم بود.»
بوک مارک/ موشها و آدمها
در همینه زمینه :