امیلی برونته
میگفت بهترین کار در یک روز گرمماه ژوئیه این است که آدم از صبح تا شب برود روی یک تکه چمن وسط بوته زار دراز بکشد، زنبورها لابهلای گلها با وِزوِزشان برای آدم لالایی بگویند، چکاوکها بالای سر آدم آواز بخوانند، آسمان آبی و بیابر باشد و خورشید هم مدام بتابد. این کل تصور او بود از سعادت بهشتی. اما چیزی که من دلم میخواست تاب خوردن از یک درخت سبز بود که برگهایش خش خش کنند، باد غرب بوزد و ابرهای سفیدِ سفید به سرعت از بالای سر ما رد بشوند. تازه، نه فقط چکاوکها، بلکه باسترکها، توکاهای سیاه، سِهرههای سینه سرخ و فاختهها هم از 4طرف نغمه سرایی کنند.
بوتهزار از دوردست پیدا باشد، با فرورفتگیهای سایهدار و خنک، اما نزدیک ما موجهای بلند علفزار که در نسیم تاب بخورند، همینطور جنگل و صدای آب و کل دنیا بیدار و سرشار از شادی.
سه شنبه 23 شهریور 1400
کد مطلب :
140499
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/wpD6r
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved