زندگی زیباست...
مسعود میر ـ روزنامهنگار
بازیگری با آن بینی بزرگ و خالگوشتی درشت روی صورت اگر قرار بود به همان مسیر قدیمش پایبند بماند تا حالا هزاربار «بایکوت» شده بود اما آقا مجید خیلی زود احوالش را از بازیگری در فیلمهای ایدئولوژیک به کارگردانی زندگی و زمانه نوجوانان سرخصورت از سیلی زمانه تغییر داد. «بدوک» آمد و «پدر» کمی بعد سررسید تا کارگردانی به جان بازیگری، رخت عافیت بپوشاند؛ اصلا انگار همان ایام بود که روزگار، رخ مبارک و زندگی، چهره زیبایش را به مجیدمجیدی نشانداد.
هرچند «بچههای آسمان» در اسکار حریف شیطنتهای خنده و گریهآور گوییدو و پسرش نشدند و مجیدی به چشم دید که مجسمه طلایی از جلوی چشمانش گذشت و به دستان بنینی ایتالیاییالاصل چسبید اما ناگهان مجیدی در دنیای سینما بدل شد به یک کیمیاگر که از دل زندگیهای ساده مردمان عادی، قصههای جهانپسند رج میزند و به تصویر میکشد.
«رنگ خدا» و «باران» که ساختهشدند مجیدی دیگر یکی از استادان مسلم کار با کودکان و نوجوانان در سینمای جهان بود و «آواز گنجشکها» و «بیدمجنون» هم که از راه رسیدند، کارنامه او دیگر تنوع هم کم نداشت.
آن روی زیبای زندگی که چند خط بالاتر نوشتیم البته سبب شد تا مجیدی در جایگاهی مستحکم و با فراغبال، سراغ تجربیات مطلوبش در دنیای سینما هم برود. ساخت فیلمی درباره زندگی پیامبر اسلام بسیار برای او خوشایند بود و حتی زمانی که در سینمای هند، درست «آن سوی ابرها»ی درامسازان بالیوود از فیلمسازی لذت میبرد هم گویی مجید مجیدی داشت بهخودش و روزگار نامراد ثابت میکرد که زندگی زیباست.
مجیدی البته در این یکی،دو سال گذشته «خورشید» محبوبیت را دوباره رویت و تماشاگران سینما را متقاعد کرد که فقط برای احوالات خودش فیلم نمیسازد و سینمایش هنوز قدرت نشاندن تماشاگر بر صندلی را دارد. زندگی برای کارگردان مهربان و خوشنام سینما حتما زیباست و کاش سالها زیبا بماند!