دولت چگونه امیدآفرینی کند؟
غلامرضا ظریفیان- استاد دانشگاه
یکی از مسائلی که در کشور ما بهدلیل تکرار آن به سنت تبدیل شده این است که در بازه زمانی خیلی کوتاهی پس از شکلگیری دولتها آن اعتماد مردم و امیدواری اجتماعی ایجاد شده در ابتدای شکلگیری دولت از میان میرود و مردم ناامید میشوند. دولت فعلی اما میتواند این سنت را بشکند و مردم را همچنان امیدوار نگه دارد؛ اما چگونه؟
این مسئله در کشور ما عوامل متعددی دارد. از یک طرف بهرغم اینکه دولتها موظف هستند که با تکیه بر برنامههای کلان 5ساله عمل کنند، اما چنین نمیشود. ما تاکنون 6برنامه کلان را سپری کردهایم و درآخر برنامه ششم هستیم. عمدتا جز در یکی، دو دوره آن هم نه به شکل کامل، دولتها وقتی بر سر کار میآیند یا برنامههای گذشته را قبول ندارند یا آن را عملی نمیدانند.
در واقع یکی از نقایص برنامهنویسی در ایران این است که معمولا برنامه 5ساله را دولتی مینویسد که دولت دیگر باید آن را اجرا کند. از اینرو آن تعهد، پایبندی و اعتقاد لازم به برنامهها در دولتها وجود ندارد یا اندک است. حاصل این میشود که وقتی دولتها سر کار میآیند بعضا عزم جدیدی را شروع میکنند و بخشی از تواناییهای خود را هم در نقد و نفی دولت قدیم جستوجو میکنند و حاصل این میشود که بعد از یک دوره 5، 6ماهه که از ماه عسل آن دولت میگذرد، مدیران آن با مجموعهای سنگین از انباشت مشکلات مواجه میشوند و اساسا چون با اتکا بر برنامه هم کار را آغاز نکردهاند و نظارتی هم برای اجرای برنامههای 5ساله وجود ندارد، کار پیش نمیرود و ناامیدی در مردم شکل میگیرد.
حال آنکه حل مشکلات بزرگ، نیازمند یک توان ملی است؛ اما معمولا دولتها کمتر به توان ملی توجه داشتند و عمدتا به توان جریانی و جناحی خودشان اتکا میکردند. در نتیجه بخش مهمی از نیروهای ملی در حاشیه قرار میگرفت. آن مشکلات و معضلات بزرگ هم بدون برنامه روشن و شفاف و بدون اتکا به توان نیروهای ملی کنترل نمیشوند. بنابراین برای عبور از هیجانات و شعارها باید به این موارد توجه داشت.
نکته دیگر اینکه گاهی کسانی که در دولتهای جدید بهکار گرفته میشوند، تصور میکنند با توان و عزم خودشان میتوانند با مشکلات انباشت شده مقابله کنند اما چندماه که میگذرد و با واقعیتها روبهرو میشوند میبینند که آن ایدهها عملی نیست و آن برداشتهایی که مثلا فکر میکردند جامعه ما میتواند خیلی زود از یک جامعه مصرفکننده به جامعه مولد و صادرکننده تبدیل شود، ممکن نیست.
حاصل این میشود که از حدود 6ماه یا یک سال بعد درگیر روزمرگی میشوند و از طرفی انبوه مسائل هم برجا مانده است و سعی میکنند با جلسات متعدد و سیاستگذاریهای نیندیشیده شده یا سیاستهایی که ممکن است پاسخ موقت بدهد، اما در درازمدت کشور را با مشکلات جدی مواجه بکند، از این وضعیت عبور کنند.
در نتیجه مدیر تازه نفسی که 6ماه پیش با نشاط سر کار آمده بود بعد از 6ماه و یک سال با خستگی و بیرغبتی نسبت به مسائل و با روزمرگی مواجه میشود.
لازمه اینکه این اتفاق یا سنت تکرار نشود این است که اولا، مدیران اشراف جدی به 6برنامهای که در گذشته طی شده و میزان اجرایی شدن آنها پیدا کنند. سپس با توجه به مشکلات عدیدهای که کشور دارد با رجوع به نخبگان ملی اولویتبندی نسبت به مشکلات کشور صورت بگیرد. ضرورت اولویت بندی در این است که منابع کشور نامحدود نیست و در نتیجه نمیتوانیم دهها پروژه بزرگ را همزمان در دستور کار قرار دهیم. پس هر وزارتخانه باید با توجه به تجربههای گذشته یک یا 2مسئله مبرم و اهم را انتخاب کند و در رفع آنها بکوشد.
برای مثال الان ما در مسئله بهداشت مهمترین مسئلهای که با آن روبهرو هستیم شیوع کرونا، موجها و مرگومیرهای آن است. حل این مسئله از توان یک وزارتخانه هم خارج است. پس باید این را به مسئلهای اهم تبدیل کنیم. در این صورت و با کمک همه دستگاههای دولتی و خصوصی با همراهی مردم و با استفاده از تجربه 2ساله خود و نیز تجربه جهانی میتوان در یک سال موضوع را کنترل و مرگ ومیرها را مهار کرد؛ چنانکه در برخی کشورهای دنیا توانستهاند مرگومیرها را مهار کنند. وقتی مسائل کشور اولویتبندی شود و چند مسئله در دستور کار قرار گیرد و با عزم ملی تلاش شود که حل شوند، بعد از یک سال مردم هم احساس میکنند گامهای خوبی در رفع آن چند مشکل اساسی که با زندگی آنها درگیربوده، برداشته شده است. این امر خود منجر به 2نتیجه مطلوب میشود؛ اول، آن فشار سنگین اولیه از روی مسئولان برداشته میشود. دوم، انرژی ملی در خدمت دولت جدید درمیآید و سوم، امید به آینده و سرمایه اجتماعی افزایش مییابد.
جامعه ما آسیبهایی که دیده است و در موقعیتی هستیم که باید آن نگاه جناحی را کنار بگذاریم و چرا که مسائل کشور بسیار سنگین است که بار آن هم بر دوش مردم است. پرکاری به شرطی خوب است که با منطق صحیح و درست، انجام شود. ما باید با تجربههایی که اندوختهایم و با نگاه ملی، رویکرد دانش بنیاد، احصای مشکلات و اولویتبندی آنها و نیز استفاده از متخصصان، تجربههای گذشته که هر دولت یک سال پس از شروع به کار، به چه کنم چه کنم میافتاد را تکرار نکنیم.
در این میان نقش اطلاعرسانی دولت هم بسیار مهم است. بدین معنا که دولتها باید مردم را محرم بدانند و آنها را در جریان وقایع قرار دهند. البته اطلاعرسانی و در جریان قرار گرفتن مردم حتما امری درست است؛ اما اگر این اطلاعرسانیها صرفا برای مچگیری از گذشتهها باشد و به ابزاری برای تبری و برائت خود تبدیل شود بیشتر مردم را ناامید میکند. در حقیقت این یک بسته است؛ یعنی اگر جامعه احساس کند که مدیران عزم جدی و نگاه ملی دارند و با تکیه بر مسئلههایی که برای مردم مهم است برنامهریزی و تلاش میکنند طبیعی است که در چنین شرایطی دادن اطلاعات درست منجر به این میشود که توقعات مردم متناسب با تلاشهای دولت کاهش یابد و دوم، مردم هم با توجه به اطلاعاتی که پیدا کردهاند مساعدت کنند و امیدوار باشند که دولت با رویکری که اشاره شد میتواند نقش مؤثری در رفع مشکلات داشته باشد و در نتیجه شاهد افزایش امیدواری مردم هم خواهیم بود.