
نتیجه جنگ در افغانستان تجزیه این کشور است
بررسی وضعیت امنیتی افغانستان در گفتوگو با پیرمحمد ملازهی

محمدامین خرمی- روزنامهنگار
طی 3 ماه گذشته طالبان - و نه دولت مرکزی یا کشورهای خارجی- در افغانستان حرف اول را زده است. دولت مرکزی نشان داده که اگر بخواهد هم ناتوانتر از آن است که تعیین کننده معادلات باشد. کشورهای خارجی به رهبری آمریکا هم از سال گذشته مشخص بود که قصد دارند افغانستان را به حال خود رها کنند. طالبان نشان داده که سرسخت تر از آن است که دست از قدرت بکشد. طی 2 دهه جنگ در افغانستان، این گروه همیشه یک پای معادلات بوده است. حال، هر زمان فساد و ناکارآمدی در دولت مرکزی افغانستان از توجه به خیر عمومی پیشی گرفته، طالبان هم قدرت گرفته است. طی 3 ماه گذشته، همزمان با اوجگیری حملات طالبان، قربانی اصلی مردم بودهاند. سیاسیون در کابل به دور از میدان جنگ، روزگار گذراندهاند. هرچه امروز از جنگ و خونریزی و ناامنی در افغانستان جاری است، حاصل رقابتهای بی حاصل همینها بوده است؛ افرادی که «پیرمحمد ملازهی» پژوهشگر ارشد مسائل افغانستان معتقد است برخی از آنها با طالبان در ارتباطند. او معادله افغانستان را بسیار بزرگتر از جنگ میان طالبان و دیگر گروههای قومی میداند و معتقد است که آمریکا قصد دارد با استفاده از این جغرافیا، حوزه امنیتی چین، روسیه و ایران را برهم زند. به اعتقاد او طالبان هم بخشی از این پروژه بزرگ است. ملازهی نتیجه مسیر کنونی تحولات در افغانستان را همزمان با ادامه جنگ، تجزیه این کشور میداند.
طی هفتههای اخیر، بیشتر حملات طالبان بر مناطق شمالی افغانستان متمرکز بوده است. درست است که به هلمند و قندهار در جنوب و نیمروز هم حملات سنگینی شده، اما مشخص است که هدف اصلی طالبان تسلط بر نوار شمالی است. حمله به مزارشریف هم بهنظر میرسد در چارچوب همین هدف باشد. از نگاه شما استراتژی طالبان در موج تازه حملاتش چیست؟
بهنظر میرسد استراتژیای که برای طالبان طراحی شده، بهخصوص از سوی سازمان اطلاعات ارتش پاکستان یا همان آیاسآی، این بوده که نیروهای طالبان در گام اول، مناطق مرزی را که گمرکات در آنها وجود دارد و محل رد و بدل شدن کالاست، تصرف کنند. حملات طالبان به گذرگاههای مرزی و گمرکات در راستای همین هدف قرار میگیرد. گذرگاه اسلامقلعه در مرز ایران، گذرگاه مرزی با آسیای مرکزی و همچنین گذرگاههای مرزی در شرق و در جنوب هم تصرف شدند. طالبان اکنون یک منابع مالی از کانال گمرکات بهدست آورده که اهمیت زیادی دارد. اما آنچه در مورد شمال مطرح است، موضوع دیگری است. رهبران طالبان میدانند اگر حتی بتوانند کابل را تصرف کنند، جایگاه و پایگاه لازم برای تسلط دائمی بر مناطق شمالی را ندارند. بهعبارت دیگر، در مناطق غیرپشتوننشین، مقاومت در مقابل طالبان شکل خواهد گرفت. به همین دلیل است که طالبان سعی کرده بیشترین نیرو را برای تصرف مناطق شمالی بهکار گیرد تا در آنجا دیگر نیروی منسجمی وجود نداشته باشد که در آینده بتواند در مقابل آنها دست به مبارزه بزند. طالبان کم و بیش مطمئن است که اگر قدرت را بهدست بیاورد، مقاومت چندانی در دیگر مناطق رخ نخواهد داد. مناطق شرق و جنوب، بیشتر پشتوننشین هستند و با طالبان که خود از قوم پشتون است، همراهند. در منطقه شمال، دو قومیت مهم وجود دارد؛ ازبکها و تاجیکها. در مرکز هم هزارهها حضور دارند. این مناطق محل قرارگرفتن گروههایی است که در واقع باعث سقوط حکومت طالبان شدند. طالبان میداند اگر بخواهد کابل را تصرف کند و حکومت تازهای تشکیل دهد، تنها جایی که میتواند مقاومت جدی علیه طالبان سازماندهی کند، منطقه شمال است. هدف اصلی این است که این مقاومت را در هم بکوبند. اگر موفق شوند، تسلط بر افغانستان با مشکلات کمتری مواجه خواهد شد.
در این میان، واقعیت دیگری هم وجود دارد. ببینید، گروههایی که به سمت مرزهای افغانستان با آسیای مرکزی رفتند و این مناطق را تصرف کردند، عمدتا گروههایی هستند که به کشورهای این منطقه مربوطند. نیروهای نهضت اسلامی ازبکستان، حزب انصار تاجیکستان، چچنها و اویغورها در صفوف طالبان در حمله به مناطق مرزی شمال افغانستان حضور دارند. همه اینها زیرمجموعه داعش هستند اما الان با طالبان همکاری میکنند. هدف استراتژیک در این رابطه این است که این نیروها در آینده علیه حوزههای امنیتی روسیه و چین فعال شوند. بهنظر میرسد آمریکاییها در پشت پرده، این بخش از وقایع را هدایت میکنند. در امتداد مرزهای شرقی ایران هم نیروهایی شهرها و روستاهای افغانستان را تصرف کردهاند که نیروهای قومی ایرانی هستند. بنابراین یک استراتژی پیچیده و چندوجهی وجود دارد. این استراتژیها برای کوتاهمدت طراحی نشدهاند، بلکه هدف آنها بلندمدت است. بعد از آنکه طالبان قدرت را بهدست بگیرد، نیروهای رادیکال اسلامی با ماموریت جدید وارد عمل میشوند. این نیروها اکنون زیر پرچم طالبان میجنگند اما بعدا بار دیگر پرچم داعش را علم میکنند و تحت لوای داعش علیه منافع چین، روسیه و ایران وارد عمل خواهند شد.
بنابراین معتقدید حملاتی که طی هفتههای اخیر شاهدش بودهایم، حاصل همکاری داعش و طالبان است؟
گروههای قومی حاضر در این حملات، زیرمجموعه داعش هستند.
نیروهای قومی ایرانی که اشاره کردید، کدام نیروها هستند؟
نیروهایی مثل جیشالعدل.
مقامهای امنیتی در دولت افغانستان هم بارها گفتهاند که طالبان پاکستان در کنار طالبان افغانستان در حال جنگیدن است. تصاویری از نیروهای پاکستانی کشته شده در درگیریها هم منتشر شده؛ آیا این ادعا واقعیت دارد؟
بله، طالبان یک جریان فکری است؛ فرقی نمیکند در افغانستان باشد یا در پاکستان. اینها اعتقادات رادیکال خود را دارند و ملیت نمیشناسند. داعش، القاعده و طالبان، همه دنبالهرو یک تفکر هستند. طالبان مرز نمیشناسد. در میان آنها نیروهای لشکر طیبه هستند که کشمیریاند؛ نیروهای هندی و بنگالی هم در میان آنها هستند. نیروهای طرفدار ابوسیاف از فیلیپین و جماعت اسلامی مالزی و اندونزی هماکنون در افغانستان در حال جنگیدن هستند.
عبدالله عبدالله از کابل و زلمای خلیلزاد از واشنگتن به دوحه رفتهاند تا بار دیگر با سران طالبان مذاکره کنند. نشستی مشابه، چند هفته قبل برگزار شد که چند توافق ضمنی داشت؛ اینکه طالبان به زیرساختها حمله نکند، مردم از گزند حملات در امان بمانند و نیروهای طالبان از حمله به مراکز ولایتها اجتناب کنند. بهرغم این توافق، طالبان از هفته بعد از این نشست، نوک پیکان حملاتش را به سمت مراکز ولایتها چرخاند. بسیاری از زیرساختهای برق و مخابرات هدف قرار گرفتند و مردم آواره کوه و بیابان شدند. چرا طالبان برخلاف تعهداتش عمل میکند؟
ببینید، طالبان احساس قدرت میکند؛ نیرو دارد، سلاح و امکانات پیشرفته هم دارد. نیروهای طالبان به لحاظ انگیزه هم بسیار قوی هستند. طالبان وقتی احساس میکند میتواند معادله را بر هم بزند، به توافقی که با آقای عبدالله در دوحه کرده، پایبند نمیماند. طالبان به توافق خود با آمریکا پایبند نبوده، توافق با عبدالله که اهمیتی ندارد.
در مورد مذاکرات دوحه، آنچه اهمیت دارد این است که طالبان تکلیف خود را میداند؛ تکلیف طرف مقابل است که روشن نیست. طالبان میگوید شخص اشرف غنی قدرت را تحویل دهد و دولت برکنار شود تا زمینه برای تشکیل یک دولت موقت فراهم شود. سران طالبان میگویند که در دولت موقت، آقای عبدالله و تیمش را میپذیرند اما حاضر نیستند آقای غنی را بپذیرند. حتی گفتهاند برخی اعضای تیم اشرف غنی را هم میپذیرند اما خود او را نه. از نظر آنها غنی دستنشانده غرب است. غنی برخلاف عبدالله، پشتوانه قومی قوی ندارد و به همین دلیل طالبان او را نمیپذیرد. تاجیکها، ازبکها و هزارهها پشتیبان عبدالله هستند.
سران طالبان بهدنبال تشکیل دولت موقت هستند اما باید پذیرفت اگر چنین دولتی تشکیل شود، طالبان برنده بازی است. در واقع گروهی که اکنون در معادلات نظامی دست بالا را دارد، در معادلات سیاسی هم حرف خود را به کرسی نشانده است. موضوع این است که اشرف غنی کوتاه نمیآید. او حاضر نیست قدرت را رها کند. او میداند که اگر قدرت را تحویل دهد، سرنوشت دکتر نجیبالله را پیدا میکند.
مجموع نیروهای نظامی و پلیس افغانستان چیزی در حدود 300هزار نفر است. همزمان، گفته میشود طالبان بین 60 تا 70هزار نیرو دارد. بسیاری میپرسند چطور میشود که یک نیروی 300هزار نفری نمیتواند در مقابل یک نیروی 70هزار نفری مقاومت کند. در برخی مناطق، حتی خود نیروهای طالبان از عقبنشینیهای نیروهای امنیتی حیرت کردهاند. چرا ارتش افغانستان با این سرعت از هم پاشیده است؟
واقعیاتی در پشت پرده میگذرد که خیلی شفاف نیست؛ یعنی اطلاعات دقیقی وجود ندارد که بتوان به آن اشاره کرد. برخی از نیروهای شمالی معتقدند درون حاکمیت افغانستان، نیروهایی وجود دارند که با طالبان کار میکنند و همینها هستند که به فرماندهان محلی دستور میدهند سلاحها را بگذارند و جانشان را نجات دهند. در این مورد، اتهامهای جدی مطرح شده و حتی برخی معتقدند در تیم ریاستجمهوری افرادی هستند که با طالبان در ارتباطند. چطور ممکن است که نیروها مقر خود را ترک کنند و تمامی سلاح و امکانات خود را هم جا بگذارند؟ حجم بالایی سلاح و مهمات و خودرو متعلق به ارتش و پلیس طی روزهای اخیر بهدست طالبان افتاده است. در برخی شهرها، قبل از حمله نیروهای طالبان، شهر تخلیه شده است. این تردیدها بسیار جدی است. اینها نمیتواند بدون هماهنگیهای پشت پرده صورت گرفته باشد.
اتفاقات افغانستان، خیلیها را غافلگیر کرده است. بهنظر شما مقصر اصلی در بهوجود آمدن وضعیت امنیتی کنونی در افغانستان کیست؟ آیا دولت است؟ آیا آمریکاست؟
قطعا آمریکاست. واقعیت این است که دولت افغانستان اختیاری ندارد. آمریکاییها با محوریت آقای خلیلزاد در دوحه با طالبان به توافقی رسیدهاند و هرآنچه امروز شاهد آن هستیم، طبق همان توافق انجام میشود. حتی تصرف شهرها و مراکز ولایتها طبق توافق است. آمریکاییها برای افغانستان برنامه بلندمدت دارند. هدف اصلی آنها مختلکردن ابتکار کمربند و راه چین است. دولت آمریکا متوجه شده، جایی که میتواند این پروژه بزرگ چین را به شکست بکشاند، در همین منطقه است. آمریکا اگر بخواهد همچنان در قرن21 بهعنوان قدرت برتر و قدرت هژمون جهانی باقی بماند، راهی ندارد مگر اینکه این پروژه چین را به شکست بکشاند. چینیها هم متوجه این برنامه آمریکا هستند. به همین دلیل است که چین بلافاصله نیروهایش را در منطقه مرزی افغانستان، در منطقه واخان، مستقر کرده است. چین میداند که همه آنچه در افغانستان در جریان است، بهخاطر مهار رقبای آمریکاست؛ در واقع آمریکا بهدنبال برهمزدن حوزه امنیتی چین، روسیه و ایران است. روسیه هم متوجه معادلات افغانستان است. روسیه نیروهایش را در مرز تاجیکستان و افغانستان مستقر کرده؛ روسیه در این منطقه مانورهایی هم برگزار کرده است. اینها نه بهخاطر زورآزمایی با طالبان، بلکه بهخاطر قدرتنمایی در مقابل آمریکاست. چین و روسیه میدانند که آمریکا در نهایت افغانستان را به طالبان میدهد. آمریکا به این نتیجه رسیده که از این جغرافیا استفاده کند و چین و روسیه را دچار مشکل کند. طالبان بخشی از این پروژه بزرگ است.
طبق این تحلیل، فکر میکنید در هفتههای آتی شاهد چه اتفاقاتی در افغانستان خواهیم بود؟
درنهایت 2راهحل پیش روی افغانستان وجود دارد؛ یکی راهحل سیاسی و دیگری نظامی. راهحل سیاسی که مثلا ممکن است در دوحه بهدست بیاید. براساس این راهحل، اشرف غنی باید از قدرت کنارهگیری کند، یک دولت موقت تشکیل شود و در این دولت موقت قطعا طالبان بیشترین سهم را خواهد خواست. راهحل دیگر هم راهحل نظامی است که طالبان اکنون در پیش گرفته است. میتوان گفت که آمریکاییها ترجیح میدهند عبدالله و ملابرادر و خلیلزاد در دوحه به تفاهمی برسند که یک دولت موقت تشکیل و بعد توازن قدرتی بین نیروهای شمالی، نیروهای طالبان و نیروهای لیبرال دمکراتی که اکنون حاکم هستند، ایجاد شود؛ یعنی هیچکدام حذف نشوند و هیچکدام در موضع مسلط قرار نداشته باشند. بهنظر میرسد دستور کار آمریکا این باشد.
نباید فراموش کرد که پاکستان هم در این میان بازی خود را میکند؛ عربستان سعودی هم بازی خود را میکند؛ ایران، ترکیه و هند هم منافع خود را دارند و بر این اساس بازی خود را دنبال میکنند. در معادلات افغانستان، منافع متضادی وجود دارد؛ نیروهای داخلی، کشورهای همسایه و قدرتهای فرامنطقهای، هر کدام منافع خود را دارند. آن چیزی که در نهایت باید تکلیف افغانستان را روشن کند، این است که 3جریان داخلی، منطقهای و بینالمللی بتوانند روی یک راهکار به توافق برسند. در این راهکار، هیچیک از جریانها نباید احساس شکست کند؛ باید بازی برد-برد برای همه طرفها باشد. اگر چنین فرمولی پیدا شود، افغانستان به صلح و ثبات خواهد رسید. در غیر این صورت، اگر طالبان بخواهد موضوع را از طریق جنگ تمام کند، میتواند کابل را تصرف کند اما تسلط بر شمال بسیار دشوار خواهد بود. نتیجه چنین شرایطی یک جنگ داخلی است. این جنگ داخلی هم ظرفیت آن را دارد که به جنگ نیابتی بین کشورهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل شود. در این صورت، نتیجه، تجزیه افغانستان خواهد بود.