جهان میانهروی
منتقدان سیاست چه نظری درباره عملکرد دولتهای میانهرو دارند؟
سمیرا مصطفینژاد ـ روزنامهنگار
میانهروی مدل یا موضعی سیاسی است که علاوهبر پذیرش توازن برابری و قشربندی اجتماعی، مخالف تحولات سیاسی است که منجر به گرایش بیش از اندازه به چپ یا راست خواهد شد. سیاستهای چپ میانهرو یا راست میانهرو، هردو به مرکزگرایی تمایل دارند و در عین حال تمایل نامحسوسی هم به سمتهای مربوط به خود، چپ یا راست دارند. دولت کانادا یکی از مشهورترین دولتها در جهان است که سابقه تاریخی در استفاده از مدل سیاسی میانهروی دارد. هردو حزب لیبرال و محافظهکار کانادا بر جذب حداکثری از رایدهندگان متمرکز هستند. لیبرالهای کانادایی که همواره در فضای سیاسی کشور جایگاهی مسلطتر داشتهاند همواره نسبت به محافظهکاران راستگرای میانه، میانهروتر بودهاند. در جامعه کانادا سیاستهای راستگرایی افراطی یا چپگرایی افراطی هرگز در مقام برتری نبودهاند. دولت کنونی فرانسه هم برپایه مدل میانهرو بنا شده است. درواقع احزاب فرانسه بهصورت سنتی خود را میانهرو توصیف میکنند، اگرچه در گذر زمان این احزاب دستخوش تغییرات میشوند. مثلا زمانی که موضوع سیاسی جدیدی مطرح و یک حزب سیاسی در فرانسه به حزب اصلی تبدیل میشود، حزب چپ میانه ممکن است عملا به سمت راست متمایل شود اما خود را راستگرا درنظر نمیگیرد و از تبدیلشدن به نوع جدیدی از میانهرو استقبال میکند. در حال حاضر مطرحترین حزب میانه، حزب جمهوریخواه لارپابلیک ان مارش است؛ حزبی که نخستوزیر کنونی فرانسه، امانوئل مکرون، در سال2016 آن را ایجاد کرد و هدف آن عبور از مرزهای سیاسی سنتی و ایجاد سازمان فراگیر میانحزبی مترقی واقعگرا از هر دو جناح راست و چپ عنوان شده است. با اینهمه، نظرسنجیهای اخیر نشان از آن دارد که میانهروی به سبک مکرون در فرانسه چندان موفق عمل نکرده است.
پارادوکس میانهروی
در نگاه کلی و جهانی، شاید این مدل سیاسی خوشایندتر از مدلهایی بهنظر بیاید که به چپ یا راست گرایش افراطی دارند و محافظهکاری یا تندروی را درپیش میگیرند. اینطور بهنظر میآید که جلوگیری از تشدید گرایش به یک طیف و حفظ تعادل در فضای سیاسی میتواند در ایجاد ثبات و عدالت در فضای کشورها تأثیرگذار باشد. در جهانی که در آن همواره مفهوم دمکراسی در معرض خطر قرار دارد و هر روز سیاستمداران مستبد بیشتری در آن به قدرت میرسند، تأثیرگذاری مدل سیاست حزبی کمتر از همیشه میشود و شهروندان نسبت به هنجارها و نهادهای لیبرال دمکراسی بدبینتر میشوند. چنین روندهایی باعث ایجاد این تصور شده است که اصلیترین خطری که دمکراسی را تهدید میکند، افراطگرایی در سیاست است و میانهروی همواره رویکرد متعهدانهتری نسبت به فرایند دمکراسی درنظر گرفته میشود. دیوید ادلر، استاد و محقق علوم سیاسی دانشگاه آیداهو در آمریکا، با این رویکرد مخالف است. براساس پژوهشهایی که او در سال2018 روی اروپا و آمریکای شمالی انجام داده است، میانهروها چندان میانه خوبی با مفهوم دمکراسی ندارند و بیشترین میزان حمایت را از سیاستمداران مستبد از خود نشان میدهند؛ پدیدهای که ادلر از آن با عنوان پارادوکس میانهروی یاد میکند. آدلر این اطلاعات را از پژوهشهای ارزشهای جهانی و ارزشهای اروپا که در سالهای 2010 تا 2014 و 2008 انجام گرفتهاند گردآوری کرده است. ایندو جزو جامعترین نظرسنجیهای عمومی در جهان بهشمار میروند که با همکاری مردم از 100کشور مختلف جهان انجام گرفتهاند. در این نظرسنجیها از شرکتکنندگان خواسته شده تا خود را در طیفهای سیاسی مختلف، از چپ افراطی گرفته تا راست افراطی دستهبندی کنند. ادلر با استفاده از این دادهها، توانست میزان حمایت شرکتکنندگان در پژوهشها را از نهادهای دمکراتیک به دست آورد و دریافت افرادی که خود را در طیف گرایشهای سیاسی، میانهرو درنظر میگیرند، کمترین میزان حمایت از نهادهای دمکراسی را از خود نشان میدهند. پاسخدهندگان در مورد برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه هم اظهارنظر کردند و ادلر دریافت میانهروها در تمامی کشورهای اروپایی و آمریکایشمالی کمترین میزان پشتیبانی را از برگزاری انتخابات آزادانه دارند. این محقق علوم سیاسی میگوید در تحلیل دادهها شاید این تصور ایجاد شود که مفهوم «حمایت از دمکراسی» مفهومی انتزاعی است اما مفهوم حقوق شهروندی مفهومی واضح و شناختهشده است و میانهروها در پشتیبانی از این حوزه هم ضعیف عمل کردهاند. اگرچه تحلیلگران سیاسی دیگری مانند الای پالایولوگو نوع تحلیل آدلر از میانهرو را در این پژوهش نادرست درنظر گرفتهاند. زیرا باور دارند میانهروی لزوما به معنی قرارگرفتن در میانه فاصله بین چپ یا راست نیست و میانهروهایی که آدلر با اتکا بر آنها پدیده پارادوکس را مطرح کرده است، افرادی هستند که تقریبا در مورد همهچیز، از ایدئولوژی گرفته تا ارزشهای دمکراسی، تردید دارند. با اینهمه نمونه میانهروی دولت اخیر فرانسه با گذشت چهارسال از بهقدرترسیدن مکرون، بخشهایی از فرضیه آدلر را تأیید کرده است.
نمونه فرانسه: مردم، مکرون را دوست ندارند
امانوئل مکرون با شعار میانهروی و حمایت احزاب چپ فرانسه توانست رقیب راست افراطی خود، ماری لوپن، را شکست دهد و رئیسجمهور فرانسه شود. با اینهمه پس از گذشت چهارسال از حکومت او بر فرانسه، مفهوم و تأثیرگذاری برند سیاسی او همچنان در هالهای از ابهام باقی مانده است. مکرون ادعا داشت جایگاه سیاسیاش نه بهسمت راست تمایل دارد و نه بهسمت چپ و اعلام کرد میخواهد از هر دو طرف برای مدیریت کشور کمک بگیرد. اکنون کمتر از یک سال تا انتخابات بعدی فرانسه باقی مانده و میزان رضایت از مکرون در فرانسه بهشدت سقوط کرده است. میزان رضایت از عملکرد کلی مکرون براساس جدیدترین نظرسنجیهای مؤسسه نظرسنجی فرانسه IFOP، از 62درصدی که پس از پیروزی او در انتخابات ثبت شده بود به کمتر از 37درصد رسیده است. رافائل لورکا، محقق علوم سیاسی در فرانسه، میگوید رئیسجمهور فرانسه تلاش کرده تا از نظر سیاسی خنثی و بیطرف باقی بماند؛ رویکردی که در میان فرانسویها سرخوردگی گستردهای ایجاد کرده است. لورکا با اشاره به انتخاب وزرای کابینه مکرون از حزب راستگرا و چپ میانه میگوید: بیطرفی هیچوقت به معنی ترکیبی از چیزهای متناقض نبوده است.
بهگفته لورکا، مکرون بهجای اتکا بر ایدئولوژی سیاسی، بر یک برند سیاسی اتکا کرده است تا گرایش پیچیده و غیرقابل فهم سیاسی خود را به دیگران بقبولاند. او معتقد است مکرونیسم نه یک ایدئولوژی و نه یک شیوه تفکر شفاف است، بلکه شیوهای برای صحنهسازی یا ارائه پروژههای سیاسی است. استفاده مکرون از نشانهها، رنگها و زبان سیاسی آرامبخش، همگی در راستای ایجاد نوعی روایت سیاسی هستند نه ایدئولوژی سیاسی. مثال قابلتوجه لورکا در این حوزه، شعار انتخاباتی مکرون، «عظمت را دوباره به سیارهمان بازمیگردانیم» است که بهواسطه آن خود را در مقابل ترامپ و شعار انتخاباتیاش «عظمت را دوباره به آمریکا بازمیگردانیم» قرار داد تا به این شکل هوشمندانه، خود را به قهرمان تغییرات اقلیمی تبدیل کند. با اینهمه، پس از گذشت چهارسال مشخص شد این شعار فاصله زیادی با سیاستهایی دارد که مکرون در حوزه محیطزیست بهکار بسته است. درواقع او به هیچوجه رئیسجمهور دوستدار محیطزیستی نبوده است.
کارشناسان سیاسی یکی از قابلتوجهترین جنبههای ریاستجمهوری مکرون را تحکیم قدرت دولت میدانند، آنهم به شیوهای بسیار اغراقآمیزتر از دولتهای پیشین جمهوری پنجم فرانسه. بهگفته داگلاس وبر، استاد علوم سیاسی، حزب جمهوریخواه فرانسه پشتیبان نوعی دمکراسی بهشدت سلسله مراتبی است که از مجلسی نسبتا ضعیف و رئیسجمهوری با قدرت اجرایی بسیار زیاد برخوردار است. در دوران مکرون که ادعای میانهروی داشت، قدرت اجرایی بهشکلی اغراقآمیزتر افزایش یافت. در دوران او بیش از هر زمان دیگری فاش شد که تحولات و دستورالعملهای قانونگذاری بهصورت یکطرفه از سوی کاخ الیزه دیکته میشود. نحوه مدیریت بحران همهگیری کرونا یکی از بارزترین نمونههای این رویکرد مکرون است. تا پیش از آغاز همهگیری، میزان رضایت مردم فرانسه از مکرون بسیار بالاتر بود. بیتوجهی او به توصیههای مشاورانش در تعطیلکردن کشور در اوایل 2021 و وخیمترشدن وضعیت همهگیری در فرانسه باعث شد مردم فرانسه تصور کنند او قدرت تشخیص خود را از دست داده است. در تقابل با این دیدگاه وزرای مکرون در مقام دفاع از او برآمدند و در رسانههای فرانسه او را فردی توصیف کردند که تمامی پژوهشهای مرتبط با همهگیری کرونا را مطالعه میکند، همهچیز را میداند، همهچیز را پیشبینی کرده و برای همهچیز تصمیمگیری میکند. فرانسواز میشل لمبرت، نماینده مجلس فرانسه که در سال 2018 حزب مکرون را بهخاطر سیاستهای زیستمحیطیاش ترک کرد، معتقد است این رفتارها در دولت مکرون «فوقسلطنتی» است و در جهانهای سیاسیای کاربرد داشته است که امروز دیگر منقرض شدهاند.