سید سهیل رضایی؛ مدیر هیأت رئیسه بنیاد فرهنگ زندگی از معیارهای انتخاب یک کتاب خوب میگوید
خودشناسی و مسئلهیابی
سید سهیل رضایی مدیر هیات رئیسه بنیاد فرهنگ زندگی است و سالهاست که در حوزه روانشناسی فعالیت میکند. صحبتهایش چه در تلویزیون و چه در سمینارهایی که با مخاطبان مختلف برگزار میکند، دقیق است، اما هیچ وقت پیچیده و غیر قابل فهم نیست. او به خاطر ارتباطات متعددش با مراجعانی که مشکلاتشان را برایش نقل میکنند، شناخت خوبی از دردهای هایشان دارد. همین مورد، یعنی سالها سابقه کاری و مواجه شدن با افراد و قشرهای مختلف دلیلی بود تا سراغ او برویم و بپرسیم که آیا هر کتاب روانشناسی یا شبهروانشناسی را به سادگی میتوان خرید و خواند؟ اصلا آیا انتخاب کتاب روانشناسی نیازمند آگاهیهای مختلف است ؟ او پاسخهای متفاوتی به ما داد که در پی میخوانیم.
برای اینکه بتوانیم یک کتاب مناسب در حوزه روانشناسی پیدا کنیم، به چه شاخصهایی باید توجه کنیم؟
خود کتاب خواندن به تنهایی فضیلت نیست. کتاب یک ابزار رشد است و در نهایت مشکلی را حل میکند. اول از همه من باید خودم را بشناسم و ببینم که مسئله ام چیست؟ بعد از اینکه مسئله پیدا شد، باید بگردم و ببینم که کدام متون و با کدام گرایشی میتواند بهترین انتخاب برای حل مسئله من باشد. این اولین مسیر برای انتخاب یک کتاب مناسب است. شاید اگر به شما کتابی را معرفی کنم، برای شما مناسب نباشد. چون دغدغه شما آن نبوده است ولی دغدغه این روزهای من دقیقا همان است. پس اگر شما مشکل و مسئلهتان را مطرح کنید، احتمالا بتوانم کتاب خوبی به شما معرفی کنم؛ چون این بار مسئله شما را میدانم. ما در انتشاراتمان هم همین موضوع را توصیه میکنیم؛ ابتدا شناختی کلی نسبت به مسئله پیدا میکنیم و درنهایت میگوییم که فلان کتاب با توجه به مسئله شما مناسب است.
آیا کتابهای ترجمه دیگر کشورها برای ما که اقلیم و مسائل روانشناسی خاص خود را داریم، مناسب است؟
در بسیاری از این کتابهای ترجمه ما درصد بالایی نقلقول از مولوی میبینیم، مثل آنچه در کتابهای جیمز هریس دیده میشود. رابرت جانسون هم از حافظ نقل قول دارد. لازم نیست که خرد انسانی بومی باشد، خرد روانشناسی قابلیت جابهجایی دارد. خرد جامعهشناسی در بسیاری از موارد قابلیت بومی ندارد. در گاهی از مواقع خرد روانشناسی نیاز به استنادهای بومی دارد و ممکن است با کشور ما متفاوت باشد. در این مواقع ما بهعنوان یک ناشر آن را تشخیص میدهیم و توضیحات لازم را برای مخاطب زیرنویس میکنیم. حجم بسیاری از مسائل بشر در دنیای امروز به هم نزدیک است و در جوامع مختلف شکاف عمیقی وجود ندارد. یا لااقل من به آن برنخوردهام. ما در دانش خودمان مانند نفت میمانیم. حجم عظیمی خرد داریم اما به وسایل استخراج نیاز داریم. به نظر میرسد که آنها خیلی خوب طبقهبندی و رتبهبندیهای لازم در این زمینه را انجام دادهاند. این کار ما را راحت میکند و حتی استخراج و بهرهبرداری از منابع داخلی مانند آثار مولوی و حافظ را برایمان خیلی روانتر و راحتتر میکند. دانش قابلیت درخشش در همه جای دنیا را دارد.
چرا در بسیاری از مواقع مخاطب بعد از خواندن کتاب روانشناسی، حس خوبی پیدا میکند اما در عمل زمانی که به مرحله بهرهبرداری میرسد، به مشکل میخورد؟
این اتفاق مانند این است که آدمی را به بالای استخر ببریم و درباره چه طور شنا کردن به او توضیحاتی بدهیم. آن آدم زمانی که توضیحات ما را میشنود، فکر میکند که میتواند شنا کند اما واقعاً اینطور است؟ ما نیاز به یک مهارت و رشد روانی داریم. دانستن مساوی با توانایی نیست. اینها با هم شکافی دارند که باید پر شود. برای پر کردن این شکاف نیاز به مهارت دارید. مهارت نیاز به تمرین دارد. تمرین مداومت میخواهد و مداومت انگیزه برای رشد و تابآوری برای رشد میخواهد. اینها یک چرخه است. اگر من مربی شما باشم باید این چرخه را برای شما بچینم. مربی باید به شما بگوید که اگر مشکلی پیش آمد ایرادی ندارد، دوباره سعی میکنیم. شما چیزی را میدانید ولی توانستن آن ممکن است زمانبر باشد. در نقشه ممکن است به شما مسیر بندرعباس را نشان دهم و در نقشه این زمان دو دقیقه باشد ولی در حقیقت این مسیر ۱۲ ساعت است.
برخی از آدمها ممکن است در زمان بحرانی در مسئلهشان به سر ببرند. آنها برای حل مسئله خود نمیتوانند از طریق کمک به خویشتن مشکل را حل کنند. مثل اینکه پای شما آسیب دیده باشد و باید فیزیوتراپی کنید تا بتوانید راه بروید. بعد از آن، باید تمرین کنید تا عضلهتان قوی شود وبتوانید چند قدم بیشتر راه بروید. برای کسانی که در نقطه بحران قرار دارند، پیشنهادم این است که اول به مشاوره بروند. کمی روحیه خود را ارتقا دهند و بعد پیش مربی شخصی بروند و بعد از کمک شخصی به خود استفاده کنند. قطعا کسی که ضربه روحی خیلی سنگین خورده نمیتواند از اول کمک شخصی به خود کند. بنابراین آدمها برای استفاده از محصولات باید طبقهبندی علمی شوند. شما اگر با یک درد مشترک مانند دلدرد به پزشک مراجعه کنید، به همه یک دارو و تجویز داده نمیشود. به یک نفر ممکن است پرهیز غذایی دهد، به یکی میگوید آپاندیست است و باید سریع عمل شوی و دیگری هم با دارو مشکلش حل میشود. سه درد مشترک است ولی تجویزهایشان متفاوت. در بسیاری از مواقع ما در انتخابمان دچار مشکل میشویم و این خطا را به کتاب نسبت میدهیم. این البته یک بعد ماجراست. خواندن یک کتاب به معنی خوب شدن برای همیشه نیست. هیچ وقت یک کتاب کافی نیست. شما روزانه نیاز به تزریق آگاهی دارید. در باشگاههای ورزشی هم همین روند وجود دارد. بعد از هشت جلسه مربی شما ورزش شما را تغییر میدهد چون بافت عضلانی شما تغییر کرده و باید ارتقا پیدا کنید. اما درباره تفکر چنین نظراتی نداریم. میخواهیم یکچیز بخوانیم و راحت شویم. هدف از زندگی راحت شدن نیست. هدف از زندگی راحتتر زندگی کردن است. این دو با هم فرق دارند. شما باید از خود مسئله بزرگتر شوید، نه اینکه بیمسئله شوید .چون مخاطب چنین باوری دارد اشتباهاً به سراغ اثری میرود که بیمسئله شود. بنابراین دچار سرخوردگی میشود. شما باید امروز با خواندن کتاب فلان مسئله را حل کنید اما فردا ممکن است مسئله دیگری رخ دهد. زندگی شناور و پویاست.
چرا سیستم طبقهبندی مناسب با حال مخاطب برای انتخاب وجود ندارد؟
نشر در کشور ما خیلی سازمانیافته نیست و ناشران در بسیاری از مواقع تخصصی کار نمیکنند. در بسیاری از مواقع گرایشیافته نیستند تا خدمت لازم را به مخاطب بدهند و به او نقشه راه را نشان بدهند. کتابها باید برای مخاطبان راهبردی باشند.