• پنج شنبه 20 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 1 ذی القعده 1445
  • 2024 May 09
یکشنبه 17 مرداد 1400
کد مطلب : 137638
+
-

ما به خبر مبتلاییم

ما به خبر مبتلاییم

میثم قاسمی

۲۳ سال پیش در چنین روزهایی، هنوز جواب کنکورم نیامده بود. جوان بودم و گرچه دوست داشتم خبرنگار باشم؛ اما می‌ترسیدم از شغلی که هیچ‌چیز درباره‌اش نمی‌دانستم. تصمیم گرفته بودم راه کم‌دردسرتری را برای آینده زندگی‌ام انتخاب کنم. رشته مهندسی را انتخاب کردم که خیلی راحت و بی‌دردسر به زندگی‌ام برسم.
در همان تابستانی که یادم نیست چطور گذشت، ناگهان خبر رسید طالبان به مزارشریف رفته‌اند و کنسولگری ایران در این شهر را به خاک و خون کشیده‌اند. محمود صارمی، خبرنگار ایرنا هم یکی از نام‌هایی بود که در آن روزها می‌شنیدم؛ اما هیچ تصویری از آنچه بر او گذشته نداشتم. چند سال بعد، وسوسه خبرنگار شدن، سایه زندگی آرام را کنار زد و مهندسی را رها کردم تا بقیه سال‌های تاکنون را در تحریریه‌های بزرگ و کوچک روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌ها و ماهنامه‌ها بگذرانم.
حالا که نزدیک به ۲۰سال است خبرنگاری و روزنامه‌نگاری می‌کنم، می‌دانم محمود صارمی در مزارشریف چه می‌کرده و چه روزها و ساعت‌هایی بر او گذشته است. آخرین پیام فوری‌اش به تهران، باز هم یک خبر است. پیامی که ناتمام ماند؛ «مزار شریف سقوط کرد. هفدهم مرداد‌ماه ۱۳۷۷، اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند. خبر فوری، فوری. مزار شریف به‌دست طالبان سقوط کرد، عده‌ای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده می‌شوند به من بگویید که چه وظیفه‌ای...» بارها این پیام را خوانده‌ام و فکر کرده‌ام اگر من آن روز در دفتر خبرگزاری ایرنا در تهران نشسته بودم، چه جوابی به صارمی می‌دادم؟ باید می‌گفتم او چه وظیفه‌ای دارد؟ مثلا هرکاری برای نجات جانش صلاح می‌داند را انجام دهد؟ اصلا او راهی برای نجات جانش داشت؟
هرکسی برای مدتی کار خبر انجام داده باشد، می‌داند در میدان حوادث، خبرنگار تنهاست. خبرنگار نه نیروی نظامی است که سلاح داشته باشد و نه یک مقام سیاسی است که به پشتوانه سمتش از برخورد مصون بماند. بدتر اینکه به واسطه خبررسانی‌اش نخستین کسی است که به او حمله می‌شود. برای بسیاری از ما بارها و بارها اتفاقاتی رخ داده که هیچ راه فراری از آن نداشته‌ایم و در عین حال کسی نبوده به دادمان برسد؛ اما چرا باز هم خود را در آن وضعیت قرار می‌دهیم؟ چرا حتی در بیشتر موارد شرحی از آنچه بر ما گذشته را بازگو نمی‌کنیم؟
واقعیت این است که ما به «خبر» مبتلا شده‌ایم. نمی‌توانیم از آن جدا شویم. وقتی رخدادی را در اطرافمان می‌بینیم که احساس می‌کنیم «خبر» است، نمی‌توانیم آن را مخابره نکنیم. حتی اگر اجازه انتشارش را نداشته باشیم، آن را به همکارانمان می‌گوییم. گاهی خودمان مانند محمود صارمی، خبر می‌شویم و گاهی در سکوت به کارمان خاتمه می‌دهیم؛ اما مطمئن باشید همه‌مان تا آخرین لحظه زندگی، خبرنگار می‌مانیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :