• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
پنج شنبه 6 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 13763
+
-

اهالی روستای میرآباد نیشابور خاص‌ترین گیاه دنیا را پرورش می‌دهند

ما ریواس‌ کاریم

ما ریواس‌ کاریم

حسن احمدی فرد
«حسن آقای برفرازی» معتقد است، پرورش ریواس، سخت‌ترین کار دنیا است. او اهل روستای «میرآباد» نیشابور است، جایی که ریواس‌هایش زبانزد است. نه فقط در نیشابور و مشهد که در همه شهرهای بزرگ، ریواس‌های میرآباد، مشتری‌های خودش را دارد؛ ساقه‌های ترد و پر آبی که طعم میوه‌ها و سبزی‌های بهاری را کامل می‌کند. مردم روستاهای دامنه بینالود، پشت در پشت کارشان، پرورش ریواس بوده و هست، آن هم به شیوه‌ای سنتی. انگار زمان، راهش را در دره‌های پر پیچ و خم و دیواره‌های بلند بینالود گم کرده است. ریواس‌کارها، همان طور این محصول ترش و شیرین را به عمل می‌آورند که هزاران سال پیش از این به عمل می‌آمده است. هیچ عنصر صنعتی در به عمل آوردن ریواس نقشی ندارد، هر چه هست هنر طبیعت است و البته سخت‌کوشی مردمی که نان‌شان را از بوته‌های خودروی گیاهی به دست می‌آورند که برگ‌های پهنی دارد و ساقه‌ای ترد و کشیده. گیاهی که تنها در کوهپایه‌های سنگلاخی رشد می‌کند و آب و آفتاب فراوانی می‌خواهد. ریواس را نمی شود جای دیگری به عمل آورد. دست‌کم میرآبادی‌ها تا حالا سعی نکرده‌اند ریواس‌ها را جای دیگری هم بکارند. روستای میرآباد، در دل دشتِ پای کوه است و بوته‌های ریواس، در شیب تند کوهپایه‌ها؛ شیبی که گاهی حتی به هفتاد درجه هم می‌رسد. با همه این حرفها، رفاقت دیرسال میرآبادی‌ها و بوته‌های ریواس، حکایت شنیدنی همزیستی مهربانانه انسان است و طبیعت.



پیاده در دامنه‌ها



در روستای میرآباد هر کدام از دامنه‌ها و انبوه بوته‌های ریواسش، مال یکی از اهالی است. اهالی به تقسیم بندی‌هایی که وجود داشته و دارد، احترام می‌گذارند و کم پیش می‌آید که بر سر مالکیت دامنه‌ای، اختلافی بروز کند. این تقسیم بندی‌ها، سال‌های سال است که دست نخورده باقی مانده است. دامنه‌ها و بوته‌های ریواسش، از پدرها به پسرها ارث می‌رسد و بین برادرها، تقسیم می‌شود. گاهی هم پشت قباله عروسی می‌شود که به خانه بخت می‌رود. کار پرورش بوته‌های ریواس البته یک کار کاملا مردانه است و اگر عروسی هم زمینی داشته باشد آن را به همسرش واگذار می‌کند تا ریواس‌هایش را برداشت کند. در این میان، پسرها، در روستای میرآباد، کمک‌کار پدرشان هستند. آنها هم‌پای مردهای میان‌سال، از سنگلاخ دامنه‌ها بالا می‌روند و کار پرورش ریواس را پی می‌گیرند.

بوته‌های ریواس، البته به اندازه چند ساعت پیاده‌روی توی کوه و کمر، از روستای میرآباد، دوراست. آقای برفرازی تصریح می‌کند که: «با سرعت راه رفتن ما، یک ساعت؛ با سرعتی که شما می‌توانید بیایید سه ساعت.»

او و پسرش «علی برفرازی» یاد گرفته‌اند که چطور مسیر چند کیلومتری و ناهموار روستا تا بوته‌ها را بدون استراحت طی کنند. در فصل برداشت ریواس یعنی از اواخر فروردین تا اوایل خردادماه، آنها 20، 25 باری باید همین راه را بروند و برگردند و هر بار که بر می‌گردند، 30، 40 کیلو ریواس را هم با خودشان به روستا می‌آورند.

راه پر پیچ و خم است و مالرو و از وسط دره‌ای می‌گذرد که یک رودخانه پر آب هم دارد. بخشی از راه را می‌شود با موتورسیکلت طی کرد، اما باقی راه را باید پیاده رفت.

آقای برفرازی می‌گوید: «در قدیم که موتور نبود، همه کارها با الاغ انجام می‌شد. حتی همین حالا هم که انواع و اقسام موتور سیکلت ساخته شده، باز هم تنها الاغ است که می‌تواند از شیب‌های تند بالا برود و پایین بیاید. الاغ‌ها اگر نباشند کار پرورش ریواس، بسیار سخت‌تر می‌شود.


کار پرورش بوته‌های ریواس البته یک کار کاملا مردانه است و اگر عروسی هم زمینی داشته باشد آن را به همسرش واگذار می‌کند تا ریواس‌هایش را برداشت کند. در این میان، پسرها، در روستای میرآباد، کمک‌کار پدرشان هستند. آنها هم‌پای مردهای میان‌سال، از سنگلاخ دامنه‌ها بالا می‌روند و کار پرورش ریواس را پی می‌گیرند



 دوباره ریواس



کار پرورش ریواس درست از وقتی آغاز می‌شود که کار برداشت ریواس تمام بشود. در پایان فصل برداشت یعنی وقتی تابستان دارد از راه می رسد، ریواس‌کارها باید بوته‌هایی را که برای تولید ریواس در سال بعد مناسب هستند، مشخص کنند. آنها هر بوته‌ای را که مناسب بدانند، برگ‌های پهنش را روی خودش بر می‌گردانند و یک تخته سنگ می‌گذارند روی آن. برای آن که تخت سنگ‌هایی که زیرشان بوته ریواس است، از دیگر تخته سنگ‌های دامنه تشخیص داده شود، روی آن را رنگ می‌زنند. کار «سنگ خو»(سنگ خواب) یعنی سنگ‌گذاری روی بوته‌ها و رنگ زدن‌شان که تمام بشود، کار ریواس‌کارها هم تمام شده است. آنها همه تابستان و پاییز و زمستان سراغی از بوته‌ها نمی گیرند و وقت‌شان را در باغ‌های میوه می‌گذرانند.
زمستان که تمام بشود و برف‌های کوه که شروع به آب شدن کنند، وقت آن است تا ریواس‌کارها به کومه‌های سنگی‌شان در ارتفاعات بینالود برگردند. آنها معمولا بیست روز مانده به نوروز، کارشان را دوباره آغاز می‌کنند. حالا تخته سنگ‌های رنگ‌آمیزی شده، لابلای برف‌هایی که دارند آب می‌شوند، مشخص است؛ هرچند دیگر خبری از برگ‌های پت و پهن ریواس نیست. گذر تابستان و پاییز و زمستان، برگ‌ها را خشک کرده و پوسانده است اما ریشه‌ها همچنان جان دارند.

ریواس‌کارها، تخته سنگ رنگ‌آمیزی شده را برمی‌دارند و بجای آن، چند تا سنگ ایستاده، در اطراف بوته می‌گذارند و روی آن را با خاک‌ و سنگریزه‌های کوه می‌پوشانند. اسم این کار، «کارگاه زدن» است. این کار، تا نوروز و حتی بعد از آن هم ادامه پیدا می‌کند. حالا ریواس‌کارها چشم به آسمان می‌دوزند تا باران‌های بهاره آغاز بشود.





 در روستای میرآباد، هنوز هم مثل همان قدیم‌ها، وظیفه آوردن ریواس‌ها از کوه به روستا، با الاغ‌ها است. عصرها توی دامنه‌ها و دره‌ها می‌شود الاغ‌هایی را دید که خورجین‌شان پر از ریواس است و به سمت روستا برمی‌گردند. حسن آقای برفرازی اما چارپایی ندارد تا بار ریواس‌ها را پشت حیوان بگذارد. الاغ او سال گذشته در همین روزهای اردیبهشت، از شیب یکی از دامنه‌ها پایین افتاده و سقط شده است. حسن آقا، داستان را این طور تعریف می‌کند: «از صبح سحر آمده بودیم و ریواس‌ها را جمع کرده بودیم. عصر بود که برگشتیم سمت روستا. شاید 100 کیلویی ریواس می‌شد که بار حیوان کرده بودیم. میرآبادی‌ها در لهجه خودشان، به شیب‌های تند می‌گویند «قَر»، اما وقتی شیب خیلی تند باشد می‌گویند: «قَرقَر». جایی هست پایین‌تر از کارگاه‌های ما به نام «قرقر بالا» به همان‌جا که رسیدیم، حیوان سر خورد. من دویدم که بگیرمش اما نتوانستم و حیوان با بارش پرت شد پایین دره. حالا ریواس‌ها که مهم نبود اما خیلی دلم برای حیوان سوخت. امسال، وسعم نمی‌رسد الاغی بخرم. هر الاغ یک میلیون و پانصد هزار تومان قیمت دارد. حالا خودم و پسرم، ناچار شده‌ایم بار ریواس‌ها را با کوله پشتی به روستا بیاوریم.»



تازه، شیرین، پر آب



ریواس تازه از خاک در آمده را که گاز بزنی، تازه می‌فهمی آنچه در همه این سال‌ها، به اسم ریواس می‌خورده‌ای، تفاوت فراوانی با ریواس دارد. ریواس‌های تازه، طعم‌شان بیشتر از آن که ترش باشد، ملس است و گاه حتی به شیرینی می‌زند. ساقه‌هایش به‌شدت ترد است و آب فراوان دارد، آن قدر که آدم را به یاد هندوانه خوردن می‌اندازد. حتی تصور این همه شیرینی و پر آبی، در دل سنگ و سنگریزه‌های کوه، تصور سختی است. حسن آقای برفرازی می‌گوید: «همین که ریواس را بچینی و از ریشه جدا کنی، شروع می‌کند به ترش شدن، هر چقدر هم که بیشتر بماند و بیشتر آفتاب بخورد، ترش‌تر می شود.»  برای همین فصل برداشت ریواس که می‌شود، بسیاری از اهالی میرآباد، شب‌ها به کوه می‌زنند تا بتوانند شبانه یا صبح سحر، کار برداشت ریواس‌ها را شروع کنند؛ مخصوصا اگر شب‌ها هم مهتابی باشد، رفت و آمد و کار کردن در شیب تند کوهپایه‌ها آسان‌تر می‌شود. تجربه کار کردن در شب، تجربه بی‌نظیری است؛ نسیم خنک شبانگاهی زیر آسمان پرستاره، و صدای وحوشی که سکوت شب کوه را سنگین‌تر می‌کند. آفتابی هم نیست که باعث عرق ریزان بشود و ریواس‌ها را ترش کند.
تا آفتاب بالا بیاید، و ریواس‌کارها مجبور بشوند از برگ ریواس به عنوان چتر آفتابی استفاده کنند، بوته‌های ترد ریواس، توی گونی‌ها جا گرفته‌اند و بار الاغ‌ها شده‌اند. آن وقت، قطار الاغ‌ها است که از دامنه‌ها پایین می‌آیند و راه روستا را پیش می‌گیرند تا حاصل دسترنج مردمان کوهپایه را به مشتری‌های پر و پا قرصش برسانند. 



به دنبال آفتاب



حسن آقای برفرازی معتقد است، هیچ گیاهی قدرت بوته ریواس را ندارد. می‌گوید: «هر گیاه دیگری که باشد، زیر آن همه خاک و سنگ می‌پوسد و از بین می‌رود اما بوته ریواس، قد می‌کشد تا خودش را به آفتاب برساند.»  

او می‌گوید: «بوته ریواس، آب باران و قوه خاک را جذب کرده و در خودش ذخیره می‌کند. همین است که به گیاه قدرت می‌دهد تا سنگ و خاک‌ها را پس بزند و خودش را آفتاب برساند.»
بخشی از گیاه که به آفتاب می‌رسد، برگ چروک و موج‌داری است که از بالای کارگاه بیرون می‌زند. این، همه آن چیزی است که از بوته‌های کارگاه زده شده ریواس، در بهار دیده می‌شود. در واقع مزارع ریواس، تعداد زیادی کپه‌های خاک و سنگ هستند که ساقه ریواسی در دل هر کدام، در حال رشد است. این رشد تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که گیاه بتواند، دم‌برگ نوک ساقه خود را به بالای کارگاه برساند؛ جایی که نور آفتاب وجود دارد. این برگ نصفه و نیمه که پدیدار بشود، یعنی وقت برداشت ریواس فرا رسیده است. حالا باید ریواس را از دل سنگ و خاک، بیرون آورد. میرآبادی‌ها به این کار «خراب کردن کارگاه» می‌گویند. آنها با بیلچه مخصوص، که نوک نیزی دارد و دو تا صفحه 5 مانند در پهلوهایش، سنگ و خاک‌ها را کنار می‌زنند و ساقه‌های چند شاخه، بلند و ترد ریواس را می‌چینند که در نبود آفتاب، رنگ‌شان از گل بهی به سفیدی می‌زند.





شیرین کامی  



میرآبادی‌ها، هزاران سال است که میهمان طبیعتند. طبیعت سخاوتمندی که داشته‌هایش را بی‌دریغ پیشکش می‌کند. نه فقط میرآبادی‌ها که بسیاری از مردم دیگر هم، در گوشه و کنار این سرزمین پهناور، از محصولات میرآباد و طبیعت بی نظیر دامنه‌های بینالود، بهره ‌می‌گیرند؛ محصولاتی که سلامتی را به ارمغان می‌آورد و نیز عشق به طبیعت را و شادکامی را. درست مثل حسن آقای برفرازی که عصرها وقتی از شیب دامنه‌ها پایین می‌آید، اگرچه خستگی یک روز کار پر زحمت در تنش رسوخ کرده است، اما دلش مملو از شادی و شادکامی است. او حاصل دسترنجش را به روستا می‌برد تا با آن، چرخ زندگی‌اش را بچرخاند. ریواس‌ها تا به روستا برسند و از آن جا بار ماشین‌ها بشوند و جاده‌های دور و دراز را طی کنند و به دست مشتری‌ها برسند، ترش می‌شوند اما کام اهالی ریواس‌کار میرآباد را شیرین می‌کنند.

برای همین‌‌هاست که عصرها وقتی حسن آقا، به سمت روستا در حرکت است، سرخوش، صدایش را در سکوت دره رها می‌کند و همراه موسیقی رودخانه، آواز می‌خواند. صدای او تا دامنه‌ها می‌رود و بر می‌گردد. صدای او، حتما به ساقه‌های ترد ریواس هم می‌رسد که در دل تاریک کارگاه‌ها، منتظر رسیدن به آفتاب هستند. می‌خواند که:

گل سرخ و سفیدم دسته دسته
میون سنگ مرمر ریشه بسته
الهی بشکنه اون سنگ مرمر
که یار نازنین تنها نشسته....




در کومه‌های سنگی



در سال‌های پر باران و پر محصول، یک خانواده ریواس‌کار می‌تواند تا هزار کیلو و بیشتر از آن هم، محصول برداشت کند. این البته تنها به میزان بارندگی‌ها مربوط نیست. کارگاه زدن روی بوته‌های ریواس هم مهم است. هر چقدر که پیش از شروع باران‌های بهاره بتوانند کارگاه بیشتری بزنند، می‌توانند انتظار محصول بیشتری را هم داشته باشند. میرآبادی‌ها در روزهای پیش از نوروز، گاه چندین روز در کوهستان می مانند و شب و روز، کارگاه می‌زنند. آنها کومه‌هایی سنگی هم دارند که می‌توانند در آنها از سرمای زمستان یا بارندگی‌های بهار در امان بمانند.

کومه سنگی حسن آقای برفرازی، کوچک اما محکم و مطمئن است. او، روی سقف کومه را هم پلاستیک کشیده تا باد و باران، به داخل کومه راهی پیدا نکنند. در فصل پرورش و برداشت ریواس، او شب‌های زیادی را در این کومه، در ارتفاعات نفسگیر بینالود، صبح می‌کند.

می‌گوید: «نان و ماست از روستا می‌آوریم. توی کومه، چراغ نفتی و پیک نیک هم دارم. یک چشمه آب هم پایین همین دامنه هست که آبش از آب هر یخچالی خنک‌تر و گواراتر است. جایی که آب باشد، بساط چای آتشی هم به راه است و البته آویشن‌های تازه رسته بهاره. اگر حوصله کنم، در دامنه‌های اطراف، پیازچه‌های کوهی هم هست، که طعم دلنشینی به لقمه نان و ماست می‌دهد. گاهی هم چوپانی، همراه رمه‌اش، می‌رسد و شیر و دوغی تعارف می‌کند. خلاصه که سفره طبیعت، همیشه خدا پهن است و ما هم که میهمانش هستیم.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید