روابط آلمان و آمریکا در آستانه تحولی تاریخی
یوشکا فیشر- وزیر خارجه پیشین آلمان
سفر خداحافظی آنگلا مرکل به واشنگتن در آخرین هفتههای صدارتش این فرصت را ایجاد کرده است تا دو طرف به روابط دوجانبه خود نگاهی عمیق و انتقادی داشته باشند. تاریخ طولانی و پیچیده روابط دوجانبه 2 کشور، احتمالا در آستانه ورود به دورانی جدید است.
از بعد از جنگ جهانی دوم تا اتحاد 2 آلمان در 1990، آمریکا هدایتگر بازسازی و احیای اقتصادی آلمان بوده است. این دوره را میتوان با عبارت «محافظ و نگهبان» به خوبی توصیف و خلاصه کرد که البته تفاوت بسیار عمیق و بنیادینی با دوران «دشمنی و جنگ» دارد که قبل تر میان 2 کشور جاری بود.
در آن دوران، آلمان بیرحمانه بهدنبال قدرت جهانی بود، اما در نهایت چیزی که بهدست آورد، شکستی کامل و تلخ بود. پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم، آلمان را به 4 منطقه تحت نفوذ تقسیم کرد. بخشهای بزرگی از شرق قلمرو از دست رفت و چیزی نزدیک به 12میلیون مهاجر و تبعیدی به جا گذاشت و پرتگاه اخلاقی میراث منفور نازیها همه جا را گرفته بود. از آنجا که بازسازی بعد از جنگ به حمایت و کمک آمریکا وابسته بود، نوسازیها فقط در بخش غربی پیش رفت. جوزف استالین، اتحاد جماهیر شوروی را همتای سوسیالیست غرب به رهبری آمریکا میدانست. از انتهای دهه 1940به بعد، این موضع ایدئولوژیک و ژئواستراتژیک جنگ سرد را زنده نگه داشت؛ تقابلی که عمدتا در آلمان و بهصورت مشخص در برلین، نقطه تقسیم قدرت جهانی، جریان داشت. 2 بار تلاش ناکام آلمان برای استیلا بر اروپا و تسلط جهانی، در نهایت باعث اتحادی نزدیک بین آمریکا و جمهوری فدرال آلمان شد. در سمت آمریکایی، سطحی از بیاعتمادی سیاسی تداوم داشت، اما «فراآتلانتیکگراها» در آلمان تمایل نداشتند آن را ببینند. از نقطه نظر آنها، اتحاد شکل گرفته، جایگزین تمامی واگراییهای پیشین شده بود و همین هم کافی بود.
آنها اشتباه میکردند. در دوران جنگ سرد، آمریکا استراتژی چندوجهی را در دستور کار داشت؛ یعنی هم بهدنبال بازدارندگی در برابر اتحاد جماهیر شوروی بود و هم میخواست کنترل خود بر آلمان را، به بهخاطر موقعیت حیاتی این کشور در مرکز اروپا، حفظ کند. روابط دو سوی آتلانتیک، هرگز آنطور که بانیان آن میخواستند ساده نبوده و هنوز هم اینطور نیست.
جمهوری فدرال، تحت رهبری کنراد آدناوئر نخستین صدر اعظمش در بعد از جنگ جهانی دوم، بهصورت موفقیتآمیزی و آن هم خیلی زود، با غرب در هم تنید. اما از نقطه نظر منافع خام و اقتصاد سیاسی، تفاوتهای چشمگیر زیادی باقی ماندند. از میانه دهه 1950، برای نمونه، رقابت بین هواداران نگاه به اروپا و نگاه به آن سوی اقیانوس شروع شد و با «سیاست شرقی» صدر اعظم ویلی برانت در دهه 1970میلادی، منافع واگرای محافظ و نگهبان بیش از پیش به چشم آمدند.
با این حال، وقتی که اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشید، آمریکا تنها قدرتی بود که فوری و بدون شرط از اتحاد 2 آلمان حمایت کرد. برای همسایگان اروپایی آلمان، بازگشت دوباره این کشور بهعنوان یک قدرت ژئوپولتیک، ترسهای قدیمی از «مسئله آلمان» را زنده کرد. وقتی آلمان به واسطه اتحاد یک کشور کاملا مستقل شد، رابطه قدیمی محافظ و نگهبان هم ضرورتا تغییر کرد. با این حال، آلمان ذهنیت بعد از جنگ را کنار نگذاشته است. تنها کافی است دیگر قدرتهای مشابه اروپایی را با آلمان مقایسه کنید. فرانسه و انگلیس هر دو قدرتهای هستهای با کرسی دائم در شورای امنیت سازمان ملل هستند و هر دو با اعتماد به نفس بالا ادعای رهبری جهانی دارند، اما در مقابل، آلمان - چهارمین اقتصاد جهان- هرگز چنین ادعایی ندارد.
به همینخاطر، آلمان برای مدتی طولانی به تضمین امنیتی آمریکا متکی خواهد بود. آلمان نهتنها در تسخیر تاریخ خود قرار دارد که باید شرایط پیچیده امنیتی خود را هم مدیریت کند. از آنجا که آلمان در قلب اروپا آرمیده است، باید منافع کشورهای کوچکتر مرکزی و شرقی اروپا – چه آنها که در اتحادیه اروپا هستند و چه آنهایی که خارج از اتحادیه هستند- را مدنظر داشته باشد و در عین حال باید یک روسیه سلطهجوی هستهای را هم زیرنظر داشته باشد و همه اینها را باید در حالی انجام دهد که بنیادهای اقتصادیاش در حال ترک برداشتن است. علاوه بر آن، آلمان باید منافع استراتژیک محافظش را هم درنظر داشته باشد، حتی اگر همیشه با منافع خودش همسو نباشد. آمریکا درگیر یک تقابل تشدیدشونده با چین، ابرقدرت قرن
بیست و یکم دنیاست، اما چین یکی از مهمترین شرکای تجاری آلمان است. حتی مهمتر از اتحادیه اروپا که آلمان نقشی مهم در شکلدهی آینده آن دارد. سادهترین چیزی که میتوان گفت این است که دیپلماسی آلمان، بسیار پیچیده است.
بعد از ریاست جمهوری دونالد ترامپ که بیش از هر چیز دیگری از زمان جنگ جهانی دوم به بعد به روابط 2 کشور آسیب وارد کرده سؤال پیش روی جو بایدن این است که آیا آمریکا میتواند دوباره اعتماد متحد خود را بهدست آورد؟ چه خواهد شد اگر دوران ترامپ دوباره از سر گرفته شود؟ یعنی چه خود او دوباره انتخاب شود و یا یکی از پیروانش به کاخ سفید برود.
برای آلمانیها، این سؤال بیش از تمام چالشهایی که در سالهای پیش رو خواهند داشت مهم است. رابطه محافظ-نگهبان دیگر کارکرد ندارد؛ اما آلمان هم نمیتواند نقشی کاملا مستقل برای خود در اروپا تعریف کند. تفاوت در منافع – برای نمونه در مسائلی مانند چین و روسیه- جنجالها و اصطکاکهای بیشتری در روابط آلمان و آمریکا ایجاد خواهد کرد. فاز بعدی روابط دوجانبه را هنر زیبای مصالحه شکل خواهد داد.
منبع: Project-Syndicate