• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
شنبه 9 مرداد 1400
کد مطلب : 136914
+
-

بای‌سیکل‌ران/ 60سال رکاب

بای‌سیکل‌ران/ 60سال رکاب

مهسا جزینی

زهـره‌خـانـم همسایه چندین ساله ماست و البته به‌نظر من قدیمی‌ترین رکاب‌زنِ زن تمام عیار شهر. تمام عیار از منظر من یعنی همان کسی که هر روز شهر را با رکاب گز می‌کند و زهره‌خانم صالحی هم 60سال است که پا از رکاب برنداشته. او که حالا داماد و نوه هم دارد از 5سالگی که پدر برایش سه‌چرخه خرید تا همین امروز دارد پا می‌زند؛ البته به جز یک استثنا. می‌گوید چند سال اول انقلاب که فضا بسته‌تر بود، همسرم گفت شاید برایت مشکلی پیش بیاید برای همین چند سال سوار دوچرخه نشدم، اما بعدا دوباره شروع کردم. او یک یار وفادار هم دارد؛ دوچرخه‌ای که در15-14سالگی خرید و هنوز هم با همان در شهر می‌چرخد. البته یک دوچرخه جدید هم به اصرار دخترش خریده و روزی که می‌خواستیم باهم رکاب بزنیم تا او از خاطرات دوچرخه‌سواری‌اش بگوید با دوچرخه نو آمده بود، اما مشخص است که یار جدید جای یار 50ساله را نمی‌گیرد.
وقتی از دوچرخه قدیمی حرف می‌زند، گل از گلش می‌شکفد؛ شبیه یادآوری خاطرات یک یار وفادار. داستان خریدنش هم جالب است. می‌گوید پول‌هایش را جمع کرده بود تا دوچرخه‌ای را که هر روز بعد از بازگشت از مدرسه پشت ویترین دوچرخه‌فروشی نشان کرده بود، بخرد. موقع خرید اما قیمت بالا رفته بود و او 50تومان کم داشته، خلاصه مادرش راضی می‌شود و آن 50تومان را به او می‌دهد و زهره‌خانم بالاخره به آرزویش می‌رسد، اما برادرهایش مخالف بودند که او حالا به‌عنوان یک دختر جوان با دوچرخه این طرف و آن طرف برود. می‌گوید یادم هست مدت‌ها با برادرهایم حرف زدم تا بالاخره راضی‌شان کردم: «به من می‌گفتند خجالت نمی‌کشی با این سن می‌خواهی دوچرخه‌سواری کنی؟ آخر کدام دختر هم‌سن تو سوار دوچرخه می‌شود؟ من هم می‌گفتم مگر دوچرخه‌سواری عیب دارد، من دوست دارم سوار دوچرخه شوم» زهره‌خانم می‌گوید؛ قبل از انقلاب برای اینکه راحت‌تر باشد و از متلک و آزار در امان بماند، همیشه موقع رکاب‌زدن تیپ مردانه می‌زده و بعد از انقلاب هم درنهایت سادگی لباس می‌پوشیده که مشکلی برایش پیش نیاید.
مـی‌گـویـد، در دهه60و70  که دوچرخه‌سواری زنان خیلی تابو بود و پلیس یا گشت گیر می‌داد، او به راهکاری رسیده بود؛ اینکه قبل از رسیدن به سر چهارراه‌ها از دوچرخه پایین می‌آمد. می‌گوید، خب آنها هم هیچ دلیلی نداشتند که به من ایراد بگیرند که خانم چرا داری دوچرخه را راه می‌بری! می‌گوید، بیشتر وقت‌ها هم از پیاده‌رو می‌رفتم نه خیابان که دسترسی به من سخت باشد و بتوانم به سرعت بگریزم. همین راهکار را به زنان دیگر هم که مرا می‌دیدند و می‌گفتند می‌ترسیم سواردوچرخه شویم، یاد می‌دادم.
شانس زهره‌خانم این بوده که همسرش هم با او همراه شده و هیچ‌وقت مانعش نبوده. می‌گوید، همسرم خیلی به آزادی زن اعتقاد داشت و مرا هیچ وقت محدود نکرد. با دخترهایش هم شرط کرده بود که باید به خواستگارهایشان از قبل بگویند مادرم دوچرخه‌سوار است. می‌گوید، گفتم به خواستگار بگویید که مادرم با دوچرخه همه‌جا می‌رود که اگر برای تحقیق آمدند، بعدا این مسئله باعث آزار شما نشود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید