مناقشه در اضمحلال طبقه متوسط
امین رجبیان ـ جامعهشناس
یکی از گزارههای تکرارشدنی در ادبیات جامعهشناسی امروز ما بحث اضمحلال یا ازبینرفتن طبقه متوسط است. بهتر است اجازه دهیم تا این گزاره ابتدا در پرانتز قرار داده شود و پیش از آنکه حکم یک چشمانداز قطعی را پیدا کند، بهعنوان یک پیشفرض به آن نگاهی داشته باشیم. در این صورت همه ماجرا از مفهوم طبقه اجتماعی و نگاه طبقاتی به جامعه آغاز خواهد شد.
همانطور که میدانیم مفهوم طبقه، مفهومی پرمناقشه و چندوجهی است که رفتار پارادایمهای مختلف در دانش جامعهشناسی با آن بسیار متفاوت و متنوع بوده است. برای مثال، متفکر بزرگی چون مارکس که بهقول ریمون آرون طبقه نزد او دارای خصلتی تام است، هرگز تعریفی از آن ارائه نداده است.
تعاریف و تقسیمبندیهای زیادی از نظر سنخشناسی برای مفهوم طبقه ارائه شده است اما اگر بخواهیم یک نمای کلی را نگه داریم، میتوان دو سنخ را در این زمینه مشخص کرد؛ اول تعریف طبقه نزد پوزیتویستهایی است که نگاهی کارکردی-ساختاری به مفهوم طبقه دارند و میخواهند با نوعی نگاه شمایلی مفهوم طبقه را بهصورت عینی در جامعه ثبت، ضبط و اندازهگیری کنند و سنخ دوم تضادگرایان هستند که با اتکا به روشی دیالکتیکی، طبقه را بهعنوان یک ابزار مفهومی درنظر گرفته، از آن بهعنوان یک مدل تحلیلی سیال و دائما در حال تغییر و انطباق با زمینههای انضمامی استفاده میکنند و از اینکه نسخه واحدی برای همه زمینههای تاریخی و اجتماعی بپیچند، سر باز میزنند.
طبقه متوسط همچنان که اسمش هم مشخص است، به فضایی میانجی در میان طبقههای اجتماعی اطلاق میشود. یا چنانچه ژرژ گوروئیچ در مطالعهاش بر طبقات اجتماعی میگوید، بهجای اینکه ببینیم طبقه متوسط دقیقا چیست، باید بیشتر بیندیشیم که این طبقه دقیقا چه چیزهایی نیست. این درهمتافتگی مفهومی و چندوجهی فضایی باعث شده است که فاصله زیادی میان تعریف «طبقه متوسط» (بهطور خاص و «طبقه» بهطور عام) نزد کلاسیکها و جامعهشناسان معاصر بهوجود بیاید. بهطوریکه هرچه در این مسیر جلوتر میآییم، بیشتر متوجه میشویم که طبقه متوسط بیش از آنکه از خصلتهای سخت، مادی، ثابت، اقتصادی و محاسبهپذیر برخوردار باشد، بیشتر دارای بار معنایی و فرهنگی است؛ مفهومی کیفی که بسیار شناور و متناسب با شرایط تاریخی هر جامعهای میتواند متفاوت باشد.
در ایران هم این دشواری در تعریف طبقه متوسط به اینصورت رخنمون کرده که با درنظرگرفتن شاخص درآمد نزد اقشار مختلف و خط فقر و شاخصهای رفاه اجتماعی اینگونه نتیجهگیری میشود که برای مثال، چه میزان از جمعیت از طبقه متوسط خارج شدهاند و با این استدلال صحبت از «اضمحلال طبقه متوسط» میکنند. این در حالی است که چنین نگاهی مستلزم عینیکردن مفهوم طبقه است و با روش تحلیل دیالکتیکی و حرکتمندی و پویایی طبقات اجتماعی مغایرت دارد. همانطور که میدانیم مارکس طبقه را تنها در سایه نزاع طبقاتی شناختپذیر میداند. بهعبارتی، شما زمانی میتوانید یک طبقه را تشخیص دهید که تنازع طبقاتی گروههای زیادی از افراد را درمقابل گروههای دیگر بهصورت معناداری قرار دهد. بنابراین با اتکا به تأثیرات معنایی، فرهنگی و توسعهای و با توجه به تحرکات و صفآراییهای اجتماعی که در جهت مطالبهگری امروزه در جامعه شاهد آن هستیم و صدای رسای آنها به گوش ما میرسد، مطالباتی که کشاورزان و دامداران را در مطالبه حقابهشان، شهروندان عادی را در مطالبه آب و برق ارزانقیمت و هوای سالم، فرهنگیان، کارمندان و بازنشستگان را در مطالبه حقوق و کسورات قانونیشان و... را در مقابل مدیران بلندپایه دولتی، صاحبان صنایع سنگین چون فولاد و شبکههای صنعتی و رانتی وابسته به آنها قرار میدهد و این صفآرایی همان است که عموم مردم را ذینفع کرده و بخش فرهنگی، رسانههای مستقل و روشنفکران و هنرمندان را بهعنوان پیشاهنگان این نزاع طبقاتی در فضای مجازی به میدان کشانیده است.
پولانزاس، نظریهپرداز یونانی که در آثارش ضمن مطالعه «اقتصاد»، «سیاست» و «ایدئولوژی» بهعنوان ساختارهای مستقل به نقش دولت و رابطه آن با طبقه متوسط در این «رویارویی» پرداخته است، بر آن است که دولتها و بهویژه اجزای انسانی تشکیلدهنده آنها یعنی «دولتمردان» الزاما همبستگی معناداری با منافع طبقه مسلط ندارند. اما بهشکل سیستماتیکی منافع سیاسی این طبقه را برآورده میکنند. دولتها که خود تحت سلطه هژمونی طبقه حاکم هستند (اگرچه در ایران دولت و طبقه حاکم به میزان قابلتوجهی همپوشانی دارند) با استفاده از امکانات و ابزارهای وسیعی که در اختیار دارند، این هژمونی را به طبقه متوسط القا میکنند. به اینصورت که در مقطعی که نزاع طبقاتی نزد طبقه متوسط به حد قابلملاحظهای رسیده باشد، دولت با استفاده از «ایدئولوژی» و پروپاگاندا خود را حافظ منافع عامه و خیرخواه طبقه متوسط جلوه داده و به اینشکل بر کلیت مفهوم نزاع طبقاتی سایه میافکند.
این تحلیل از رابطه دولت با طبقه متوسط در ایران و در وضعیت کنونی بدونشک متضمن بررسی واقعیتها و اتفاقات کنونی جامعه ما بهصورت جزئی، بسیار تبیینکننده و راهگشا خواهد بود.