• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
شنبه 26 تیر 1400
کد مطلب : 136015
+
-

افسانه‌های مترو

هفت

هفت


فرامرز آذرپاد|  مترو در بسیاری از آثار هنری چه در ادبیات و چه در سینما و تلویزیون، به‌ویژه زمانی که داستان‌ها و افسانه‌های دوران معاصر یا آینده خیالی را مورد اشاره قرار می‌دهند، به‌عنوان یکی از عناصر پربسامد در قصه‌ها مورد اشاره قرار می‌گیرد. گهگاه، نقش مترو در این قصه‌ها، بسیار اثرگذار و کلیدی است و گاهی فقط ایستگاه‌ها و واگن‌های مترو به‌عنوان صحنه‌ای برای بروز و ظهور رویدادهای اثرگذار در داستان مورد استفاده قرار می‌گیرد.

در این قسمت از افسانه‌های مترو، سراغ حضور مترو در یکی از فیلم‌های سینمایی مشهور دهه‌های گذشته رفته‌ایم. فیلم «هفت» (Se7en) محصول ۱۹۹۵، دومین فیلم بلند سینمایی ساخته دیوید فینچر، کارگردان مشهور آمریکایی است که بعد از واکنش‌های بسیار منفی به عملکردش در کارگردانی «بیگانه ۳» با ساخت هفت توانست خود را به‌عنوان یک کارگردان قابل اعتماد در هالیوود مطرح کند. به‌رغم موفقیت قابل توجه فیلم در گیشه‌ (و البته پخش نسخه دوبله شده آن در سینماهای ایران همزمان با اکران جهانی) آکادمی اسکار فقط در حد یک نامزدی برای تدوین با فیلم مواجه شد.
مواجهه با مترو در فیلم هفت هم چندان با مواجهه اسکار با فیلم هفت تفاوتی ندارد. ما نمی‌دانیم داستان دردناک جنایی هفت در کدام شهر می‌گذرد؛ شهری که اسم ندارد. نخستین مواجهه ما با کلمه مترو در فیلم زمانی است که کارآگاه ویلیام سامرست (مورگان فریمن) با رئیس پلیس در مورد پرونده قتل‌های زنجیره‌ای که به او سپرده شده‌است جر و بحث می‌کند. فرمانده به سامرست می‌گوید:«اینجا مترو است، جدا کن سوا کن نیست!» البته این دیالوگ فیلم مستقیماً ربطی به خطوط متروی شهر ندارد، همانطور که بالاتر ذکر شد، شهری که داستان فیلم در آن می‌گذرد اسم ندارد و روی نشان پلیس‌ها نوشته شده‌است که «پلیس متروپولیتن» که یعنی «پلیس کلانشهر» در ‌واقع رئیس پلیس اینجا به اسم شهر اشاره می‌کند.
اما چند دقیقه بعد ما برای نخستین بار با خود مترو مواجه می‌شویم، هر چند مترو را نمی‌بینیم، اما صدا و لرزش حاصل از حرکت آن را می‌بینیم. کارآگاه دیوید میلز (برد پیت) جوان و کم تحمل به تازگی همراه با همسرش تریسی به شهر آمده‌است و مأمور شده‌ تا در پرونده تحقیق در مورد گروهی از قتل‌های زنجیره‌ای با ویلیام سامرست همکاری کند. میلز، برای نشان دادن دوستی و البته کمی بحث در مورد پرونده، سامرست را برای مهمانی در خانه‌اش دعوت می‌کند و سر میز شام، نخستین مواجهه ما با متروی شهر رخ می‌دهد. خانه‌ای که میلز اجاره کرده‌است درست در محل عبور مترو قرار گرفته‌است و هر بار که یک قطار شهری از زیرساختمان عبور می‌کند تمام ساختمان به لرزه می‌افتد. همه مجبور می‌شوند لیوان‌ها و ظرف‌های خود را روی میز نگه‌دارند تا بر اثر لرزش شدید عبور مترو روی زمین نریزد.

نقش مؤثر مترو در فیلم
هر چند در هفت ما نه تصویری از متروی شهر می‌بینیم و نه اساساً می‌دانیم که این مترو متعلق به کدام شهر است، اما همین لحظه لرزش خانه هنگام عبور مترو، اطلاعات بسیار روشنی در مورد وضعیت زندگی کارآگاه میلز و همسرش تریسی به ما می‌دهد. اینکه وضع مالی آنها چگونه است، در چه وضعیت سختی زندگی می‌کنند و چه مشکلاتی را به‌صورت مستمر باید تحمل کنند. همه این اطلاعات در سکانس آخر فیلم اثرگذاری خود را نشان می‌دهد.

هشدار افشای محتوا
اگر بعد از ۲۶سال هنوز فیلم هفت را تا آخر ندیده‌اید و کمی دل و دماغ فیلم‌های دلهره‌آور و جنایی دارید، پیشنهاد می‌کنم که همین‌جا خواندن این مطلب را رها کنید و فیلم را ببینید و بعد برگردید.
حالا که هشدارم را دادم، باید بگویم که وضعیت فجیع خانه کارآگاه میلز و تریسی، یکی از اصلی‌ترین دلایلی است که سکانس پایانی فیلم را اثرگذارتر می‌کند. اگر فیلم را دیده باشید می‌دانید که قاتل زنجیره‌ای بدون نام فیلم که خودش را جان دو معرفی می‌کند (کوین اسپیسی) به‌ترتیب ۶ نفر را که هر یک مرتکب به یکی از هفت گناه کبیره در الهیات مسیحی شده‌اند کشته‌است. شهوت، شکم‌پرستی، طمع، تنبلی، خشم و غرور عامل کشتن این شش نفر بود.
اما نفر هفتمی که قرار است کشته شود، خود جان دو است، که به زندگی تریسی، همسر کارآگاه میلز حسادت کرده‌است. تریسی، زنی شاد و سرشار از زندگی بود که حتی زمانی که خانه‌اش روی ایستگاه مترویی قرار داشت که هر چند دقیقه یک‌بار به‌شدت می‌لرزید باز هم شاد و امیدوار زندگی می‌کرد. قبل از اینکه به صحنه آخر فیلم برسیم، ویلیام سامرست برای‌مان می‌گوید: «ارنست همینگوی جایی نوشته، دنیا جای خوبی است و ارزش مبارزه دارد، من با قسمت دومش موافقم.»

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :