مجسمههای عظیمی که میتوانستند رونق گردشگری افغانستان باشند، چطور تخریب شدند؟
سرانجام تلخ بوداهای سنگی
تصور کنید که دو تندیس و مجسمه بزرگ کندهکاری شده در غارهای بزرگی وجود دارند که ساخت آنها به قرن ششم میلادی بازمیگردد؛ تندیسهایی از بودا؛ تندیسهایی که 53 و 35متر هستند و چشم و چراغ منطقه بامیان افغانستان محسوب میشوند تا اینکه در ابتدای هزاره سوم میلادی، افغانستان که نفسش بابت تاخت و تاز طالبان بنده آمده است، چشم و چراغ خودش را از دست میدهد؛ تندیسهایی که ثبت جهانی یونسکو هم شدهاند تخریب میشوند. حالا از بزرگترین تندیسهای بودا و بلندترین مجسمههای سنگی جهان چیز دندانگیری بهجا نمانده است. اتفاق تلخی که دنیا را در شوک فروبرد. این مجسمهها اگر به شکل سابق خود باقی میماندند و اگر امنیت این کشور بیشتر میبود، سالانه بهتنهایی میتوانستند میلیونها گردشگر و میلیاردها دلار درآمد توریسم نصیب افغانها کند. درباره تخریب این تندیسها بیشتر بخوانیم.
تندیسهایی از تاریخ
نام آن مجسمه بزرگتر صلصال بود که 53متر ارتفاع داشت. البته وقتی که دقیق اندازهگیری کرده بودند، پنج شش متری هم اضافهتر گرفته بودند؛ که بهخاطر ارتفاع همان غاری بود که حفاری شده بود تا مجسمه از دل کوه در دل این غار شکل بگیرد. اسم آن مجسمه کوچکتر هم شهمامه بود؛ با 35متر ارتفاع که این یکی هم چند متری اضافهتر اندازهگیری شده بود. دقیقترین زمانی که برای ساخت آن درنظر میگیرند، همان سده پنجم میلادی است؛ هرچند که روایتها از سالهای 300 تا 700میلادی هم گستردگی دارد. در کل به زمانی منتسب میکنند که بودیسم در این منطقه شیوع پیدا کرده بود. به این ترتیب دل کوه را تراشیده و این تندیسهای عظیم شکل گرفتند. تا اینکه به ابتدای هزاره سوم میلادی رسیدیم.
جا مانده از روزگار روسها
بعد از هجوم ارتش سرخ و اشغال افغانستان بهدست روسها، مبارزان و مجاهدان افغان دست به سلاح بردند تا علیه اشغالگران و کمونیستها قیام کنند. به همین دلیل بود که بعد از سالها، روسها ناچار شدند این کشور را ترک کنند. کمکم در دل همین مبارزات بود که گروههایی چون طالبان و القاعده و دیگر گروههای افراطی شکل گرفتند. البته بخشی از اینها حمایتهای مالی اعراب سعودی و اماراتی و حمایت معنوی و تحصیلاتی حوزههای علمیه پاکستان را هم داشتند. خلاصه اینکه کش و قوس بین این گروهها ادامه داشت که نتیجهاش ناامنی در این کشور بود. بعد از عملیات تروریستی علیه برجهای دوقلوی تجارت جهانی آمریکا بود که جهان وارد دورهای جدید شد و ائتلاف جهانی به رهبری آمریکا، به این کشور حمله کردند تا گروههایی چون طالبان و القاعده و... را از میان بردارند؛ گروههایی که آنها را باعث و بانی چنین عملیاتی میدانستند.
از افراط تا انتقام
اما در دل این تخریب نیز ماجراهای دیگری اتفاق افتاد. تلاشهای جهانی و سفر روحانیون جهان اسلام و واسطههای ریز و درشت، بازهم نتوانست این گروه را از نیتی که داشت، منصرف کند. اما چرا این تندیسها خراب شدند؟ صرفاً یک تندروی بوده یا اینکه...؟ یکی از دلایلی که توسط رسانهها در اینباره ذکر شد، بحث مقاومت مردم بامیان علیه طالبان بود. همین امر، طالبان را خشمگین کرد و میخواستند هر طور شده انتقامی گرفته باشند. حتی برخی از فرماندهان آنها دو، سه سال قبلتر از این اتفاق، گفته بودند که اگر بتوانند بامیان را تسلیم کنند، حتماً این مجسمهها را خواهند شکست. البته نگاهی دیگر هم وجود دارد که بحث جسم بخشیدن یا مجسمهسازی چون با رویکردهای اسلامی چندان سازگار نبوده، وقتی با باورهای افراطی طالبان ترکیب شده، منجر به چنین اتفاقی شده است؛ که البته با توجه به حضور روحانیون مسلمان برای انصرافدادن این گروه بابت تخریب تندیسها، چندان ادعای قابلقبولی بهنظر نمیرسد.
تخریب با دینامیت
شاید اگر حمله ائتلاف جهانی کمی زودتر به افغانستان شروع میشد، هنوز این مجسمهها وجود داشتند؛ هرچند که همهچیز احتمالات است و نمیشود در اینباره بهطور قطعی نظر داد. این دو مجسمه که هم برای میراث جهانی و هم برای بوداییهای جهان ارزش زیادی داشتند، به فرمان ملامحمد عمر، که آن وقتها رهبر طالبان بود، تخریب شد. به دستور او در دل این مجسمهها و غارها، دینامیت کار گذاشتند و جهان تخریب این دو تندیس عظیم را به چشم دید.
تصمیم رهبر طالبان
موضوع دیگری که در این حوزه هم مطرح است، سنت بتشکنی در تاریخ اسلام بوده است. البته اشاره میشود که این تندیسها، جنبه بت نداشتهاند و کلاً کسی هم برای پرستش آنها به بامیان نمیآمده است. یعنی این دو شباهتی به هم نداشته و ندارند و نباید این دو را یکی دانست. در کل، در ابتدای سال 2001میلادی، بامیان سقوط کرد. طالبان هم نشستند و فکر کردند که با این مجسمهها چه باید کرد. دست آخر اینکه همهچیز به ملامحمد عمر رسید که خودش تصمیم بگیرد چه باید بکنند. ملامحمد هم از علما پرسوجو کرد که شما چه میگویید. آنها هم گفتند که اگر شکسته شود بهتر است. رهبر وقت طالبان هم به این نتیجه رسید که بتها باید شکسته شوند.
دست بهکارشدن کشورهای مسلمان
یونسکو دست بهکار شد. پای کشورهایی مثل قطر، ژاپن و... هم به میان کشیده شد تا مانع از این اتفاق تلخ شوند. جالب اینکه بیشتر کسانی هم که برای مذاکره و گفتوگو با طالبان راهی شدند، از کشورهای اسلامی بودند. اولش که وزیر کشور پاکستان رفت تا با طالبان صحبت کند. کمی آنها را ترساند که اگر چنین کنید، چنان میکنند. طالبان هم که زیاد در این وادیها نبودند، برایشان مهم نبود که جامعه جهانی چه واکنشی نشان خواهد داد. رسانهها گفتند که پاسخ ملامحمد عمر چنین بود که ما کاری به قانونهای جهانی نداریم و قانون ما، چیزی است که از شریعت اسلامی متوجه میشویم و طبق آن عمل میکنیم.
سرانجام تلخ دو تندیس تاریخی
طالبان که گوشش به این حرفها بدهکار نبود، کلی باروت و دینامیت با خودش به این منطقه برد تا کارش را بکند. بعد از مدتی، دوباره عدهای دیگر با درخواست یونسکو راهی این دیار شدند تا شاید نگذارند این مجسمهها بهطور کامل تخریب شوند. جالب اینکه یوسف قرضاوی، از روحانیون مصری اخوانالمسلمین هم در بین این گروه حضور داشت. خلاصه اینکه کار به سرانجام نرسید. حتی برخی از دیپلماتهای خارجی به سفارت طالبان در پاکستان هم رفتند و تلاشهای زیادی انجام دادند. چینیها هم مدام هشدار دادند که این اتفاق نیفتد. پیشنهادهایی هم برای جلوگیری از این اتفاق مطرح شد. مثل اینکه مجسمهها را به چند قسمت تقسیم کرده و به خارج از افغانستان ببرند و بعد به هم متصل کنند. حتی بعضی پیشنهاد کردند که روی این مجسمهها پوشانده شود تا نظر طالبان دال بر اینکه چنین تندیسهایی مصداق بتپرستی هستند جلب شود. البته بهانه بتپرستی که صرفاً یک پوشش ظاهری بود و اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد. طالبان حتی برای اینکه معرکه خودش را کامل کند، اهالی را به خط کرد تا بیایند و این صحنه را تماشا کنند؛ فیلمهایی هم که از این حادثه بهجا مانده بابت همین حضور مردم است. درنهایت اینکه این تندیسها خراب شدند. و البته سال به پایان نرسیده، ائتلاف جهانی به رهبری آمریکا به بهانه حمله به برجهای تجارت جهانی، راهی این منطقه شدند تا طالبان را از میان بردارند؛ گروهی که از میان نرفته و حالا دودهه بعد، با خروج آمریکاییها، بیشتر افغانستان را دوباره در اختیار گرفته است.