• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
یکشنبه 20 تیر 1400
کد مطلب : 135536
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/31qRr
+
-

دغدغه/ بی‌نصیب از نسیم

دغدغه/ بی‌نصیب از نسیم

مریم ساحلی

نسیم رفته ‌است، ما مانده‌ایم و هرم تابستانِ تب‌دار. حالا انگار آن سال‌ها که نسیم همنشین دلپذیر روزها و شب‌هامان بود، خیالی‌ بیش نبوده است.
گرمای تابستان به تالاب که می‌رسید، رقص آفتاب را بر امواج به تماشا می‌نشستیم و نسیم بر ما و بوته‌های تمشک می‌وزید. پنجره‌ای را اگر می‌گشودیم بادی سرخوش می‌دوید میان خانه‌هامان و چشم به هر سمت که می‌گرداندیم، سبزناکی درختانِ سایه‌گستر، مهمان نگاه‌مان می‌شد. فرفره‌های رنگین کاغذی با نسیمی خنک که از جانب دریا می‌وزید، می‌چرخیدند و تابستان بهترین فصل سال بود، شیرین‌تر از بستنی‌های یخی.
 ‌آن زمان خانه‌ها چندان بلند نبودند و طمع ساخت و فروش ساختمان‌های چندین طبقه با پنجره‌هایی که تماشای دریا را از آن خود کرده باشند در چاه هوس بعضی از آدم‌ها ریشه ندوانده بود. آن سال‌ها نسیم که می‌وزید، پژواک آواز حسن همایون‌فال دور و بر احوالاتمان می‌پیچید که ‌ای نسیم سحری صبر کن، ما را با خود ببر از کوچه‌ها و نسیم ما را به سرزمین رویاها و خیالات می‌برد.
نمی‌دانم چند سال گذشت اما یک وقت به‌خود آمدیم و دیدیم که تن خسته تالاب بی‌موج مانده و جان عزیزش آب رفته است. درختان کم شده‌اند و ساختمان‌های بلند قد علم کرده‌اند.‌ گفتند زمین گرم‌تر شده و خشکسالی دامن‌ گسترانده. حالا هر پنجره‌ای را که باز می‌کنیم، انگار تابستان تنومندتر از همیشه در قابش ایستاده و مدام نفس تب‌دارش را می‌دمد به جان ما. امسال حکایت تلخ قطعی برق هم سبب شده تا گرما بیش از همیشه بارِ کلافگی‌هامان را سنگین کند. ما هنوز یک‌وقت‌هایی می‌خوانیم:آی نسیم سحری صبر کن اما نسیم رفته است.
او از خیابان‌های شلوغ و کوچه پس‌کوچه‌های شهرمان گذشت و ما را با شرجی‌های بی‌پایان و عرق‌ریز، تنها گذاشته است.

این خبر را به اشتراک بگذارید